رمان عشق مثلث پارت ۴۰
همه پاشدن خودشونو معرفی کردن و نشستن نوبت اون پسره بود دیدم چیزی نمیگه خونسردیمو حفظ کردم و گفتم
+اسمت؟
بدون اینکه پاشه گفت
☆هان سوجونو
+خوب درس رو شروع میکنیم
تو نصف درس بودیم که فهمیدم خیلی هاشون گوش نمیکردن واقعا اعصابم بهم خورد بیشتر هان سوجون خواستم امتحانش کنم
+هان سوجون
☆هوم
+بیا پای تخته
☆بیام اونجا تا چیکار کنم؟
+درسو توضیح بدی مطمئنم که خیلی خوب گوش دادی پس همشونو بلدی؟
اومد پای تخته ولی هیچ کاری نمیکرد یه تک خنده کردم و گفتم
+برو بشین نمره منفی گرفتی
☆ماژیک و محکم رد میزم گذاشت و سر جاش نشست
+خوب فعلا درسمون تموم شد زنگ تفریح الان میخوره
(زینگ زینگ زینگ)
همه بچه ها رفتن بیرون ولی جز هان سوجون
دستم ورقه هارو گرفتم و تو راه رو قدم میزدم که احساس کردم یکی از پشت داره میاد
برگشتم همون سوجون بود
+چی میخوای
☆نمره منفی رو بهم نمیدی
+هه من استادم یا تو؟
باز راه افتاد پشتم
☆سوجین
+استاد....باید بهم بگی استاد
☆هرجور خواستم صدات میکنم
+نکنه بازم نمره منفی خواستی؟
☆سسوووجججیینن
+ااسسستتااددد
خواستم برم که منو به دیوار کبوند و یه دستشو گذاشت رو دیوار تا مانع رفتنم بشه
+چچییککاارر میکنی
☆تا نمره منفی رو حظف نکنی نمیزارم بری
+چیه نکنه ترسیدی؟
☆از چی تو بترسم ها
+چیکار کنم میخواستی به درس خوب گوش میکردی
☆ببین نمیخوای که با من در بیوفتی نه؟
رفتم نزدیکش
+من اگه بخوام نمره منفی میدم اگه بخوام مثبت
☆بب
+رو حرف من حرف نباشه فهمیدی؟
با تعجب و اعصبانی بهم نگاه میکرد منم دستشو محکم از رو دیوار کشیدم و رفتم که یکی چشمامو گرفت
+سوجون چند بار گفتم... تا دستاشو برداشت حرفمو خوردم
+عاام کوک هیونگ تویی؟
×سوجون کیه؟
+اوف ولش کن
×بگو بزار بدونم نکنه تو
+نه نه هیونگ اون قلدر دانشگاهه اصلا به حرفم گوش نمیکنه
×اها که اینطور
+خوب چرا اومدی اینجا
×میخواستم بدونم امروز چجوری گذشت
+خوب بود ولی هنوز یه زنگ دیگه هم مونده تموم بشه میام خونه
یا شایدم به جیمین و تهیونگ سر زدم
×اوک پس من برم
+باش بای
×بای
هنوز زنگ نخورده بود که رفتم سر میزم نشستم سوجون با چند تا دوست هاش اومدن تو کلاس
هی میخندیدن نمیدونستم چشونه انقدر خندیدن که اصلا نتونستم بمونم
+سوجون الان زنگ تفریحه میتونی بری تو حیاط کاراتو انجام بدی
☆نمیخوام دوس دارم اینجا کارامو انجام بدم چیزی میشه؟
+بلع نمیزاری تو کارام تمرکز کنم
☆خوب تو برو تو حیاط
بچه های پشت سرش از خنده داشتن میمردن
اعصابمو خورد کرد رفتم جلوش خودشم میخندید که یه چاک زدم تو صورتش(میدونم هیچ کس حق نداره دست روش بلند کنه ولی این یه رمانه)
یکی از دوستاش گفت:سوجون خوبی؟
☆برین بیرون
دومی:آخه
☆گفتم برین بیرون
بدون هیچ حرف دیگه ای رفتن بیرون
از ترسم خواستم برم که مچ دستمو محکم گرفت چشمامو بستم صب کن ببینم مگه من استاد نیستم اون باید به حرفم گوش کنه
بدون هیچ ترسی روبروش وایستادم
+چیزی شده؟
☆چجور جرعت کردی منو بزنی
+خوب به حرفم گوش نکردی منم آدمت کردم
دستمو انقدر فشار داد که مطمئنم کبود میشه یه آخ کوچیکی زمزمه کردم
+و..و.لم کن درد داره
هی میخواستم مچمو از تو دستاش بکشم بیرون ولی فایده ای نداشت
(زینگ زینگ زینگ)
آخر مچمو ول کرد یه نفس عمیق کشیدم بچه ها اومدن نشستن سرجاشون
سرمو گذاشتم رو میزم یه سکوت بدی توی فضای کلاس بود که یکی از بچه ها گفت
دانش آموز:استاد نمیخواین شروع کنین؟
سرمو بالا آوردم
+عام چرا؟....خوب اینایی که رو تخته نوشتم رو بنویسین.....
