قشنگ ترین عذاب من پارت ۳
قشنگ ترین عذاب من پارت ۳
ویو کوک
میا : هی کوک وای...
ته : آقای جئون . محض اطلاع تون من هنوز اجازه ندادم بری...ناسلامتی الان بادیگارد شخصی من محسوب میشی(نیشخند)
با حرص برگشتم سمتش و سعی کردم خودم رو آروم کنم . با یه لبخند زورکی ازش معذرت خواهی کردم و نشستم رو مبل ، با پام ضرب گرفته بودم روی زمین و پوست لبم رو از عصبانیت میجوئیدم
ویو تهیونگ
وقتی از اتاق رفت بیرون میا برگشت سمتم و بهم غر زد
میا : یااا تهیونگ خان . قرارمون این نبود که همین اول کاری بهش بتوپی .
ته : نونا خواهش میکنم ولم کن . من کاری نکردم که
میا : چرا ، این کاری که تو کردی قشنگ رسوند که ازش خوشت نمیاد
ته : اتفاقا ...برعکسه ؛ بنظر پسر مصمم و تقصی میاد . منم عاشق همچین کسایی ام که با یه حرف پا پس نکشن (پوزخند)
میا : تو هم که فازت نامشخصه
ته : برو بهش بگو قبوله . از همین امروز هم کارش رو شروع میکنه ...
میا: هوفففف
وقتی میا رفت بیرون نشستم رو صندلی و از نسکافه ام یکم خوردم .
چند مین بعد گوشیم زنگ خورد و اسم یونگی نمایان شد
ته : آ...سلام یونگیا.
یونگی : سلام بر رومخ اعظم
ته : هار هار هار خندیدیم :/
یونگی : بیا بیرون کارت دارم
گوشی رو قطع کردم و دوییدم بیرون
راستش یونگی رو خیلی دوست داشتم ، بعد جیمین بهترین شخص زندگیم بود
وقتی رفتم پیشش ، جیمین و جیهوپ هم اومدن
نمیدونستم هنوز اون پسره اینجاست . پس میا رو به اسم نونا صدا زدم
ولی وقتی برگشتم کنار میا دیدمش که با چشمای ورقلمبیده نگام میکنه .
پسر عجیبیه . راستش یه جورایی از شخصیتش خوشم میومد
وقتی خواست بره صداش زدم که برگشت و نشست رو مبل
جیمین اومد پیشم و گفت
جیمین : هی تهیونگ ... این پسره کیه؟(آروم)
ته : هوم؟ بادیگارد جدیدم
یونگی : بادیگاردت؟!!
ته : اوهوم
یونگی : بهش نمیخوره بتونه از پسش بر بیاد
ته : چرا...برمیاد(پوزخند)
جیمین : بیخیال اینا ؛ اسمش چیه؟
ته : جئون جونگ کوک(بم)
یونگی : اووو...اسمشم عین خودش عجیبه
جیمین : کجاش عجیبه هیونگ؟
یونگی : هیونگ؟!(پوزخند)
ته : بعدا باهم آشناتون میکنم ، فعلا باید یه محموله ای رو راه بندازم(اشاره به جونگ کوک کرد)
ویو کوک
میا : هی کوک وای...
ته : آقای جئون . محض اطلاع تون من هنوز اجازه ندادم بری...ناسلامتی الان بادیگارد شخصی من محسوب میشی(نیشخند)
با حرص برگشتم سمتش و سعی کردم خودم رو آروم کنم . با یه لبخند زورکی ازش معذرت خواهی کردم و نشستم رو مبل ، با پام ضرب گرفته بودم روی زمین و پوست لبم رو از عصبانیت میجوئیدم
ویو تهیونگ
وقتی از اتاق رفت بیرون میا برگشت سمتم و بهم غر زد
میا : یااا تهیونگ خان . قرارمون این نبود که همین اول کاری بهش بتوپی .
ته : نونا خواهش میکنم ولم کن . من کاری نکردم که
میا : چرا ، این کاری که تو کردی قشنگ رسوند که ازش خوشت نمیاد
ته : اتفاقا ...برعکسه ؛ بنظر پسر مصمم و تقصی میاد . منم عاشق همچین کسایی ام که با یه حرف پا پس نکشن (پوزخند)
میا : تو هم که فازت نامشخصه
ته : برو بهش بگو قبوله . از همین امروز هم کارش رو شروع میکنه ...
میا: هوفففف
وقتی میا رفت بیرون نشستم رو صندلی و از نسکافه ام یکم خوردم .
چند مین بعد گوشیم زنگ خورد و اسم یونگی نمایان شد
ته : آ...سلام یونگیا.
یونگی : سلام بر رومخ اعظم
ته : هار هار هار خندیدیم :/
یونگی : بیا بیرون کارت دارم
گوشی رو قطع کردم و دوییدم بیرون
راستش یونگی رو خیلی دوست داشتم ، بعد جیمین بهترین شخص زندگیم بود
وقتی رفتم پیشش ، جیمین و جیهوپ هم اومدن
نمیدونستم هنوز اون پسره اینجاست . پس میا رو به اسم نونا صدا زدم
ولی وقتی برگشتم کنار میا دیدمش که با چشمای ورقلمبیده نگام میکنه .
پسر عجیبیه . راستش یه جورایی از شخصیتش خوشم میومد
وقتی خواست بره صداش زدم که برگشت و نشست رو مبل
جیمین اومد پیشم و گفت
جیمین : هی تهیونگ ... این پسره کیه؟(آروم)
ته : هوم؟ بادیگارد جدیدم
یونگی : بادیگاردت؟!!
ته : اوهوم
یونگی : بهش نمیخوره بتونه از پسش بر بیاد
ته : چرا...برمیاد(پوزخند)
جیمین : بیخیال اینا ؛ اسمش چیه؟
ته : جئون جونگ کوک(بم)
یونگی : اووو...اسمشم عین خودش عجیبه
جیمین : کجاش عجیبه هیونگ؟
یونگی : هیونگ؟!(پوزخند)
ته : بعدا باهم آشناتون میکنم ، فعلا باید یه محموله ای رو راه بندازم(اشاره به جونگ کوک کرد)
۲.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.