در مـدرسـهـ ایـدنـ 📕 2
معلم داشت درس میداد
که یهو یکی در زد
معلم: بفرمایید
هندرسون بود
همه به احترام هندرسون بلند شدن
هندرسون: مرسی بچه ها بشینید لطفا
همه نشستن
هندرسون: برای شروع سال تحصیلی میخوایم یک جشن رقص بگیریم حتما هم یک رقص عاشقانه نیست میتونید با دوستاتون هم برقصید
لیا اروم میزنه به بازوم
بهش نگاه میکنم
لیا اروم: من و تو باهم
هلن اروم: باشه
هندرسون: و شانسیه من اسم دونفر و از این جعبه بصورت شانسی بیرون میارم
لیا اروم: ای بابا
هلن اروم: امیدوارم با دمتریوس نیوفتم
لیا اروم: منم
هندرسون: شما دو نفر لطفا ساکت
منو لیا ساکت شدیم
هندرسون دستشو کرد داخل جعبه
و دوتا کاغذ در اورد
هندرسون: لیا مانوبان و متیو ریدل
لیا قرمز میشه
هلن اروم: تو که با کراشت افتادی خوشبحالت
لیا اروم: هیس
هندرسون: هلن آلن و دمتریوس دزموند
دمتریوس از جاش بلند میشه
دمتریوس: چی؟ من اعتراض دارم
هلن: منم
هندرسون: شرمنده بچه ها باید باهم بسازید
دستامو مشت کردم و نشستم
هندرسون: این مراسم هفته ی دیگه برگزار تمرین کنید تا روز مراسم بتونید خوب اجرا کنید
هندرسون میره
زنگ میخوره
لیا: باورم نمیشه با دمتریوس افتادی
هلن: منم
لیا: عب نداره شاید مثل این فیلما باهم خوب شدید
لپام قرمز شد
هلن: چرا خوب بشیم یه مراسم رقصه دیگه بعدش دوباره همون سگ و گربه میشیم
لیا: باشه..
دمتریوس با لپای قرمز اومد سمتم
دمتریوس: امروز.. بعد مدرسه.. ب...ب... ب... متیو تو بگو بهش
سرشو پایین گرفت و دستاشو مشت کرد
دستاش میلرزید
متیو: میخواد بگه که برای تمرین بری خونشون
لپام قرمز میشه
هلن: م.. م... من؟
متیو: اره
اب دهنمو قورت میدم
نمیدونستم چی بگم
لیا اروم: قبول کن
هلن: ب... ب.... با.. با... با.. ش...
لیا: میخواد بگه باشه
متیو: اها... لیا شماهم امروز به خونه ی ما میای که باهم تمرین کنیم؟
لیا چشماش برق میزنه
لیا: البته
متیو: عالیه
دمتریوس: متیو بیا بریم
متیو: باشه
واقعا منو به خونش دعوت کرد
کسی که باهام دشمنی داشت...
لیا: معلومه عاشق شدی
هلن: چی! چرا چرت و پرت میگی؟
لیا اروم میخنده
یهو یکی بهم خورد
انیا بود
انیا: ببخشید... حالتون خوبه؟
انقدر کوچولو بود که حتی یذره هم هلم نداد
بهش لبخند زدم
هلن: عیب نداره کوچولو
یکی از اونور صداش کرد
بکی بود
بکی: انیا بیا دیگه
انیا: اومدم
انیا میره
زنگ میخوره
هلن: بهتره بریم سر کلاس
لیا: اره
داشتم به درس گوش میکردم
لیا اروم میزنه به بازوم
بهش نگاه میکنم
به دمتریوس اشاره میکنه
به دمتریوس نگاه میکنه
داشت به من نگاه میکرد
نگاهشو ازم میدزده
لپاش قرمز میشه
منم همینطور
نفس عمیق میکشم و برمیگردم و دوباره به درس گوش میدم
معلم: اقای دمتریوس ایا خانم هلن دارن درس و میگن که همش به ایشون نگاه میکنید؟
همه به دمتریوس نگاه میکنن
و بعد میزنن زیر خنده
دمتریوس تو خودش جمع میشه
و قرمز تر میشه
منم قرمز میشم
معلم: بچه ها اروم باشید و به درس گوش بدید
همه ساکت شدن
زنگ میخوره
وسایلمو جمع میکنم
میخواستم از کلاس خارج بشم که دمتریوس جلومو میگیره
هلن: ب... ب.... بله؟
نمیتونستم باهام ارتباط چشمی برقرار کنه
دمتریوس: خب... امروز... یادت نره که بیای
هلن:.. باشه
دمتریوس میره
لیا: گفتم عاشق شدی
هلن: لیا انقدر فیلم نبین
لیا میخنده
متیو: لیا یادت نره بیای
لیا: ب... ب... باشه
متیو لبخند میزنه و میره
هلن: خودتم عاشق شدی
لیا: توهم شدی
هلن: من نشدم
لیا: من حداقل تایید میکنم که شدم ولی تو چرا تایید نمیکنی
هلن: چون نشدم
لیا: باشه..
