(نفرت نا تمام)Part.18 فصل²
ا/ت*ویو
صبح شد.
دیدم جیمین نیستش.
ترسیدم.
ولی بهش زنگ زدم.
بچه هم بیدار شد.
خداروشکر بچه خیلی ساکتی هست.
زنگ زدم.
ا/ت:سلام عشق
جیمین:سلام عشقم خوبی
ا/ت:اره عشقم خوبم تو چطوری
جیمین:خوبم عشقم چه خبر ها
ا/ت:سلامتی کجایی
جیمین:من هیچی اومده بودم،مغازه واسه صبحانه چیزای حاضری بخرم تازه رفتم حوصله ام هم سر رفته بود
ا/ت:توی یخچال پره پره جیمین انقدر که خرید میکنی واسه این یخچال دوقلو هم کافی نیست باید یه یخچال دیگه بخریم
جیمین:خب میدونم بیشتر مواد غذایی یخچال فاسد شده ولی باید بخری الان که میام باید نصف یخچال رو بخورد بدمت
ا/ت:نه عزیزم میترکم یه بار
جیمین:باشه الان میام.
جیمین*ویو
از مغازه دراومدم.
۴تا پلاستیک بزرگ خوراکی گرفته بودم.
رفتم خونه دیدم ا/ت سر میز منتظر بود تا بیام و باهم بخوریم.
رفتم نشستم
گفتم
جیمین:بچه بیدار نشد
ا/ت:نوچ
جیمین:کاشکی بیدار شه
پایان
صبح شد.
دیدم جیمین نیستش.
ترسیدم.
ولی بهش زنگ زدم.
بچه هم بیدار شد.
خداروشکر بچه خیلی ساکتی هست.
زنگ زدم.
ا/ت:سلام عشق
جیمین:سلام عشقم خوبی
ا/ت:اره عشقم خوبم تو چطوری
جیمین:خوبم عشقم چه خبر ها
ا/ت:سلامتی کجایی
جیمین:من هیچی اومده بودم،مغازه واسه صبحانه چیزای حاضری بخرم تازه رفتم حوصله ام هم سر رفته بود
ا/ت:توی یخچال پره پره جیمین انقدر که خرید میکنی واسه این یخچال دوقلو هم کافی نیست باید یه یخچال دیگه بخریم
جیمین:خب میدونم بیشتر مواد غذایی یخچال فاسد شده ولی باید بخری الان که میام باید نصف یخچال رو بخورد بدمت
ا/ت:نه عزیزم میترکم یه بار
جیمین:باشه الان میام.
جیمین*ویو
از مغازه دراومدم.
۴تا پلاستیک بزرگ خوراکی گرفته بودم.
رفتم خونه دیدم ا/ت سر میز منتظر بود تا بیام و باهم بخوریم.
رفتم نشستم
گفتم
جیمین:بچه بیدار نشد
ا/ت:نوچ
جیمین:کاشکی بیدار شه
پایان
۱۱.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.