IN MY MIND❤️🔥
IN MY MIND❤️🔥
PART||27
جونگکوک و آیریس در حال آشپزی بودن....جونگکوک مواد رو آماده می کرد و آیریس می پخت.....
آیریس:بیا این هویچ ها هم ریز کن...
جونگکوک:باشه...راستی آیریس...
آیریس:بله...
جونگکوک:تو از داداش آلیس خوشت میاد؟
آیریس:هه...از اون...معلومه که نه...
جونگگوک:ولی چرا؟
آیریس:زود باش هویچ ها رو بده...
جونگکوک:باشه....
دوباره مشغول آشپزی شدن...آیریس جواب سر بالا می داد....چون دوست نداشت از نظر خودش بگه...شاید شوگا بعد از برگشتن بهتر شده باشه...
تهیونگ و آلیس هم خونه رو مرتب می کردن...اول از اتاق خواب ها شروع کردن...
تهیونگ:اینا چرا تموم نمیشهههه(عصبی)
آلیس:چمی دونم...(خسته)
تهیونگ:می گم...آلیس
آلیس:هوم...
تهیونگ:داداشت چجور آدمیه؟
آلیس:اون خیلی خوشتیپه خیلی...ولی یکم سرد برخورد می کنه...اما به وقتش شاد هست...
تهیونگ:با این ویژگی آدم عجیبی هست....
آلیس:اما الان ۱۰ ساله که آمریکاست...حتمی تغیر کرده...
تهیونگ:نمی ترسین از اونجا زن بگیره؟
آلیس:اون زن بگیره؟(خنده)چه شوخی بی مزه ای....اگه اون عاشق بشه حتمی دختره خیلی عالی بوده....
تهیونگ:آهان....بیا به کارمون برسیم...
بعد چند دقیقه کارکردن همه خسته شدن...نشستن.....
آلیس:آیریس بیا بریم دم در خونه هم جارو کنیم....
آیریس:اونجا مگه مهمه؟
آلیس:داداشم داره میاد ها بلند شو...
آیریس:به تهیونگ بگو...
آلیس:(چشم غره)
آلیس و آیریس رفتن بیرون تا بیرون از خونه هم تمیز کنن....جونگکوک و تهیونگ هم تنها شدن...
تهیونگ:می گم جونگکوک..
جونگکوک:بله...
تهیونگ:یعنی داداش آلیس چجور آدمیه؟
جونگکوک:نمی دونم...خدا به خیر کنه....
لایک و کامنت فراموش نشه❤️
PART||27
جونگکوک و آیریس در حال آشپزی بودن....جونگکوک مواد رو آماده می کرد و آیریس می پخت.....
آیریس:بیا این هویچ ها هم ریز کن...
جونگکوک:باشه...راستی آیریس...
آیریس:بله...
جونگکوک:تو از داداش آلیس خوشت میاد؟
آیریس:هه...از اون...معلومه که نه...
جونگگوک:ولی چرا؟
آیریس:زود باش هویچ ها رو بده...
جونگکوک:باشه....
دوباره مشغول آشپزی شدن...آیریس جواب سر بالا می داد....چون دوست نداشت از نظر خودش بگه...شاید شوگا بعد از برگشتن بهتر شده باشه...
تهیونگ و آلیس هم خونه رو مرتب می کردن...اول از اتاق خواب ها شروع کردن...
تهیونگ:اینا چرا تموم نمیشهههه(عصبی)
آلیس:چمی دونم...(خسته)
تهیونگ:می گم...آلیس
آلیس:هوم...
تهیونگ:داداشت چجور آدمیه؟
آلیس:اون خیلی خوشتیپه خیلی...ولی یکم سرد برخورد می کنه...اما به وقتش شاد هست...
تهیونگ:با این ویژگی آدم عجیبی هست....
آلیس:اما الان ۱۰ ساله که آمریکاست...حتمی تغیر کرده...
تهیونگ:نمی ترسین از اونجا زن بگیره؟
آلیس:اون زن بگیره؟(خنده)چه شوخی بی مزه ای....اگه اون عاشق بشه حتمی دختره خیلی عالی بوده....
تهیونگ:آهان....بیا به کارمون برسیم...
بعد چند دقیقه کارکردن همه خسته شدن...نشستن.....
آلیس:آیریس بیا بریم دم در خونه هم جارو کنیم....
آیریس:اونجا مگه مهمه؟
آلیس:داداشم داره میاد ها بلند شو...
آیریس:به تهیونگ بگو...
آلیس:(چشم غره)
آلیس و آیریس رفتن بیرون تا بیرون از خونه هم تمیز کنن....جونگکوک و تهیونگ هم تنها شدن...
تهیونگ:می گم جونگکوک..
جونگکوک:بله...
تهیونگ:یعنی داداش آلیس چجور آدمیه؟
جونگکوک:نمی دونم...خدا به خیر کنه....
لایک و کامنت فراموش نشه❤️
۲.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.