دوست قدیمی من پارت 15 و 16(آخر)...
ویو ا/ت
بعد اینکه آماده شدیم راه افتادیم توی جنگل شده شده بودم
آخه جنگل! کم کم داشتیم میرفتیم وسطای جنگل از جیمین پرسیدم
+: ج جمین
_: چیه؟
+: داریم کجا میریم؟
_: یه جای خوشگل
+: جیمین میشه بگی کجا؟
_: الان میفهمی
+: جیمین داری منو میترسونی
_: ها؟ میترسی چرا ناسلامتی من شوهرتم
یه سوپرایزه نمی تونم بگم
+: اوهوم اوکی
بعد یک ساعت توی راه بودیم که رسیدیم
جیمین چشمامو گرفت و منو از ماشین برد پایین
_: 1و2و3 یوهوووووو
+: ج جیمین خیلی خوشگله
_: میدونم همش سلیقه ی خودمه
+: باید یه چیزی بهت بدم
_: چی؟
+: خوب این جعبه رو بگیر
_: این چیه؟
+: درشو باز کن
_: یااااااا ا/تتتتتتت من دارم بابا میشممممممم
جیمین منو گرفتن توی هوا چرخوند بعد مان عسل
برگشتیم و این خبر و به بقیه ی اعضا دادیم و جشن گرفتیم
5 سال بعد
ویو ا/ت
+: سانااااااااا سانااااااااا
( ^ علامت سانا دختر ا/ت)
^: بله مامان
+: درد این چیه؟
+: این چیهههه؟؟
^: ببخشید مامان بابا گفت
+: چی!؟ ای دختر خوشگلم ببخشید فکر کردم کار تو بده
چرا بابا گفت بزنین همه چیو بشکنین؟
^: گفت اذیتت کنیم
+: جیمینننننننننن
^: آخ مامان گوشم
_: بله ا/ت
+: درد و ا/ت این چیه؟
_: خوب؟
+: چرا ظرفیت رو شکستی؟
_: دلم خواست خدمتکارا تمیزش می کنن
+: خدایاااااا
_: وای باشه گوشم درد گرفت
معذرت می خواهم
+: اووووو موچی من ازم معذرت خواست
ولی باید تنبیه بشه
_: نه دیگه نشد نمی خوای که همینجا ب.ف.ا.ک.ت بدم
+: وااااااااااااااا یه بچه ی کوچیک اینجاس خفه شووووووو
_: خوب باشه دیگه حرفی نمیزنم
^: مامان خوابم میاد
+: باشه مامانی بیا بریم توی اتاقت
رفتیم توی اتاق سانا و خوابوندمش
اوخی مامانی فداش بشه کوپی برابر اصل جیمینه
جان و دلا هم ازدواج کردن و الان سه پسر 5 ساله داره الان بارداره و بچش پسره کلا از توی دختر شانس نداره
سانا دختر خودم هم 4 سالشه
منو جیمین خیلی خوب با هم زندگی کردیم و با مافیا بودنش مخالف نبودم و این راز
تا ابد بین منو جیمین و دخترا و بقیه ی اعضا و تمام کسایی که اونجا بودن مخفی موند و کسی نفهمید رئیس
مافیا ها کیه
پایان...
میدونم زود تموم شد ولی برای فیک
جدید نقشه ها ریختم😉
اسلاید سوم استایل ا/ت
اسلاید چهارم رو خودتون می دونین
و اسلاید دوم خونه درختی
بعد اینکه آماده شدیم راه افتادیم توی جنگل شده شده بودم
آخه جنگل! کم کم داشتیم میرفتیم وسطای جنگل از جیمین پرسیدم
+: ج جمین
_: چیه؟
+: داریم کجا میریم؟
_: یه جای خوشگل
+: جیمین میشه بگی کجا؟
_: الان میفهمی
+: جیمین داری منو میترسونی
_: ها؟ میترسی چرا ناسلامتی من شوهرتم
یه سوپرایزه نمی تونم بگم
+: اوهوم اوکی
بعد یک ساعت توی راه بودیم که رسیدیم
جیمین چشمامو گرفت و منو از ماشین برد پایین
_: 1و2و3 یوهوووووو
+: ج جیمین خیلی خوشگله
_: میدونم همش سلیقه ی خودمه
+: باید یه چیزی بهت بدم
_: چی؟
+: خوب این جعبه رو بگیر
_: این چیه؟
+: درشو باز کن
_: یااااااا ا/تتتتتتت من دارم بابا میشممممممم
جیمین منو گرفتن توی هوا چرخوند بعد مان عسل
برگشتیم و این خبر و به بقیه ی اعضا دادیم و جشن گرفتیم
5 سال بعد
ویو ا/ت
+: سانااااااااا سانااااااااا
( ^ علامت سانا دختر ا/ت)
^: بله مامان
+: درد این چیه؟
+: این چیهههه؟؟
^: ببخشید مامان بابا گفت
+: چی!؟ ای دختر خوشگلم ببخشید فکر کردم کار تو بده
چرا بابا گفت بزنین همه چیو بشکنین؟
^: گفت اذیتت کنیم
+: جیمینننننننننن
^: آخ مامان گوشم
_: بله ا/ت
+: درد و ا/ت این چیه؟
_: خوب؟
+: چرا ظرفیت رو شکستی؟
_: دلم خواست خدمتکارا تمیزش می کنن
+: خدایاااااا
_: وای باشه گوشم درد گرفت
معذرت می خواهم
+: اووووو موچی من ازم معذرت خواست
ولی باید تنبیه بشه
_: نه دیگه نشد نمی خوای که همینجا ب.ف.ا.ک.ت بدم
+: وااااااااااااااا یه بچه ی کوچیک اینجاس خفه شووووووو
_: خوب باشه دیگه حرفی نمیزنم
^: مامان خوابم میاد
+: باشه مامانی بیا بریم توی اتاقت
رفتیم توی اتاق سانا و خوابوندمش
اوخی مامانی فداش بشه کوپی برابر اصل جیمینه
جان و دلا هم ازدواج کردن و الان سه پسر 5 ساله داره الان بارداره و بچش پسره کلا از توی دختر شانس نداره
سانا دختر خودم هم 4 سالشه
منو جیمین خیلی خوب با هم زندگی کردیم و با مافیا بودنش مخالف نبودم و این راز
تا ابد بین منو جیمین و دخترا و بقیه ی اعضا و تمام کسایی که اونجا بودن مخفی موند و کسی نفهمید رئیس
مافیا ها کیه
پایان...
میدونم زود تموم شد ولی برای فیک
جدید نقشه ها ریختم😉
اسلاید سوم استایل ا/ت
اسلاید چهارم رو خودتون می دونین
و اسلاید دوم خونه درختی
۱۳.۱k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.