خیال تو
#جونگکوک
part: 3
تهیونگ: کوک بیدار شوو
چشام و باز کردم دیدم تو عمارت خودمم
کوک: چیشد؟
تهیونگ: اوردمت خونه خودت و همینطور اون دختره رو اول خواستم ولش کنم
یقه تهیونگ گرفتم
کوک: چییی ولش کردی؟؟
تهیونگ: بزار ادامه حرفم و بزنمم خواستم ولش کنم بعد دیدم دستبند بستی گفتم شاید دلیلی داشته باشه
دوباره دراز کشیدم و خیالم راحت شد
کوک: الان کجاست؟
تهیونگ: بستمش به صندلی تو اتاق زیر شیرونی عه
از جام بلند شدم و میله رو برداشتم و رفتم تو اتاق
تهیونگ: کوک الان استراحت می کردی
رفتم سمتش و میله رو روی زمین می کشیدم
کوک: خوب خودت میخوای بگی یا مجبورت کنم می دونستم مشکوکی یهویی همه فرشته نجات شدن؟
ا.ت: درسته فرشته نجاتت نتونستم شم ولی ایشالا فرشته مرگت میشم
کوک: اوه فکر کنم ی دشمن دیگه پیدا کردم اونم ی خانوم
موهاش و دور دستم می پیچم و می کشم
ا.ت: هویی چته وحشی
کوک: خیلی بی مزه ای برای کی کار کنی میکنی؟ کی گفته اینکارو کنی
ا.ت: بشین تا بهت بگم
کوک: باشه پس وقتی از گشنگی و درد مردی میفهمی
از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اتاق کارم و تهیونگ هم رفت کل برنامه هام بهم ریخته بود چندتا بادیگارد خوب استخدام کردم
دوتا ام گزاشتم جلوی اتاق اون
کارام و ردیف کردم بعد ۲روز بهش سر زدم
وارد اتاق شدم
کوک: هنوزم میخوای هیچی نگی؟
ا.ت: خیلی خیلی ادم کثیفی هستی چطور تونستی ی ادم زنده رو اینجوری ول کنی؟
کوک: همینجوری که تو میخواستی منو بکشی نمیخوای چیزی بگی؟ باشه پس دو روز دیگه می ببینمت
رفتم پذیرایی و به خدمتکار گفتم ی غذاه ساده درست کنه تا بهش بدم
که صدای منفجر شدن شنیدم و دویدم سمت اتاق که دیدم نیستش
کوک: پس شما دوتا پخمه اینجا هویج بودید؟
_بخدا اقا نفهمیدیم
کوک: گندشش بزنن
از دید ات'
سری سمت ماشین رفتم و سوار شدن و نفس راحتی کشیدم
پارک: میخواستی اینجوری جئون و بکشی؟ خودت داشتی کشته می شدی که
ا.ت: لعنتی خیلی تیز عه سری فهمید
پارک: دیگه بهت اعتماد ندارم
ا.ت: ولی داداش...
سری وسط حرفم پرید
پارک: صدبار بهت گفتم منو داداش صدا نکن فقط رئیس (داد)
ا.ت: چشم
ماشین و نگه داشت
پارک: پیدا شو
ا.ت: برای چییی؟
پارک: دیگه لازمت ندارم
پیاده شدم و محکم در کوبوندم صبر کن جنازتو خودم می ندازم عوضیی اه
داشتم قدم می زدم که ی چهره اشنا دیدم
سری پشت مغازه مخفی شدم که دیدم درسته
ا.ت: اسمش چی بود تهیانگ تهیون تهاهنگ اهاا فهمیدم تهیونگ
که دیدم همون مرتیکه ام اومد پیشش
اه این دوست عوضیش بخاطرش خیلی گشنمهه
که یهو برگشت سمتتم.....
part: 3
تهیونگ: کوک بیدار شوو
چشام و باز کردم دیدم تو عمارت خودمم
کوک: چیشد؟
تهیونگ: اوردمت خونه خودت و همینطور اون دختره رو اول خواستم ولش کنم
یقه تهیونگ گرفتم
کوک: چییی ولش کردی؟؟
تهیونگ: بزار ادامه حرفم و بزنمم خواستم ولش کنم بعد دیدم دستبند بستی گفتم شاید دلیلی داشته باشه
دوباره دراز کشیدم و خیالم راحت شد
کوک: الان کجاست؟
تهیونگ: بستمش به صندلی تو اتاق زیر شیرونی عه
از جام بلند شدم و میله رو برداشتم و رفتم تو اتاق
تهیونگ: کوک الان استراحت می کردی
رفتم سمتش و میله رو روی زمین می کشیدم
کوک: خوب خودت میخوای بگی یا مجبورت کنم می دونستم مشکوکی یهویی همه فرشته نجات شدن؟
ا.ت: درسته فرشته نجاتت نتونستم شم ولی ایشالا فرشته مرگت میشم
کوک: اوه فکر کنم ی دشمن دیگه پیدا کردم اونم ی خانوم
موهاش و دور دستم می پیچم و می کشم
ا.ت: هویی چته وحشی
کوک: خیلی بی مزه ای برای کی کار کنی میکنی؟ کی گفته اینکارو کنی
ا.ت: بشین تا بهت بگم
کوک: باشه پس وقتی از گشنگی و درد مردی میفهمی
از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اتاق کارم و تهیونگ هم رفت کل برنامه هام بهم ریخته بود چندتا بادیگارد خوب استخدام کردم
دوتا ام گزاشتم جلوی اتاق اون
کارام و ردیف کردم بعد ۲روز بهش سر زدم
وارد اتاق شدم
کوک: هنوزم میخوای هیچی نگی؟
ا.ت: خیلی خیلی ادم کثیفی هستی چطور تونستی ی ادم زنده رو اینجوری ول کنی؟
کوک: همینجوری که تو میخواستی منو بکشی نمیخوای چیزی بگی؟ باشه پس دو روز دیگه می ببینمت
رفتم پذیرایی و به خدمتکار گفتم ی غذاه ساده درست کنه تا بهش بدم
که صدای منفجر شدن شنیدم و دویدم سمت اتاق که دیدم نیستش
کوک: پس شما دوتا پخمه اینجا هویج بودید؟
_بخدا اقا نفهمیدیم
کوک: گندشش بزنن
از دید ات'
سری سمت ماشین رفتم و سوار شدن و نفس راحتی کشیدم
پارک: میخواستی اینجوری جئون و بکشی؟ خودت داشتی کشته می شدی که
ا.ت: لعنتی خیلی تیز عه سری فهمید
پارک: دیگه بهت اعتماد ندارم
ا.ت: ولی داداش...
سری وسط حرفم پرید
پارک: صدبار بهت گفتم منو داداش صدا نکن فقط رئیس (داد)
ا.ت: چشم
ماشین و نگه داشت
پارک: پیدا شو
ا.ت: برای چییی؟
پارک: دیگه لازمت ندارم
پیاده شدم و محکم در کوبوندم صبر کن جنازتو خودم می ندازم عوضیی اه
داشتم قدم می زدم که ی چهره اشنا دیدم
سری پشت مغازه مخفی شدم که دیدم درسته
ا.ت: اسمش چی بود تهیانگ تهیون تهاهنگ اهاا فهمیدم تهیونگ
که دیدم همون مرتیکه ام اومد پیشش
اه این دوست عوضیش بخاطرش خیلی گشنمهه
که یهو برگشت سمتتم.....
۶.۶k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.