پدرخوانده پارت 21
تهیونگ اهی کشید و با زانوهای خم شده محکم از در گرفت
لارا نیشخندی زد و محکم درو کشید که جسم بی جون تهیونگ به زمین کوبیده شد تهیونگ سعی کرد چشماش رو باز نگه داره اما با سوت کشیدن گوشاش چشماش روی هم افتاد و بیهوش شد
یونگی راکت بیسبالش رو پایین اورد و گفت "نمیره" لارا نوچی کشید و گفت: تهیونگ جون سگ داره حالا حالاها نمیمیره! بندازش رو تخت
یونگی با هزار بدبختی تهیونگ بلند کرد و تا تخت کشید چشمش به جونگ کوک خورد که عینک طبی زده بود و روزنامه میخوند یونگی: یه وقت نیای کمک کمرم دو نصف شد کوک: ببخشید ولی من همدست شما نمیستم اینکارا درست نیست لارا: ببینم جونگ کوک تو چرا برای این احمق دلسوزی میکنی کوک: چون منم ایدلم میدونم با کار کثیفی که میخایید بکنید قراره چه بلایی سرش بیاد
لارا با لبخندی گوشه لبش گفت "دیگه کم کم باید بازی رو شروع کنیم داره حوصله سر بر میشه! دختره هرزه ای که از بار اورده بودن و اون گوشه ایستاده بود سمت تن بی جون تهیونگ رفت کلاه و ماسکسو در اورد و دکمه های لباسشو باز کرد دختر سمت کمربند تهیونگ رفت
جونگ کوک عصبی بود اما نمیخاست نشون بده لارا نوچی کشید و گفت" این رسوایی بزرگه کیم تهیونگ
جوری صحنه رو جلوا دادن انگار که یه رابطه زوری بوده ت.جاو.ز یونگی شروع کرد عکس گرفتن از جهات مختلف!
تا تهیونگ به هوش بیاد و بخاد بیگناهیش رو ثابت کنه تقریبا همه چیز تمومه *******
با سردرد شدیدی چشماش رو باز کرد یکم نیم خیز شد چشماش همه چیز رو دوتا یا سه تا میدید حالت تهوع شدید داشت بخاطر داروی بیهوشی چون اون ضربه زیاد اثری نداشت به خودش تو اینه نگاه کرد لباساش تنش بود اما تخت نامرطب بود اروم و با سختی بیدار شد انگار هوا توی اتاق نبود صدای همهمه و سرو صدا میشنید به سختی از اتاق بیرون رفت و حتا یادش رفت کلاه و ماسکش رو بزنه از پله ها پایین اومد جمعیت کنی توی سالن هتل بودن مامورا دم در بودن و صدای خبر نگار هارو میشد شنید از در که زد بیرون نور فلش ها تقریبا کورش کرده بودن با دستاش صورتش رو گرفت قدمی جلو برداشت دقیقا وقتی که توست خبر نگار ها داشت له میشد بادیگارهاش به موقع رسیدن بادیگاردهای هیکلی بودن و خبر نگار هارو هل میدادن اونو به سمت ماشین راهنمایی کردن سوار ون شدن و به سرعت راه افتادن تهیونگ گیج بود و ماتش برده بود هیچ نمیدونست چه اتفاقی افتاده دم در خونش کلی خبر نگار بود وقتی پیاده شد که وارد خونه بشه یه خبر نگار پرسید: اقای کیم راسته که شما با یه دختر 18ساله به زور رابطه داشتید
اقای کیم شما باید به ما جواب بدید شما الان متهم به تجاوز هستید شما باید به طرفدار هاتون حواب پس بدید به سختی وارد خونه شد تهیونگ به نفس نفس افتاد سمت پذیرایی رفت سوجین داشت خبر رو از تلوزیون میدید سمت تهیونگ رفت و بهش سیلی زد تهیونگ با سوختن گونش چشماشو بست!
لارا نیشخندی زد و محکم درو کشید که جسم بی جون تهیونگ به زمین کوبیده شد تهیونگ سعی کرد چشماش رو باز نگه داره اما با سوت کشیدن گوشاش چشماش روی هم افتاد و بیهوش شد
یونگی راکت بیسبالش رو پایین اورد و گفت "نمیره" لارا نوچی کشید و گفت: تهیونگ جون سگ داره حالا حالاها نمیمیره! بندازش رو تخت
یونگی با هزار بدبختی تهیونگ بلند کرد و تا تخت کشید چشمش به جونگ کوک خورد که عینک طبی زده بود و روزنامه میخوند یونگی: یه وقت نیای کمک کمرم دو نصف شد کوک: ببخشید ولی من همدست شما نمیستم اینکارا درست نیست لارا: ببینم جونگ کوک تو چرا برای این احمق دلسوزی میکنی کوک: چون منم ایدلم میدونم با کار کثیفی که میخایید بکنید قراره چه بلایی سرش بیاد
لارا با لبخندی گوشه لبش گفت "دیگه کم کم باید بازی رو شروع کنیم داره حوصله سر بر میشه! دختره هرزه ای که از بار اورده بودن و اون گوشه ایستاده بود سمت تن بی جون تهیونگ رفت کلاه و ماسکسو در اورد و دکمه های لباسشو باز کرد دختر سمت کمربند تهیونگ رفت
جونگ کوک عصبی بود اما نمیخاست نشون بده لارا نوچی کشید و گفت" این رسوایی بزرگه کیم تهیونگ
جوری صحنه رو جلوا دادن انگار که یه رابطه زوری بوده ت.جاو.ز یونگی شروع کرد عکس گرفتن از جهات مختلف!
تا تهیونگ به هوش بیاد و بخاد بیگناهیش رو ثابت کنه تقریبا همه چیز تمومه *******
با سردرد شدیدی چشماش رو باز کرد یکم نیم خیز شد چشماش همه چیز رو دوتا یا سه تا میدید حالت تهوع شدید داشت بخاطر داروی بیهوشی چون اون ضربه زیاد اثری نداشت به خودش تو اینه نگاه کرد لباساش تنش بود اما تخت نامرطب بود اروم و با سختی بیدار شد انگار هوا توی اتاق نبود صدای همهمه و سرو صدا میشنید به سختی از اتاق بیرون رفت و حتا یادش رفت کلاه و ماسکش رو بزنه از پله ها پایین اومد جمعیت کنی توی سالن هتل بودن مامورا دم در بودن و صدای خبر نگار هارو میشد شنید از در که زد بیرون نور فلش ها تقریبا کورش کرده بودن با دستاش صورتش رو گرفت قدمی جلو برداشت دقیقا وقتی که توست خبر نگار ها داشت له میشد بادیگارهاش به موقع رسیدن بادیگاردهای هیکلی بودن و خبر نگار هارو هل میدادن اونو به سمت ماشین راهنمایی کردن سوار ون شدن و به سرعت راه افتادن تهیونگ گیج بود و ماتش برده بود هیچ نمیدونست چه اتفاقی افتاده دم در خونش کلی خبر نگار بود وقتی پیاده شد که وارد خونه بشه یه خبر نگار پرسید: اقای کیم راسته که شما با یه دختر 18ساله به زور رابطه داشتید
اقای کیم شما باید به ما جواب بدید شما الان متهم به تجاوز هستید شما باید به طرفدار هاتون حواب پس بدید به سختی وارد خونه شد تهیونگ به نفس نفس افتاد سمت پذیرایی رفت سوجین داشت خبر رو از تلوزیون میدید سمت تهیونگ رفت و بهش سیلی زد تهیونگ با سوختن گونش چشماشو بست!
۸.۴k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.