خاطره ی دبیرستان
خاطره ی دبیرستان
پارت۴
ویو ا/ت
نفسم بالا نمیومد به طرف ماشین حرکت کردم
کوک: خانم کیم وایسین چه اتفاقی افتاده
ا/ت: اتفاق؟ کوک باورم نمیشه باورم نمیشه بعد از این همه سال برگشتی ولی این مدلی ( اشک و لبخند تلخ)
کوک: چ...چی میگین (تعجب)
ا/ت: هه ... باورم نمیشه گفتی میرم ادامه تحصیل بدم گفتی هر روز بهت زنگ میزنم کو هان جواب بده؟(کمی داد با اشک)
کوک: ا../ت(بغض)
میخواست بیاد نزدیکم
ا/ت: نزدیکم نشو حالا قرار دادمونم کنسل میکنم (سرد)
سوار ماشین شدم به سمت خونه حرکت کردم بارون شدیدی میبارید کنار کشید سرم رو گذاشتم فرمون جیغ کشیدم گریه بلند بلند میکردم کمی بعد آروم شدم گوشیم زنگ خورد
با اسمی که روی صفحه ی گوشی افتاد لبخند زدم( little boy)
ا/ت: الو؟(صدای گرفته)
یوجین: سلام بانو خوبی چرا صدات گرفته؟
ا/ت:(صداشو صاف کرد) نه نه تازه از خواب بیدار شدم
یوجین: باشه بانو راستی کارم تا دو روز تموم میشه زود میام پیشت
ا/ت: واقعا خیلی خوبه منتظرتم پسر کوچولو(کیوت)
یوجین: پس پسر کوچولو وایسا بیام میگم بهت
ا/ت: باشه باشه (خنده)
یوجین: فعلا بانو
ا/ت: بای. حرف زدن باهاش لبخند رو لبم میومد ماشین رو روشن کردم به سمت خونه رفتم لباسم رو درآوردم مسواک زدم رفتم رو تخت به سقف خیره شدم هوففف دلم میخواد فراموشش کنم ولی نمیتونم اسمش تو مغزم حک شده با این خیال خوابم برد...
_____
منشی: خانم کیم آقای جئون منتظرن
ا/ت: نمیخوام قرار داد رو کنسل کن(سرد)
منشی: اما خانم کیم
ا/ت: همین که گفتم ( داد)
منشی: چ..چشم(ترس)
ا/ت: هوففف سرم درد میکنه
تق تق
ا/ت: بیا تو ( بی حوصله)
لیا:ا/ت تو چت شده ها؟
ا/ت: لیا بس کن
لیا: ا/ت میفهمی چیکار میکنی میدونی چقدر ارزش شرکت میره بالا؟
ا/ت: بس کن(بغض)
لیا: چیو بس کنم ا/ت بهترین موقعیت میفهمی؟(عصبی)
ا/ت: اون برگشته کوک برگشته (داد و عصبی)
لیا: چی(تعجب)
ا/ت: اونی که میخوام باهم شریک شیم کوکه لیا میفهمی (اشک)
لیا: او..اون از کجا پیداش شد(تعجب شدید)
ا/ت: همین اون اومده فقط نمیخوام قیافشو ببینم میرم خونه کاری شد بهم زنگ بزن(سرد )
به طرف در رفتم که جئون رو دیدم بدون این که چیزی بگم از کنارش رد شدم داشت نگام میکرد ولی اصلا توجهی نکردم که...
ادامه دارد...
حمایت یادت نره کیوتم🤍
پارت۴
ویو ا/ت
نفسم بالا نمیومد به طرف ماشین حرکت کردم
کوک: خانم کیم وایسین چه اتفاقی افتاده
ا/ت: اتفاق؟ کوک باورم نمیشه باورم نمیشه بعد از این همه سال برگشتی ولی این مدلی ( اشک و لبخند تلخ)
کوک: چ...چی میگین (تعجب)
ا/ت: هه ... باورم نمیشه گفتی میرم ادامه تحصیل بدم گفتی هر روز بهت زنگ میزنم کو هان جواب بده؟(کمی داد با اشک)
کوک: ا../ت(بغض)
میخواست بیاد نزدیکم
ا/ت: نزدیکم نشو حالا قرار دادمونم کنسل میکنم (سرد)
سوار ماشین شدم به سمت خونه حرکت کردم بارون شدیدی میبارید کنار کشید سرم رو گذاشتم فرمون جیغ کشیدم گریه بلند بلند میکردم کمی بعد آروم شدم گوشیم زنگ خورد
با اسمی که روی صفحه ی گوشی افتاد لبخند زدم( little boy)
ا/ت: الو؟(صدای گرفته)
یوجین: سلام بانو خوبی چرا صدات گرفته؟
ا/ت:(صداشو صاف کرد) نه نه تازه از خواب بیدار شدم
یوجین: باشه بانو راستی کارم تا دو روز تموم میشه زود میام پیشت
ا/ت: واقعا خیلی خوبه منتظرتم پسر کوچولو(کیوت)
یوجین: پس پسر کوچولو وایسا بیام میگم بهت
ا/ت: باشه باشه (خنده)
یوجین: فعلا بانو
ا/ت: بای. حرف زدن باهاش لبخند رو لبم میومد ماشین رو روشن کردم به سمت خونه رفتم لباسم رو درآوردم مسواک زدم رفتم رو تخت به سقف خیره شدم هوففف دلم میخواد فراموشش کنم ولی نمیتونم اسمش تو مغزم حک شده با این خیال خوابم برد...
_____
منشی: خانم کیم آقای جئون منتظرن
ا/ت: نمیخوام قرار داد رو کنسل کن(سرد)
منشی: اما خانم کیم
ا/ت: همین که گفتم ( داد)
منشی: چ..چشم(ترس)
ا/ت: هوففف سرم درد میکنه
تق تق
ا/ت: بیا تو ( بی حوصله)
لیا:ا/ت تو چت شده ها؟
ا/ت: لیا بس کن
لیا: ا/ت میفهمی چیکار میکنی میدونی چقدر ارزش شرکت میره بالا؟
ا/ت: بس کن(بغض)
لیا: چیو بس کنم ا/ت بهترین موقعیت میفهمی؟(عصبی)
ا/ت: اون برگشته کوک برگشته (داد و عصبی)
لیا: چی(تعجب)
ا/ت: اونی که میخوام باهم شریک شیم کوکه لیا میفهمی (اشک)
لیا: او..اون از کجا پیداش شد(تعجب شدید)
ا/ت: همین اون اومده فقط نمیخوام قیافشو ببینم میرم خونه کاری شد بهم زنگ بزن(سرد )
به طرف در رفتم که جئون رو دیدم بدون این که چیزی بگم از کنارش رد شدم داشت نگام میکرد ولی اصلا توجهی نکردم که...
ادامه دارد...
حمایت یادت نره کیوتم🤍
۲۸.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.