هلن: بهتره من برم.. خدافظ
لیا: خدافظ
میرم سمت خونه
به خونه میرسم
هلن: سلام مامان
سوزان: سلام عزیزم بیا ناهار
هلن: باشه
میرم میشینم سر میز ناهار خوری
بعد از ناهار:
هلن: راستی.. امروز خونه ی دمتریوس دعوتم
سوزان: دمتریوس دزموند؟ تو که با اون بد بودی
هلن: خب.. هفته ی دیگه مراسم رقصه... من با دمتریوس افتادم.. منو به خونش دعوت کرده تا باهم تمرین کنیم
سوزان: اها.. باشه
هلن: بهتره برم حاضر بشم
سوزان: باشه
حاضر شدم
سوزان: مواظب خودت باش
هلن: باشه خدافظ
میرم سمت امارت دزموند ها
بالاخره به اونجا میرسم
خونه ی خیلی بزرگی بود
: شما؟
به خودم میام
هلن: من هلن آلن هستم.. همکلاسیه اقای دزموند
: همینجا وایسید تا اقای دزموند و صدا کنم
هلن: باشه
دمتریوس میاد
اول لپای قرمز میشه
دمتریوس: بله بله همکلاسیم هستن اومدن برای تمرین رقص
: بفرمایید
هلن: ممنون
پایان قسمت 2
که یهو یکی در زد
معلم: بفرمایید
هندرسون بود
همه به احترام هندرسون بلند شدن
هندرسون: مرسی بچه ها بشینید لطفا
همه نشستن
هندرسون: برای شروع سال تحصیلی میخوایم یک جشن رقص بگیریم حتما هم یک رقص عاشقانه نیست میتونید با دوستاتون هم برقصید
لیا اروم میزنه به بازوم
بهش نگاه میکنم
لیا اروم: من و تو باهم
هلن اروم: باشه
هندرسون: و شانسیه من اسم دونفر و از این جعبه بصورت شانسی بیرون میارم
لیا اروم: ای بابا
هلن اروم: امیدوارم با دمتریوس نیوفتم
لیا اروم: منم
هندرسون: شما دو نفر لطفا ساکت
منو لیا ساکت شدیم
هندرسون دستشو کرد داخل جعبه
و دوتا کاغذ در اورد
هندرسون: لیا مانوبان و متیو ریدل
لیا قرمز میشه
هلن اروم: تو که با کراشت افتادی خوشبحالت
لیا اروم: هیس
هندرسون: هلن آلن و دمتریوس دزموند
دمتریوس از جاش بلند میشه
دمتریوس: چی؟ من اعتراض دارم
هلن: منم
هندرسون: شرمنده بچه ها باید باهم بسازید
دستامو مشت کردم و نشستم
هندرسون: این مراسم هفته ی دیگه برگزار تمرین کنید تا روز مراسم بتونید خوب اجرا کنید
هندرسون میره
زنگ میخوره
لیا: باورم نمیشه با دمتریوس افتادی
هلن: منم
لیا: عب نداره شاید مثل این فیلما باهم خوب شدید
لپام قرمز شد
هلن: چرا خوب بشیم یه مراسم رقصه دیگه بعدش دوباره همون سگ و گربه میشیم
لیا: باشه..
