وقتی بعد مدت ها ... p3
صدای ملایم آهنگ ..
بودن کنار فرد مورد علاقت ..
همین کافی بود تا آرامشی که چندین وقت بود نداشتی رو بدست بیاری
سرت و به صندلی ماشین تکیه داده بودی و بیرون رو نگاه میکردی ..
انقدری غرق اطراف بودی که نگاه های لینو که هر چند لحظه یه بار روت میوفتاد تا مطمئن شه حالت خوبه رو حس نمیکردی
بعد چند دقیقه متوجه ترمز ماشین شدی
برگشتی سمت پسر کنارت که منتظر نگات میکرد : رسیدیم ؟
_ اوهوم .. وایسا پیاده ات کنم ..
پیاده شد و در و برات باز کرد
با یکی از دستاش ساعدتو گرفت و دست دیگش رو روی کمرت قرار داد و کمک کرد پیاده شی
به همون حالت از پله ها بالا رفتید و در و باز کردی
خودتو از دستاش آزاد کردی و به سمت مبل رفتی و دراز کشیدی
واسه چند دقیقه بهت نگاه کرد و بعد وارد خونه شد
به سمت داخل اتاقت رفت و با پتویی به سمتت اومد
بعد از اینکه مطمئن شد جات خوبه گفت : پس .. من .. میرم دیگه
چشات و خیلی ریز باز کردی و بهش نگاه کردی ..
دستشو گرفتی و کشیدی سمت خودت
بهت زده نگات کرد : چی شده ؟!
آنقدر پر قدرت کشیده بودیش که الان رسماً کنارت با فاصله ی خیلی کمی دراز کشیده بود
چشاتو بستی و هیچی نگفتی که نشان دهنده ی این بود که فقط میخوایی اون لحظه کنارت باشه
البته لینو ام همچین ناراضی نبود
_ اینجا کوچیکه.. میوفتیم پاشو بریم رو تخت
+ .....
نگاهی بهت انداخته و با قیافه غرق در خوابت مواجه شد
لبخندی زد
یه دستشو پشت کمرت قرار داد و بدنتو به خودش چسبوند و
دست دیگشو گذاشت زیر سرت و شروع کرد به نوازش موهات و
هر از گاهی بوسه ای رو پیشونیت میذاشت ...... )
بودن کنار فرد مورد علاقت ..
همین کافی بود تا آرامشی که چندین وقت بود نداشتی رو بدست بیاری
سرت و به صندلی ماشین تکیه داده بودی و بیرون رو نگاه میکردی ..
انقدری غرق اطراف بودی که نگاه های لینو که هر چند لحظه یه بار روت میوفتاد تا مطمئن شه حالت خوبه رو حس نمیکردی
بعد چند دقیقه متوجه ترمز ماشین شدی
برگشتی سمت پسر کنارت که منتظر نگات میکرد : رسیدیم ؟
_ اوهوم .. وایسا پیاده ات کنم ..
پیاده شد و در و برات باز کرد
با یکی از دستاش ساعدتو گرفت و دست دیگش رو روی کمرت قرار داد و کمک کرد پیاده شی
به همون حالت از پله ها بالا رفتید و در و باز کردی
خودتو از دستاش آزاد کردی و به سمت مبل رفتی و دراز کشیدی
واسه چند دقیقه بهت نگاه کرد و بعد وارد خونه شد
به سمت داخل اتاقت رفت و با پتویی به سمتت اومد
بعد از اینکه مطمئن شد جات خوبه گفت : پس .. من .. میرم دیگه
چشات و خیلی ریز باز کردی و بهش نگاه کردی ..
دستشو گرفتی و کشیدی سمت خودت
بهت زده نگات کرد : چی شده ؟!
آنقدر پر قدرت کشیده بودیش که الان رسماً کنارت با فاصله ی خیلی کمی دراز کشیده بود
چشاتو بستی و هیچی نگفتی که نشان دهنده ی این بود که فقط میخوایی اون لحظه کنارت باشه
البته لینو ام همچین ناراضی نبود
_ اینجا کوچیکه.. میوفتیم پاشو بریم رو تخت
+ .....
نگاهی بهت انداخته و با قیافه غرق در خوابت مواجه شد
لبخندی زد
یه دستشو پشت کمرت قرار داد و بدنتو به خودش چسبوند و
دست دیگشو گذاشت زیر سرت و شروع کرد به نوازش موهات و
هر از گاهی بوسه ای رو پیشونیت میذاشت ...... )
۱۷.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.