بعد کلی درس دادن زنگ آخر خورد همه بچه ها بیرون رفتن منم داشتم وسایلامو جمع میکردم وقتی تموم شد زودی از کلاس اومدم بیرون داشتم میرفتم که یکی صدام کرد
+اسمت؟
بدون اینکه پاشه گفت
☆هان سوجونو
+خوب درس رو شروع میکنیم
تو نصف درس بودیم که فهمیدم خیلی هاشون گوش نمیکردن واقعا اعصابم بهم خورد بیشتر هان سوجون خواستم امتحانش کنم
+هان سوجون
☆هوم
+بیا پای تخته
☆بیام اونجا تا چیکار کنم؟
+درسو توضیح بدی مطمئنم که خیلی خوب گوش دادی پس همشونو بلدی؟
اومد پای تخته ولی هیچ کاری نمیکرد یه تک خنده کردم و گفتم
+برو بشین نمره منفی گرفتی
☆ماژیک و محکم رد میزم گذاشت و سر جاش نشست
+خوب فعلا درسمون تموم شد زنگ تفریح الان میخوره
(زینگ زینگ زینگ)
همه بچه ها رفتن بیرون ولی جز هان سوجون
دستم ورقه هارو گرفتم و تو راه رو قدم میزدم که احساس کردم یکی از پشت داره میاد
برگشتم همون سوجون بود
+چی میخوای
☆نمره منفی رو بهم نمیدی
+هه من استادم یا تو؟
باز راه افتاد پشتم
☆سوجین
+استاد....باید بهم بگی استاد
☆هرجور خواستم صدات میکنم
+نکنه بازم نمره منفی خواستی؟
☆سسوووجججیینن
+ااسسستتااددد
خواستم برم که منو به دیوار کبوند و یه دستشو گذاشت رو دیوار تا مانع رفتنم بشه
+چچییککاارر میکنی
☆تا نمره منفی رو حظف نکنی نمیزارم بری
+چیه نکنه ترسیدی؟
☆از چی تو بترسم ها
+چیکار کنم میخواستی به درس خوب گوش میکردی
☆ببین نمیخوای که با من در بیوفتی نه؟
رفتم نزدیکش
+من اگه بخوام نمره منفی میدم اگه بخوام مثبت
☆بب
+رو حرف من حرف نباشه فهمیدی؟
با تعجب و اعصبانی بهم نگاه میکرد منم دستشو محکم از رو دیوار کشیدم و رفتم که یکی چشمامو گرفت
+سوجون چند بار گفتم... تا دستاشو برداشت حرفمو خوردم
+عاام کوک هیونگ تویی؟
×سوجون کیه؟
+اوف ولش کن
×بگو بزار بدونم نکنه تو
+نه نه هیونگ اون قلدر دانشگاهه اصلا به حرفم گوش نمیکنه
×اها که اینطور
+خوب چرا اومدی اینجا
×میخواستم بدونم امروز چجوری گذشت
+خوب بود ولی هنوز یه زنگ دیگه هم مونده تموم بشه میام خونه
یا شایدم به جیمین و تهیونگ سر زدم
×اوک پس من برم
+باش بای
×بای
هنوز زنگ نخورده بود که رفتم سر میزم نشستم سوجون با چند تا دوست هاش اومدن تو کلاس
هی میخندیدن نمیدونستم چشونه انقدر خندیدن که اصلا نتونستم بمونم
+سوجون الان زنگ تفریحه میتونی بری تو حیاط کاراتو انجام بدی
☆نمیخوام دوس دارم اینجا کارامو انجام بدم چیزی میشه؟
+بلع نمیزاری تو کارام تمرکز کنم
☆خوب تو برو تو حیاط
بچه های پشت سرش از خنده داشتن میمردن
اعصابمو خورد کرد رفتم جلوش خودشم میخندید که یه چاک زدم تو صورتش(میدونم هیچ کس حق نداره دست روش بلند کنه ولی این یه رمانه)
یکی از دوستاش گفت:سوجون خوبی؟
☆برین بیرون
دومی:آخه
☆گفتم برین بیرون
بدون هیچ حرف دیگه ای رفتن بیرون
از ترسم خواستم برم که مچ دستمو محکم گرفت چشمامو بستم صب کن ببینم مگه من استاد نیستم اون باید به حرفم گوش کنه
بدون هیچ ترسی روبروش وایستادم
+چیزی شده؟
☆چجور جرعت کردی منو بزنی
+خوب به حرفم گوش نکردی منم آدمت کردم
دستمو انقدر فشار داد که مطمئنم کبود میشه یه آخ کوچیکی زمزمه کردم
+و..و.لم کن درد داره
هی میخواستم مچمو از تو دستاش بکشم بیرون ولی فایده ای نداشت
(زینگ زینگ زینگ)
آخر مچمو ول کرد یه نفس عمیق کشیدم بچه ها اومدن نشستن سرجاشون
سرمو گذاشتم رو میزم یه سکوت بدی توی فضای کلاس بود که یکی از بچه ها گفت
دانش آموز:استاد نمیخواین شروع کنین؟
سرمو بالا آوردم
+عام چرا؟....خوب اینایی که رو تخته نوشتم رو بنویسین.....
بعد کلی درس دادن زنگ آخر خورد همه بچه ها بیرون رفتن منم داشتم وسایلامو جمع میکردم وقتی تموم شد زودی از کلاس اومدم بیرون داشتم میرفتم که یکی صدام کرد
۲۵.۶k
۲۰ آبان ۱۴۰۰