عشق همیشگی کوک پارت ۲۹

عشق همیشگی کوک پارت ۲۹
.
صبح
آلارم گوشی کوک زنگ خورد پاشد
کوک:لینا پاشو صبح شده
در حال دست کشیدن روی پاهای لینا
لینا:بذار بخوابم
کوک:پاشو ببینم صبح شده
لینا پاشد نشست ملافه رو دور خودش پیچید
لینا:لباس هام رو میاری؟
کوک:آره میرم میارم الان
رفت لباسای لینا رو براش آورد و کمکش کرد که بپوشه لینا لباسشو پوشید کوک رفت wc😂
لینا به سختی از جاش بلند شد و از دیوار گرفت تا آشپزخونه رفت که صبحونه درست کنه بعد چند مین صبحانه آماده شد لینا سر میز نشست گوشیش رو چک کرد پیام اومده بود.
هیونجین:سلام لینا قرار بود یه هفته پیش باهم بریم بیرون هی بهونه آوردی که نمیتونی بیای برای فردا شب توی کافه همیشگی منتظرتیم‌
لینا پیام داد
لینا:سلام هیونگ من واقعا عذر میخوام حالم اصلا خوب نبود چشم حتما فردا میبینمت به لیا سلام برسون
کوک اومد
کوک:لینا.....رفت بغلش کرد.....تو نمیتونی راه بری بعد صبحونه امادهدکردی خودم میخواستم آماده کنم اذیت که نشدی
لینا:نه اذیت نشدم راستی قرار بود با هیونجین هیونگ بریم بیرون که من حالم خوب نبود برای فردا باید حتما بریم
کوک:چشم میریم دلشو ماساژ داد....درد میکنه؟
لینا:آره
.
ادامه داره