تکپارتی سونگمین: وقتی پریودیp1
تکپارتی سونگمین: وقتی پریودیp1
#سونگمین
روز معمولی داشتی تا اینکه پریودی شدی
ساعت ۸ بود و هنوز سونگمین نیومده بود خونه
زیادی درد داشتی تاحالا این شکلی نبودی
شکمت بدجوری درد میکرد
در حالی بودی که اصلا جونی برای خوردن یک قرص نداشتی
فقط و فقط منتظر بودی که ساعت ۹ بشه
ا.ت:لعنتی..
به خودت پیچیده بودی و خیلی بی حال بودی
عقربه های ساعت اصلا تکونی نمیخوردند انگار باهات لج کرده بودند
ا.ت:عاح...هروقت یجا باشم که خوشبگذره برام زمان زودی در میره اما حالا...اییی..لج کرده باهام...
اروم دستتو روی میز گذاشتی و از کاناپه بلند شدی
اروم دست دیگتو روی سرش گذاشتی و کامل بلند شدی
با کمک دیوار خودتو به اتاق مشترکتون رسوندی
درشو از دیوار جدا کردی و زود واردش شدی
فقط و فقط میخواستی بری توی اب گرم
دستاتو دور شکمت جلقه کرده بودی
جونی برای راه رفتن نداشتی
روی زمین سرد نشستی
همینطور که دستات دور شکمت حلقه بود منتظر سونگمین بودی
درمورد این موضوع هم خجالت میکشیدی ازش
تاحالا اینقدر درد نداشتی
.
سونگمین:
زنگ درو زدم یکمی صبر کردم اما خبری از ا.ت نشد
نگرانش شدم و زود کلیدمو دراوردم وارد خونه شدم
محیط خونه اروم و بی صدا بود
چراغا روشن و گوشی ا.ت روی میز غذا خوری بود
اروم صداش زدم
سونگمین:ا.ت؟
جوابی ازش نشنیدم نگرانش شدم و زود رفتم طبقه بالا در اتاق خواب کمی باز بود اما چیزی دیده نمیشد
با سرعت زیاد وارد اتاق شدم و با جسم بی جون و سرد ا.ت روبه رو شدم
دستاش دور شکمش حلقه بود و به خودش پیچیده بود
زود به سمتش رفتم و دستمو روی شونش گذاشتم
سونگمین:ا.ت خوبی؟؟(نگران
اروم سرشو بالا اورد چشماش خیس خیس بود
سونگمین؛گریه کردی؟!
حرفی نزد و جسم خسته و سردش رو
بغلم انداخت و شروع به گریه کردن کرد
ا.ت؛..درد ... دارم...هق
نگاهی به تقویم روی دیوار اتاق انداختم..تایم پریودیش بود
بخاطر اون اینقدر بی جون و خستس ..تاحالا ندیده بودم همین قدر داغون باشه.
سونگمین:هیس..گریه نکن خانم کوچولو..
از بغلم جداش کردم و دستامو روی صورتش قاب کردم
اروم با انگشتم قطره اشکاشو پاک کردم و با لبخند نگاهش کردم
با چشمای اشکیش و مظلومانش بهم نگاه میکرد
#سونگمین
روز معمولی داشتی تا اینکه پریودی شدی
ساعت ۸ بود و هنوز سونگمین نیومده بود خونه
زیادی درد داشتی تاحالا این شکلی نبودی
شکمت بدجوری درد میکرد
در حالی بودی که اصلا جونی برای خوردن یک قرص نداشتی
فقط و فقط منتظر بودی که ساعت ۹ بشه
ا.ت:لعنتی..
به خودت پیچیده بودی و خیلی بی حال بودی
عقربه های ساعت اصلا تکونی نمیخوردند انگار باهات لج کرده بودند
ا.ت:عاح...هروقت یجا باشم که خوشبگذره برام زمان زودی در میره اما حالا...اییی..لج کرده باهام...
اروم دستتو روی میز گذاشتی و از کاناپه بلند شدی
اروم دست دیگتو روی سرش گذاشتی و کامل بلند شدی
با کمک دیوار خودتو به اتاق مشترکتون رسوندی
درشو از دیوار جدا کردی و زود واردش شدی
فقط و فقط میخواستی بری توی اب گرم
دستاتو دور شکمت جلقه کرده بودی
جونی برای راه رفتن نداشتی
روی زمین سرد نشستی
همینطور که دستات دور شکمت حلقه بود منتظر سونگمین بودی
درمورد این موضوع هم خجالت میکشیدی ازش
تاحالا اینقدر درد نداشتی
.
سونگمین:
زنگ درو زدم یکمی صبر کردم اما خبری از ا.ت نشد
نگرانش شدم و زود کلیدمو دراوردم وارد خونه شدم
محیط خونه اروم و بی صدا بود
چراغا روشن و گوشی ا.ت روی میز غذا خوری بود
اروم صداش زدم
سونگمین:ا.ت؟
جوابی ازش نشنیدم نگرانش شدم و زود رفتم طبقه بالا در اتاق خواب کمی باز بود اما چیزی دیده نمیشد
با سرعت زیاد وارد اتاق شدم و با جسم بی جون و سرد ا.ت روبه رو شدم
دستاش دور شکمش حلقه بود و به خودش پیچیده بود
زود به سمتش رفتم و دستمو روی شونش گذاشتم
سونگمین:ا.ت خوبی؟؟(نگران
اروم سرشو بالا اورد چشماش خیس خیس بود
سونگمین؛گریه کردی؟!
حرفی نزد و جسم خسته و سردش رو
بغلم انداخت و شروع به گریه کردن کرد
ا.ت؛..درد ... دارم...هق
نگاهی به تقویم روی دیوار اتاق انداختم..تایم پریودیش بود
بخاطر اون اینقدر بی جون و خستس ..تاحالا ندیده بودم همین قدر داغون باشه.
سونگمین:هیس..گریه نکن خانم کوچولو..
از بغلم جداش کردم و دستامو روی صورتش قاب کردم
اروم با انگشتم قطره اشکاشو پاک کردم و با لبخند نگاهش کردم
با چشمای اشکیش و مظلومانش بهم نگاه میکرد
۱۵.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.