فیک
#فیک
#درخواستی
وقتی از آمپول میترسیدی*درخواستی*
هیونجین ویو:
تازه از کمپانی اومدم خیلی اعصابم خورد شده بود آخه رقص من کجاش بده هاا دیوونه شدم از دست کمپانی اومدم خونه اعصاب اتم ندارم مستقیم رفتم تو اتاقم بدون اینکه سلام بدم
ات:سلام
هیونجین:*بدون حرفی رفت تو اتاقش*
ات:چش شده
*ات میره تو اتاقش*
ات:هیونجین میخواستم ی چیزی بگم
هیونجین:الان نه اعصاب ندارم
ات:آخه..
هیونجین:هعییی بگو ببینم
ات:من ..من مریضم
هیونجین :واقعا؟خب قرص داریم بخور
ات:اثرشون رفته
هیونجین:خب میخوای بریم دکتر
ات:نه از آمپول میترسم
هیونجین:خب چیکار کنیم؟
ات:حوصله ات رو باز کن🥺
هیونجین:ولی بیب حالت خوب نیس
ات:نمیخوام بریم دکتر فقط با من مهربون باش
هیونجین:باش بیا بغلم
*بغل کردن و هیونجین از لبش بوسید*
ات:مرسی*با ی سرفه*
هیونجین:بریم گردش؟
ات:آره بریم
هیونجین ویو:
نمیبرمش گردش میمیریم بیمارستان اینجور نمیشه کمپانی ببینم منحل شی تو عصبیم کردی بی شعور
ات:چرا داری میری سمت بیمارستان؟
هیونجین:ها؟گفتم بریم از اونجا دوری بزنیم مریض هارو هم ببینیم
ات:چقدر عجیب شدی تو
هیونجین:*خنده الکی*
رسیدن بیمارستان/:
هیونجین:پیاده شو
ات:چرا؟
هیونجین:بریم
ات:آخه چرا؟
هیونجین:مریضی
ات:من نمیخوام
هیونجین:میزنمت هوا بری ها بیا
ات:اهههه غرغرو
پیش دکتر/:
دکتر:سرما خورده
هیونجین:خب چیکار کنیم الان
دکتر:یدونه شربت با ی آمپول
ات:😭
دکتر:چیزی شده ؟
هیونجین:نه فقط از آمپول میترسه.
دکتر:خانم ات اروم باشید
*موقعه آمپول زدن*
ات:۰😭
هیونجین:ی لحضه خفه شو دیگه
دکتر:اینجوری نگین میترسه خب
هیونجین:ات اگه دردت اومد دستم رو گاز بگیر خب؟
ات:😭باشه
دکتر:نفس عمیق خب خوبه
*ات بد جوری دست هیونجین رو گاز گرفت*
هیونجین :اهه *درحال انکار کردن درد*
دکتر:تموم شد
هیونجین:مرسی
خونه/:
ات:دردت گرفت؟
هیونجین:نه خوبم
ات:بمیرم برات
هیونجین:خدانکنه
ات:🥺
هیونجین:حالت خوبه
ات:آره خوبم
هیونجین:وقایع تو خوبی منم خوبم
ات:😁اوپاااا
#درخواستی
وقتی از آمپول میترسیدی*درخواستی*
هیونجین ویو:
تازه از کمپانی اومدم خیلی اعصابم خورد شده بود آخه رقص من کجاش بده هاا دیوونه شدم از دست کمپانی اومدم خونه اعصاب اتم ندارم مستقیم رفتم تو اتاقم بدون اینکه سلام بدم
ات:سلام
هیونجین:*بدون حرفی رفت تو اتاقش*
ات:چش شده
*ات میره تو اتاقش*
ات:هیونجین میخواستم ی چیزی بگم
هیونجین:الان نه اعصاب ندارم
ات:آخه..
هیونجین:هعییی بگو ببینم
ات:من ..من مریضم
هیونجین :واقعا؟خب قرص داریم بخور
ات:اثرشون رفته
هیونجین:خب میخوای بریم دکتر
ات:نه از آمپول میترسم
هیونجین:خب چیکار کنیم؟
ات:حوصله ات رو باز کن🥺
هیونجین:ولی بیب حالت خوب نیس
ات:نمیخوام بریم دکتر فقط با من مهربون باش
هیونجین:باش بیا بغلم
*بغل کردن و هیونجین از لبش بوسید*
ات:مرسی*با ی سرفه*
هیونجین:بریم گردش؟
ات:آره بریم
هیونجین ویو:
نمیبرمش گردش میمیریم بیمارستان اینجور نمیشه کمپانی ببینم منحل شی تو عصبیم کردی بی شعور
ات:چرا داری میری سمت بیمارستان؟
هیونجین:ها؟گفتم بریم از اونجا دوری بزنیم مریض هارو هم ببینیم
ات:چقدر عجیب شدی تو
هیونجین:*خنده الکی*
رسیدن بیمارستان/:
هیونجین:پیاده شو
ات:چرا؟
هیونجین:بریم
ات:آخه چرا؟
هیونجین:مریضی
ات:من نمیخوام
هیونجین:میزنمت هوا بری ها بیا
ات:اهههه غرغرو
پیش دکتر/:
دکتر:سرما خورده
هیونجین:خب چیکار کنیم الان
دکتر:یدونه شربت با ی آمپول
ات:😭
دکتر:چیزی شده ؟
هیونجین:نه فقط از آمپول میترسه.
دکتر:خانم ات اروم باشید
*موقعه آمپول زدن*
ات:۰😭
هیونجین:ی لحضه خفه شو دیگه
دکتر:اینجوری نگین میترسه خب
هیونجین:ات اگه دردت اومد دستم رو گاز بگیر خب؟
ات:😭باشه
دکتر:نفس عمیق خب خوبه
*ات بد جوری دست هیونجین رو گاز گرفت*
هیونجین :اهه *درحال انکار کردن درد*
دکتر:تموم شد
هیونجین:مرسی
خونه/:
ات:دردت گرفت؟
هیونجین:نه خوبم
ات:بمیرم برات
هیونجین:خدانکنه
ات:🥺
هیونجین:حالت خوبه
ات:آره خوبم
هیونجین:وقایع تو خوبی منم خوبم
ات:😁اوپاااا
۱۴.۷k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.