Black Cigarette P4
_شب_
جیمین در حال رفتن به اتاقش بودکه سونی را در راهروی بیمارستان دید.
"سونی؟"Jimin
"جیمین شی." Sony
"اینجا چی کار می کنی؟"Jimin
"اینجا اتاقمه." Sony
جیمین نگاهی به شماره اتاق سونی کرد
روی پلاک شماره
۵۰۵ نوشته شده بود.
"اوه اتاق منم ۵۰۷ ـه." Jimin
"چه جالب." Sony
"هوم." Jimin
"راستی میتونم یه چیزی ازت بخوام؟" Jimin
"چی؟" Sony
"میشه ازت کتاب قرض بگیرم؟
آخه امروز تو دستت کتاب دیدم ، مطمئنم سلیقت تو کتابها عالیه."Jimin
"ممنون بابت تعریفت. آره حتما چرا که نه."Sony
" ۳۶۵ روز بدون تو رو خوندی؟"Sony
" نه. جالبه؟"Jimin
" بهت حتما پیشنهاد میکنم که بخونیش."Sony
"حتما این کار رو میکنم."Jimin
" میخوای بهت قرضش بدم؟"Sony
" میشه؟"Jimin
" بله که میشه.."Sony
سونی در اتاقش را باز کرد و وارد شد
به سمت طبقه کتاب هایش رفت و دنبال کتاب ۳۶۵ روز بدون تو گشت.
"اَه... کجاست؟! آها پیداش کردم." Sony
"جیمین شی بفرمایید."Sony
"خیلی ممنونم."Jimin
"خواهش میکنم."Sony
" بهت زودی برمی گردونمش."Jimin
"مشکلی نیست. امیدوارم از خوندنش لذت ببری."Sony
"حتماً همینطوره."Jimin
"فعلاً من برم:)"Sony
" خداحافظ سونی."Jimin
جیمین دستی تکان داد و وارد اتاقش شد.
سپس سونی وارد اتاق خودش شد.
_فردا_
جیمین با صدا در بیدار شد.
پرستار بود.
"آقای پارک؟"Nurse
پسر کم کم چشمانش را باز کرد.
تا خواست موقعیت و وضعیت را آنالیز کند مدتی طول کشید.
"سلام صبحتون بخیر." Nurse
"سلام." جیمین خمیازه ای میکشد. "کاری داشتید با من؟" Jimin
"بله. خواستم بیام و بگم که دکتر جئون قراره بیاد و معاینه تون بکنه."Nurse
"آه... باشه." Jimin
جیمین هم بیمار بود. ریه هایش سال ها بود که درگیر بودند.
ریه هایش گویی قصد ادامه دادن نداشتند.
جیمین در حال رفتن به اتاقش بودکه سونی را در راهروی بیمارستان دید.
"سونی؟"Jimin
"جیمین شی." Sony
"اینجا چی کار می کنی؟"Jimin
"اینجا اتاقمه." Sony
جیمین نگاهی به شماره اتاق سونی کرد
روی پلاک شماره
۵۰۵ نوشته شده بود.
"اوه اتاق منم ۵۰۷ ـه." Jimin
"چه جالب." Sony
"هوم." Jimin
"راستی میتونم یه چیزی ازت بخوام؟" Jimin
"چی؟" Sony
"میشه ازت کتاب قرض بگیرم؟
آخه امروز تو دستت کتاب دیدم ، مطمئنم سلیقت تو کتابها عالیه."Jimin
"ممنون بابت تعریفت. آره حتما چرا که نه."Sony
" ۳۶۵ روز بدون تو رو خوندی؟"Sony
" نه. جالبه؟"Jimin
" بهت حتما پیشنهاد میکنم که بخونیش."Sony
"حتما این کار رو میکنم."Jimin
" میخوای بهت قرضش بدم؟"Sony
" میشه؟"Jimin
" بله که میشه.."Sony
سونی در اتاقش را باز کرد و وارد شد
به سمت طبقه کتاب هایش رفت و دنبال کتاب ۳۶۵ روز بدون تو گشت.
"اَه... کجاست؟! آها پیداش کردم." Sony
"جیمین شی بفرمایید."Sony
"خیلی ممنونم."Jimin
"خواهش میکنم."Sony
" بهت زودی برمی گردونمش."Jimin
"مشکلی نیست. امیدوارم از خوندنش لذت ببری."Sony
"حتماً همینطوره."Jimin
"فعلاً من برم:)"Sony
" خداحافظ سونی."Jimin
جیمین دستی تکان داد و وارد اتاقش شد.
سپس سونی وارد اتاق خودش شد.
_فردا_
جیمین با صدا در بیدار شد.
پرستار بود.
"آقای پارک؟"Nurse
پسر کم کم چشمانش را باز کرد.
تا خواست موقعیت و وضعیت را آنالیز کند مدتی طول کشید.
"سلام صبحتون بخیر." Nurse
"سلام." جیمین خمیازه ای میکشد. "کاری داشتید با من؟" Jimin
"بله. خواستم بیام و بگم که دکتر جئون قراره بیاد و معاینه تون بکنه."Nurse
"آه... باشه." Jimin
جیمین هم بیمار بود. ریه هایش سال ها بود که درگیر بودند.
ریه هایش گویی قصد ادامه دادن نداشتند.
۱۱.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.