•انتقام• ✞︎🖤
•انتقام• ✞︎🖤
پارت ⁴
مهراب: در گوشی چی میگین بگین ما هم بشنویم...
دیانا: دنبال فضولمون میگشتیم ک پیدا شد...
بچها من اسنپ میگیرم برم کار دارم
ارسلان: میرسونمت
دیانا: جایی کار مهمی دارم
ارسلان: گفتم خودم میرسونمت
دیانا: منم گفتم خودم میتونم برم
دیانا: از جام بلند شدم و از همه خدافظی کردم
به جز ارسلان ی اسنپ گرفتم
منتظر بودم بیاد ک
ی ماشین جلوی پام ترمز زد
چند قدم برداشتم رفتم عقب
از ماشین پیاده شد و اومد سمتم
_بریم ی دوری بزنیم
اقا میشه مزاحم نشید؟..
_این چه حرفیه من مزاحم نیستم فقط قصد آشناییت دارم
آقا من قصد ندارم لطفا بفرمایید
_میخوای بریم خونه ما بیشتر اشنا بشیم؟
دیانا: تا اومدم جواب بدم صدای آشنایی از پشت سرم اومد...
ارسلان بود
تو حال خودم داشتم میخندیدم ک ی دفعه دستم کشیده شد
و ارسلان منو برد سمت ماشین خودش و سوارم کرد..
.با اعصبانیت بهش خیره شدم...
ارسلان: چیز خنده داری بود اونجا؟
دیانا: اره تا دلت بخواد...
دیانا: ولی من دیگه نیستم
ارسلان: کجا میخواستی بری؟
دیانا: لوکیشن مقصدمو بهش دادم و حرکت کرد
پارت ⁴
مهراب: در گوشی چی میگین بگین ما هم بشنویم...
دیانا: دنبال فضولمون میگشتیم ک پیدا شد...
بچها من اسنپ میگیرم برم کار دارم
ارسلان: میرسونمت
دیانا: جایی کار مهمی دارم
ارسلان: گفتم خودم میرسونمت
دیانا: منم گفتم خودم میتونم برم
دیانا: از جام بلند شدم و از همه خدافظی کردم
به جز ارسلان ی اسنپ گرفتم
منتظر بودم بیاد ک
ی ماشین جلوی پام ترمز زد
چند قدم برداشتم رفتم عقب
از ماشین پیاده شد و اومد سمتم
_بریم ی دوری بزنیم
اقا میشه مزاحم نشید؟..
_این چه حرفیه من مزاحم نیستم فقط قصد آشناییت دارم
آقا من قصد ندارم لطفا بفرمایید
_میخوای بریم خونه ما بیشتر اشنا بشیم؟
دیانا: تا اومدم جواب بدم صدای آشنایی از پشت سرم اومد...
ارسلان بود
تو حال خودم داشتم میخندیدم ک ی دفعه دستم کشیده شد
و ارسلان منو برد سمت ماشین خودش و سوارم کرد..
.با اعصبانیت بهش خیره شدم...
ارسلان: چیز خنده داری بود اونجا؟
دیانا: اره تا دلت بخواد...
دیانا: ولی من دیگه نیستم
ارسلان: کجا میخواستی بری؟
دیانا: لوکیشن مقصدمو بهش دادم و حرکت کرد
۴.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.