مونالیزا پارت ۲۹
صدای پای مامور ها میآمد
دیگر چیزی نمانده است
چند ثانیه
و آنها آمدند
در آن لحظه صدا ها برای تهیونگ گنگ بود و حرکت همه آهسته بود
تهیونگ را گرفتند
خواستند جونگکوک را هم بگیرند که صدای تهیونگ در آمد
+صب کنیننن اون خوابه خواهش میکنم....خواهش میکنم بزارید بخوابه
مامور ها نگاهی بهم دیگر کردند
و سر تکان دادند پس به آرم ترین حالت ممکن جونگکوک را بردند
مانند یک بچه خواب بود و تهیونگ با لبخند برای آخرین با به او نگاه میکرد و قطره اشک هایش آرام آرام میریختند
هارا به حرکت در آوردند وبه سمت اداره حرکت کردند
تقریبا یک ساعت بعد جونگکوک هم از خواب بیدار شد و هراسان به همه جا نگاه میکرد
که دیگر نتوانست و گریه اش را شروع کرد
.....
دیگر چیزی نمانده است
چند ثانیه
و آنها آمدند
در آن لحظه صدا ها برای تهیونگ گنگ بود و حرکت همه آهسته بود
تهیونگ را گرفتند
خواستند جونگکوک را هم بگیرند که صدای تهیونگ در آمد
+صب کنیننن اون خوابه خواهش میکنم....خواهش میکنم بزارید بخوابه
مامور ها نگاهی بهم دیگر کردند
و سر تکان دادند پس به آرم ترین حالت ممکن جونگکوک را بردند
مانند یک بچه خواب بود و تهیونگ با لبخند برای آخرین با به او نگاه میکرد و قطره اشک هایش آرام آرام میریختند
هارا به حرکت در آوردند وبه سمت اداره حرکت کردند
تقریبا یک ساعت بعد جونگکوک هم از خواب بیدار شد و هراسان به همه جا نگاه میکرد
که دیگر نتوانست و گریه اش را شروع کرد
.....
۱.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.