مرا به نورلند ببر پارت دو
ها؟!
شوخی بود دیگه قلعه آرندول امکان نداره حتی توی خواب هم نمیتونم اونجا رو تصور کنم.
با لحنی که سعی داشت عصبانیتش رو کم کنه گفت: پاشو دیگه باید این گَرد رو بهت بپاشم تا بتونم با خودم ببرمت.
آروم بلند شدم. دست سمت کیسه ای که به کمربندش آویزون بود برد و توی یک حرکت غافلگیر کننده همشو توی صورتم ریخت. اوه لعنت بهت پسر
عصبی گفتم: نیازی نبود اینجوری خالیش کنی توی صورتم... توفف همش رفت توی دهنم... لعنتی
دستم رو کشید و یک لحظه احساس کردم که دیگه روی زمین نیستم چشمامو باز کردم و دیدم دارم پرواز میکنم. این دنیا برای رویا بودن زیادی واقعیه حتی نمیشه یک درصد احتمال رویا بودن بهش داد
پرسیدم: صب کن مگه نباید به چیزای خوب فکر کنم که بتونم پرواز کنم؟
به سمتم برگشت و گفت: کی همچین چرت و پرتی گفته؟ فک کنم زیاد کتاب میخونی.
و بعد سرعتش رو بیشتر کرد، محکم دهنم رو روی هم گذاشتم که اب دهنم بیرون نپاشه
لباسم هم مثل شنل زورو پرواز میکرد توی عمرم فقط یکبار تصمیم گرفتم از این لباس های خواب دهه هشتصد" بپوشم ببین چطور کارما" باید همه چیز رو از دماغت بکشه بیرون
یهویی سرعتش رو کم کرد که باعث شد سرامون محکم به هم بخوره
هیونینگ: اخ سرم! مثل آجره سرت
دستی به سرم کشیدم و نالیدم: تو یهویی وایسادی
به سمت برج زیر پامون اشاره کرد و گفت: خیلی خب نمیخواد بترسی یه سرسره کوچیکه
سوالی نگاهش کردم که یه بشکن زد و من سقوط کردم جیغ کشیدم: هیییوننیینگگگگ.... پسسره عوضییی
وقتی به نزدیکی برج رسیدم برج تغییر شکل داد و به سُرسُره تبدیل شد و من با شکم افتادم روی سُرسُره. با سرعت زیاد توی مسیر پر پیچش حرکت میکردم و نزدیک بود بالا بیارم که پرت شدم و به یه چیز سفت برخورد کردم و افتادم زمین
صدا: اوووه فک کنم یه چیزی اون زیر له شد
آروم سرم رو از زمین بلند کردم و به سمت منبع صدا برگشتم و پسری با موهای موج دار و لباس اشرافی دیدم
وقتی دید سرم رو بلند کردم کمی هول شد و داد زد: جیممممم...... شوگااااااا.... زندست... اوه خدای من صورتش داره خون میاد
آروم بلند شدم و دست کشیدم به صورتم دستم رو بردم سمت اَبروم دستم خونی شد و درد شدیدی رو احساس کردم، لعنت بهش اَبروم شکسته
صدا: اه این دوتا کجا موندن
بعد خودش به سمتم اومد و دستمالی از جیبش بیرون آورد و روی اَبروم گذاشت
دستمال رو از دستش جدا کردم و طلبکار گفتم: تو دیگه کدوم خری هستی؟
اخم کرد و گفت: به همچین قیافه جذابی میاد که خر باشه دختر یکم با ادب باش. اسم من جینه من پسر گمشدم
........
منظور لباس های دهه هزار و هشتصده (مثل لباس انشرلی)
کارما قانون طبیعت هست که هر عمل و کاری انجام بدید اون رو توی این دریافت می کنید
شوخی بود دیگه قلعه آرندول امکان نداره حتی توی خواب هم نمیتونم اونجا رو تصور کنم.
با لحنی که سعی داشت عصبانیتش رو کم کنه گفت: پاشو دیگه باید این گَرد رو بهت بپاشم تا بتونم با خودم ببرمت.
آروم بلند شدم. دست سمت کیسه ای که به کمربندش آویزون بود برد و توی یک حرکت غافلگیر کننده همشو توی صورتم ریخت. اوه لعنت بهت پسر
عصبی گفتم: نیازی نبود اینجوری خالیش کنی توی صورتم... توفف همش رفت توی دهنم... لعنتی
دستم رو کشید و یک لحظه احساس کردم که دیگه روی زمین نیستم چشمامو باز کردم و دیدم دارم پرواز میکنم. این دنیا برای رویا بودن زیادی واقعیه حتی نمیشه یک درصد احتمال رویا بودن بهش داد
پرسیدم: صب کن مگه نباید به چیزای خوب فکر کنم که بتونم پرواز کنم؟
به سمتم برگشت و گفت: کی همچین چرت و پرتی گفته؟ فک کنم زیاد کتاب میخونی.
و بعد سرعتش رو بیشتر کرد، محکم دهنم رو روی هم گذاشتم که اب دهنم بیرون نپاشه
لباسم هم مثل شنل زورو پرواز میکرد توی عمرم فقط یکبار تصمیم گرفتم از این لباس های خواب دهه هشتصد" بپوشم ببین چطور کارما" باید همه چیز رو از دماغت بکشه بیرون
یهویی سرعتش رو کم کرد که باعث شد سرامون محکم به هم بخوره
هیونینگ: اخ سرم! مثل آجره سرت
دستی به سرم کشیدم و نالیدم: تو یهویی وایسادی
به سمت برج زیر پامون اشاره کرد و گفت: خیلی خب نمیخواد بترسی یه سرسره کوچیکه
سوالی نگاهش کردم که یه بشکن زد و من سقوط کردم جیغ کشیدم: هیییوننیینگگگگ.... پسسره عوضییی
وقتی به نزدیکی برج رسیدم برج تغییر شکل داد و به سُرسُره تبدیل شد و من با شکم افتادم روی سُرسُره. با سرعت زیاد توی مسیر پر پیچش حرکت میکردم و نزدیک بود بالا بیارم که پرت شدم و به یه چیز سفت برخورد کردم و افتادم زمین
صدا: اوووه فک کنم یه چیزی اون زیر له شد
آروم سرم رو از زمین بلند کردم و به سمت منبع صدا برگشتم و پسری با موهای موج دار و لباس اشرافی دیدم
وقتی دید سرم رو بلند کردم کمی هول شد و داد زد: جیممممم...... شوگااااااا.... زندست... اوه خدای من صورتش داره خون میاد
آروم بلند شدم و دست کشیدم به صورتم دستم رو بردم سمت اَبروم دستم خونی شد و درد شدیدی رو احساس کردم، لعنت بهش اَبروم شکسته
صدا: اه این دوتا کجا موندن
بعد خودش به سمتم اومد و دستمالی از جیبش بیرون آورد و روی اَبروم گذاشت
دستمال رو از دستش جدا کردم و طلبکار گفتم: تو دیگه کدوم خری هستی؟
اخم کرد و گفت: به همچین قیافه جذابی میاد که خر باشه دختر یکم با ادب باش. اسم من جینه من پسر گمشدم
........
منظور لباس های دهه هزار و هشتصده (مثل لباس انشرلی)
کارما قانون طبیعت هست که هر عمل و کاری انجام بدید اون رو توی این دریافت می کنید
۲.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.