دمتریوس با لپای قرمز اومد سمتم
دمتریوس: امروز.. بعد مدرسه.. ب...ب... ب... متیو تو بگو بهش
سرشو پایین گرفت و دستاشو مشت کرد
دستاش میلرزید
متیو: میخواد بگه که برای تمرین بری خونشون
لپام قرمز میشه
هلن: م.. م... من؟
متیو: اره
اب دهنمو قورت میدم
نمیدونستم چی بگم
لیا اروم: قبول کن
هلن: ب... ب.... با.. با... با.. ش...
لیا: میخواد بگه باشه
متیو: اها... لیا شماهم امروز به خونه ی ما میای که باهم تمرین کنیم؟
لیا چشماش برق میزنه
لیا: البته
متیو: عالیه
دمتریوس: متیو بیا بریم
متیو: باشه
واقعا منو به خونش دعوت کرد
کسی که باهام دشمنی داشت...
لیا: معلومه عاشق شدی
هلن: چی! چرا چرت و پرت میگی؟
لیا اروم میخنده
یهو یکی بهم خورد
انیا بود
انیا: ببخشید... حالتون خوبه؟
انقدر کوچولو بود که حتی یذره هم هلم نداد
بهش لبخند زدم
هلن: عیب نداره کوچولو
یکی از اونور صداش کرد
بکی بود
بکی: انیا بیا دیگه
انیا: اومدم
انیا میره
زنگ میخوره
هلن: بهتره بریم سر کلاس
لیا: اره
داشتم به درس گوش میکردم
لیا اروم میزنه به بازوم
بهش نگاه میکنم
به دمتریوس اشاره میکنه
به دمتریوس نگاه میکنه
داشت به من نگاه میکرد
نگاهشو ازم میدزده
لپاش قرمز میشه
منم همینطور
نفس عمیق میکشم و برمیگردم و دوباره به درس گوش میدم
معلم: اقای دمتریوس ایا خانم هلن دارن درس و میگن که همش به ایشون نگاه میکنید؟
همه به دمتریوس نگاه میکنن
و بعد میزنن زیر خنده
دمتریوس تو خودش جمع میشه
و قرمز تر میشه
منم قرمز میشم
معلم: بچه ها اروم باشید و به درس گوش بدید
همه ساکت شدن
زنگ میخوره
وسایلمو جمع میکنم
میخواستم از کلاس خارج بشم که دمتریوس جلومو میگیره
هلن: ب... ب.... بله؟
نمیتونستم باهام ارتباط چشمی برقرار کنه
دمتریوس: خب... امروز... یادت نره که بیای
هلن:.. باشه
دمتریوس میره
لیا: گفتم عاشق شدی
هلن: لیا انقدر فیلم نبین
لیا میخنده
متیو: لیا یادت نره بیای
لیا: ب... ب... باشه
متیو لبخند میزنه و میره
هلن: خودتم عاشق شدی
لیا: توهم شدی
هلن: من نشدم
لیا: من حداقل تایید میکنم که شدم ولی تو چرا تایید نمیکنی
هلن: چون نشدم
لیا: باشه..
هلن: بهتره من برم.. خدافظ
لیا: خدافظ
میرم سمت خونه
به خونه میرسم
هلن: سلام مامان
سوزان: سلام عزیزم بیا ناهار
هلن: باشه
میرم میشینم سر میز ناهار خوری
بعد از ناهار:
هلن: راستی.. امروز خونه ی دمتریوس دعوتم
سوزان: دمتریوس دزموند؟ تو که با اون بد بودی
هلن: خب.. هفته ی دیگه مراسم رقصه... من با دمتریوس افتادم.. منو به خونش دعوت کرده تا باهم تمرین کنیم
سوزان: اها.. باشه
هلن: بهتره برم حاضر بشم
سوزان: باشه
حاضر شدم
سوزان: مواظب خودت باش
هلن: باشه خدافظ
میرم سمت امارت دزموند ها
بالاخره به اونجا میرسم
خونه ی خیلی بزرگی بود
: شما؟
به خودم میام
هلن: من هلن آلن هستم.. همکلاسیه اقای دزموند
: همینجا وایسید تا اقای دزموند و صدا کنم
هلن: باشه
دمتریوس میاد
اول لپای قرمز میشه
دمتریوس: بله بله همکلاسیم هستن اومدن برای تمرین رقص
: بفرمایید
هلن: ممنون
پایان قسمت 2
۴.۷k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.