ℌ𝔞𝔫𝔪𝔞 𝔖𝔥𝔬𝔧𝔦
ℌ𝔞𝔫𝔪𝔞 𝔖𝔥𝔬𝔧𝔦
𝔭𝔞𝔯𝔱 𝔬𝔫𝔢
معتاد تو پارک
«سیکیو ماروماکچا»
اسم من اینه! زندگی من یه زندگی عالی بود که گند خورد توش، از وقتی اون اومد تو خونه ی من جای من را گرفت انگار من وجود نداشتم و ندارم بعد از اون اتفاق از خانه فرار کردم و تا میتونستم توی هر پارک که گیر میاوردم میرفتم و شب را انجام سپری میکردم یکم پول از خانه ام برداشتم.. اوه!!نه خانه نه! محل قبلی زندگی ام اره...با پولی که داشتم یه سیب و یه سیگار میتونستم بخرم پس اینکار رو کردم من سیگار نمیکشیدم اما با پولم فقط همین ها قابل خریدن بود یه شب وقتی داخل پارک بودم مردی اومد سمتم و بدون هیچ حرفی سیگار را ازم گرفت و پول زیادی بهم داد از اون موقع تا به حال فهمیدم چطور زندگی ام را سپری کنم، وقتی 9سالم شد یه جایی بود که سیگار های خیلی گرون و با ارزشی میفروخت اونا وقتی فهمیدن من استعداد پول جمع کردن و فروختن جنس دارم و حتی در قاچاق کردن عالی ام گذاشتن اونجا بمونم و عملا اونجا خانه من هم شد الان 16 سالمه و فروشنده سیگار هستم داخل پارک ها میرم و منتظر مشتری میشم و وقتی میاد سیگار را با کلی پول عوض میکنم، یک ماه بیشتر میشه که یه مشتری ثابت دارم
*شب*
ایروکوا:سیکیوووو دختر پولساز من! امشب این جنس رو ببر*خنده و لبخند زیرکانه*
-حتما اُستا*نیشخند خنده*
اونجا واقعا خوشحالم...
بویوک:مواظب خودت باش دختر*لبخند خشن*
-باشه بویوک تو هم زیاد مست نکن*نیشخند*
با خنده دویدم و از اونجا اومدم بیرون و به پارک کاوازاکی رفتم و روی نیمکت نشستم،امشب باز هم اون میاد
با قد بلندش متوجه شدم خودشه!! همیشه خیلی صمیمی رفتار میکرد با من اولش فقط مشتری ام بود اما کم کم تبدیل شد به رفیق
اومد سمتم و روی نیمکت نشست کنارم
پسر:هیی! جنس من آمادست؟!
-اره هانما،آمادست بیا*سیگار را داد بهش* *بیحال*
هانما:به به دمت گرم! همونی که میخواستم*نیشخند*
-تو همیشه از همین جنس میخری ازم!*بیحال*
هانما:اره درسته.... *نیشخند*
پارت بعد 8 لایک بگیره میزارم رفقااا!!
𝔭𝔞𝔯𝔱 𝔬𝔫𝔢
معتاد تو پارک
«سیکیو ماروماکچا»
اسم من اینه! زندگی من یه زندگی عالی بود که گند خورد توش، از وقتی اون اومد تو خونه ی من جای من را گرفت انگار من وجود نداشتم و ندارم بعد از اون اتفاق از خانه فرار کردم و تا میتونستم توی هر پارک که گیر میاوردم میرفتم و شب را انجام سپری میکردم یکم پول از خانه ام برداشتم.. اوه!!نه خانه نه! محل قبلی زندگی ام اره...با پولی که داشتم یه سیب و یه سیگار میتونستم بخرم پس اینکار رو کردم من سیگار نمیکشیدم اما با پولم فقط همین ها قابل خریدن بود یه شب وقتی داخل پارک بودم مردی اومد سمتم و بدون هیچ حرفی سیگار را ازم گرفت و پول زیادی بهم داد از اون موقع تا به حال فهمیدم چطور زندگی ام را سپری کنم، وقتی 9سالم شد یه جایی بود که سیگار های خیلی گرون و با ارزشی میفروخت اونا وقتی فهمیدن من استعداد پول جمع کردن و فروختن جنس دارم و حتی در قاچاق کردن عالی ام گذاشتن اونجا بمونم و عملا اونجا خانه من هم شد الان 16 سالمه و فروشنده سیگار هستم داخل پارک ها میرم و منتظر مشتری میشم و وقتی میاد سیگار را با کلی پول عوض میکنم، یک ماه بیشتر میشه که یه مشتری ثابت دارم
*شب*
ایروکوا:سیکیوووو دختر پولساز من! امشب این جنس رو ببر*خنده و لبخند زیرکانه*
-حتما اُستا*نیشخند خنده*
اونجا واقعا خوشحالم...
بویوک:مواظب خودت باش دختر*لبخند خشن*
-باشه بویوک تو هم زیاد مست نکن*نیشخند*
با خنده دویدم و از اونجا اومدم بیرون و به پارک کاوازاکی رفتم و روی نیمکت نشستم،امشب باز هم اون میاد
با قد بلندش متوجه شدم خودشه!! همیشه خیلی صمیمی رفتار میکرد با من اولش فقط مشتری ام بود اما کم کم تبدیل شد به رفیق
اومد سمتم و روی نیمکت نشست کنارم
پسر:هیی! جنس من آمادست؟!
-اره هانما،آمادست بیا*سیگار را داد بهش* *بیحال*
هانما:به به دمت گرم! همونی که میخواستم*نیشخند*
-تو همیشه از همین جنس میخری ازم!*بیحال*
هانما:اره درسته.... *نیشخند*
پارت بعد 8 لایک بگیره میزارم رفقااا!!
۸۹۰
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.