پشیمانی( part18)
که...........
.
.
.
.
.
تهیونگ بیدار شد و از پله ها اومد پایین وقتی دید ات رو مبل خوابیده یه فکری به سرش زد و رفت سمت یخچال و آب یخ و برداشت یه سطل بزرگ و رفت سمت ات
کوک که اونجا بود
دست تهیونگا گرفت گفت
کوک: چه مرگت شده ولش کن
تهیونگ : آخی کوک کوچولو نگران خواهرشه آخی
کوک : تهیونگ حد خودتو بدون ( داد)
تهیونگ مینویسم وی
وی : سر من داد نزنا
با صدای جیغ جیغ اینا همه اومدن پایین شوگا ات و دیدی رفت سمتش و دست زد به بدنش کاملا یخ بود پتو انداخت روش میخواست بلندش کنه که دید وی کوک با مشت زد و پخش زمینش کرد
شوگا بیخیال ات شد و رفت سمت کوک بلندش کرد و نشوندش رو مبل بهش دستمال داد که دماغشو پاک کنه چون داشت خون میامد
شوگا: چته چرا اینطوری میکنی وی چت شده بسه
وی : ب و اونور حوصلشو ندارم
شوگا: اون چی دستت
وی : به تو چه
شوگا نمیدونست میخواد چیکار کنه و توی سطل هم ندید کوک بلند شد بره سمت وی که افتاد
شوگا کمکش کرد بلند شه
یهو صدای جیغ ات همه خانه پر کرد
و وی با لا سرش داشت میخندید
شوگا : چیکار کردی حیوان (ببخشید فیکه 😪)
وی : تویی و این خواهر جنده ات
شوگا : درست ح ف بزن
جیمین رفت سمت ات که ات بخاطر اینکه آب سرد بود به بدنش شوک وارد شده بود و هیچ حرکتی نمیکرد جمیمین رفت سمتش که کمکش کنه که رفت عقب تر
یهو بلند شد و رفت سمت پله ها
که...
خماری بمونید
حمایت نکنید نمیذارم 🙁💗
.
.
.
.
.
تهیونگ بیدار شد و از پله ها اومد پایین وقتی دید ات رو مبل خوابیده یه فکری به سرش زد و رفت سمت یخچال و آب یخ و برداشت یه سطل بزرگ و رفت سمت ات
کوک که اونجا بود
دست تهیونگا گرفت گفت
کوک: چه مرگت شده ولش کن
تهیونگ : آخی کوک کوچولو نگران خواهرشه آخی
کوک : تهیونگ حد خودتو بدون ( داد)
تهیونگ مینویسم وی
وی : سر من داد نزنا
با صدای جیغ جیغ اینا همه اومدن پایین شوگا ات و دیدی رفت سمتش و دست زد به بدنش کاملا یخ بود پتو انداخت روش میخواست بلندش کنه که دید وی کوک با مشت زد و پخش زمینش کرد
شوگا بیخیال ات شد و رفت سمت کوک بلندش کرد و نشوندش رو مبل بهش دستمال داد که دماغشو پاک کنه چون داشت خون میامد
شوگا: چته چرا اینطوری میکنی وی چت شده بسه
وی : ب و اونور حوصلشو ندارم
شوگا: اون چی دستت
وی : به تو چه
شوگا نمیدونست میخواد چیکار کنه و توی سطل هم ندید کوک بلند شد بره سمت وی که افتاد
شوگا کمکش کرد بلند شه
یهو صدای جیغ ات همه خانه پر کرد
و وی با لا سرش داشت میخندید
شوگا : چیکار کردی حیوان (ببخشید فیکه 😪)
وی : تویی و این خواهر جنده ات
شوگا : درست ح ف بزن
جیمین رفت سمت ات که ات بخاطر اینکه آب سرد بود به بدنش شوک وارد شده بود و هیچ حرکتی نمیکرد جمیمین رفت سمتش که کمکش کنه که رفت عقب تر
یهو بلند شد و رفت سمت پله ها
که...
خماری بمونید
حمایت نکنید نمیذارم 🙁💗
۳.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.