سریبهنیزهبلنداستدربرابرزینب

#سری_به_نیزه_بلند_است_دربرابر_زینب

 
#وای_زینب😭

چه نفس‌گیر است داغی که نشود برایش ضجه زد!

و فراغی که در سهمگینی ِ لحظه‌هایش نتوان جان داد!

جان ِ حرم به جان ِ تو بند است که جان نمی‌دهی!

و آرامش ِ حرم بسته به صلابت توست که در هم نمی‌شکنی!

اگر یک حرم

اگر تمام ِ بقایای ِ یک قبیله

اگر تمام ِ بنی‌هاشم

در تو بند نبود

تو همان ساعت اول جان داده بودی...

.

بچه‌ها را یک‌به‌یک سوار بر مرکب می‌کنی

نوبت به سوار شدن ِ خودت می‌رسد

برمی‌گردی سمت ِ قتلگاه...

طنین ِ صدای ِ عباس در گوشت می‌پیچد!

ایها الناس!

غضّوا ابصارکم و طاء رئوسکم...

و بغض بر گلوگاهت چنگ می‌زند

ایها الناس!

غضّوا ابصارکم و طاء رئوسکم...

این را عباس می‌گفت!

وقتی قرار بود تو از کجاوه فرود آیی

وقتی قرار بود تو در کوچه قدم‌گذاری

و تمام ِ جوانان ِ هاشمی پای ِ ناقه‌ات صف می‌کشیدند

مبادا چشم نامحرمی بر تو افتد...

مبادا حتی نسیمی به پر ِ چادرت بگیرد!



و حالا تویی و یک لشکر حرامی!

نه عباسی مانده که زانوانش برایت رکاب شود

و نه اکبری که دست‌هایت را گرم بگیرد

و مردانه و مهربان، عمه جانی بگوید

و تو را بر ناقه سوار کند...

و نه حتی اصغری که سوار بر مرکب به آغوشش کشی

و در تبسم کودکانه‌اش جانی تازه کنی...



و حالا تویی و یک دشت گل ِ محمدی

تویی و یک کربلا آینه‌ی درهم شکسته

تویی و قامتی که هفتاد‌و‌دو مرتبه فروریخته

 و حالا تویی و اشکی که اجازه‌ی جاری شدن ندارد!

که تنها سرازیر شدن ِ یک قطره اشک

از بلندای چشمان ِ تو کافی است تا طوفان به‌پا کند

تا حرم را درهم فرو ریزد...



پس آرام و نجیب رو سوی ِ مدینه می‌کنی

و غصه‌هایت را می‌ریزی روی ِ دامان ِ جدت، رسول ِ خدا...



و یادت از خوابت می‌افتد

 

سمت ِ مدینه می‌نگری و آرام درخویش زمزمه می‌کنی

یارسول الله برخیز و ببین

خواب ِ آن سال‌هایم تعبیر شد:


طوفان به‌پاشده بود، طوفانی سهمگین،

طوفانی که زمین و زمان را از جامی‌کند

و تو از تهاجم ِ طوفان به درختی پناهنده شدی!

اما طوفان شدت گرفت و درخت را از جاکند

خویش را به شاخه‌ای آویختی تا از هیاهوی طوفان در امان باشی

اما هجوم طوفان آن شاخه را هم درهم‌شکست

به شاخه‌ی دیگری پناه بردی اما باز هم طوفان به یکگی ِ تو رحم نکرد

و آن شاخه را هم شکست

دست انداختی و به دو شاخه‌ی متصل به هم متوسل شدی

اما آن دو نیز به فاصله‌ای کوتاه درهم شکستند

و تو ماندی و طوفانی سهمگین و بنیان برافکن...

چهارساله بودی که این‌ها را به خواب دیدی

و پیامبر در تعبیر ِ خواب ِ تو سخت گریست...

و فرمود  آن درختی که درهم شکست من بودم

که به زودی از دنیا می‌روم

و تو پس از من دل در مهر مادر می‌بندی

و به او پناه می‌بری

و آن شاخه‌ای که شکست مادرت بود که پس از من در دنیا نمی‌پاید

 و شاخه‌ی دوم پدرت بود

که تو بعد از مادر به او پناهنده می‌شوی

و بی‌وفایی دنیا او را هم از تو می‌گیرد

و آن دو شاخ دیگر که از پی هم شکستند دو برادرت

حسن و حسین بودند که یکی پس از دیگری از دنیا رها می‌شوند

و تو می‌مانی و طوفانی از مصائب...



اشکی اگر جاری شد برای مهدی فاطمه عجل الله فرجه دعا کنید
دیدگاه ها (۱)

خدا که خواست به غم مبتلا شود زینباراده کرد اسیر بلا شود زینب...

امشب که شبـــــ شام غریبان حسیــن استبا فاطمـه هم ناله یتیما...

.⚑إِنَّاللّه‌وإِنّاإِلَیهِ‌رَاجِعُونَ⚑.⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫ ⚫...

جنگ که شد تن به تن، حساب نداردپاره گی پیرهن حساب نداردوای که...

تو... قشنگترين عامل تپش قلب منی

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط