Love sprouted in hate عشق جوانه زده در نفرت
#PaRt_34
_______
+هیچ وقت یادت نره چقدر عاشقتم لیدی شکلاتی من
&تو هم هیچوقت یادت نره پسر مرموز
+باشه حالا برو
دامنم رو بالا گرفتم و سریع از پله ها رفتم پایین بین راه چاقویی که به دور رون پام بسته بودم رو در آوردم نکنه یادت رفته کاترین تو ارباب سایه هایی کسی که سایه جغد هارو هم با تیر میزنه و از بیخ از بین میبره!
پسرا و توی سالن اول دیدم
(راوی)
پوزخندی را روی لب های سرخ رنگش نشاند و سر برای شروع کارشان تکان داد !
برادرانش به تمام نیروهایشان گفته بودند که به کجا بیایند امروز روزی بود که قرار است همه ی جغد ها را از بین ببرند و نسل آن هارا ریشه کن کنند
و بعد میرفتم به سراغ نقاب داران ،ولی اگر میدانست رییس آنها چه کسی است باز هم قصد کشتن آنها را میکرد؟
بعید میدونم!
تقریبا سالن تبدیل شده بود به میدان جنگ پسر که نقابش را گذاشته بود پایین آمد و معشوقه اش را در حالی که داشت با رییس سازمان جغد ها مبارزه میکرد دید و به او شک کرد بود ولی به روی خودش نیاورد و به کمکش رفت !
+از اینجا برو دختر
_ گمشو انور نقاب دار اون طعمه ی منه
+ مگه کی هستی که طعمه برای خودت مشخص میکنی ؟
& نقاب دار خیلی حافظه کوتاهی داری !
+رییس سایه ها؟
&درسته حالا گمشو انور
+باشه این طعمه برای خودت لیدی شکلاتی
&تهیونگ
ولی دیگر پسر اونجا نبود که جواب بدهد دختر بی اهمیت ادامه داد و پیروز شد !
چاقویی که به خون اون مرد آغشته بود را بالا آورد و به همه فهموند که چه کسی را کشته است !
ناشناس:اون رییس رو کشت !
با حرف اون همهی افراد سازمان جغد ها برگشتن و به دختری که چاقو در دست داشت خیره شدند و همین شوکه بودنشون فرصتی برای افراد سازمان سایه ها بود !
_______
+هیچ وقت یادت نره چقدر عاشقتم لیدی شکلاتی من
&تو هم هیچوقت یادت نره پسر مرموز
+باشه حالا برو
دامنم رو بالا گرفتم و سریع از پله ها رفتم پایین بین راه چاقویی که به دور رون پام بسته بودم رو در آوردم نکنه یادت رفته کاترین تو ارباب سایه هایی کسی که سایه جغد هارو هم با تیر میزنه و از بیخ از بین میبره!
پسرا و توی سالن اول دیدم
(راوی)
پوزخندی را روی لب های سرخ رنگش نشاند و سر برای شروع کارشان تکان داد !
برادرانش به تمام نیروهایشان گفته بودند که به کجا بیایند امروز روزی بود که قرار است همه ی جغد ها را از بین ببرند و نسل آن هارا ریشه کن کنند
و بعد میرفتم به سراغ نقاب داران ،ولی اگر میدانست رییس آنها چه کسی است باز هم قصد کشتن آنها را میکرد؟
بعید میدونم!
تقریبا سالن تبدیل شده بود به میدان جنگ پسر که نقابش را گذاشته بود پایین آمد و معشوقه اش را در حالی که داشت با رییس سازمان جغد ها مبارزه میکرد دید و به او شک کرد بود ولی به روی خودش نیاورد و به کمکش رفت !
+از اینجا برو دختر
_ گمشو انور نقاب دار اون طعمه ی منه
+ مگه کی هستی که طعمه برای خودت مشخص میکنی ؟
& نقاب دار خیلی حافظه کوتاهی داری !
+رییس سایه ها؟
&درسته حالا گمشو انور
+باشه این طعمه برای خودت لیدی شکلاتی
&تهیونگ
ولی دیگر پسر اونجا نبود که جواب بدهد دختر بی اهمیت ادامه داد و پیروز شد !
چاقویی که به خون اون مرد آغشته بود را بالا آورد و به همه فهموند که چه کسی را کشته است !
ناشناس:اون رییس رو کشت !
با حرف اون همهی افراد سازمان جغد ها برگشتن و به دختری که چاقو در دست داشت خیره شدند و همین شوکه بودنشون فرصتی برای افراد سازمان سایه ها بود !
۴.۳k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.