bad girl p: 144
فیلیکس: باورم نمیشه 😳
هانا: حالا که فهمیدین قول بدین به هیچکس مخصوصا کوک چیزی نگین(جدی)
سویون: یعنی میخوای بزاری که یونا همینجوری کوکو ازت بگیر
یوهان: میگه اگه بتونه کاری کنه کوک فراموشم کنه ممنونش میشم
دیگه مجبور بودم همه چی ازجمله خواهر برادر بودنمونو هم توضیح بدم
هانا: ببینید من هنوز نمیدونم اون یارو کیه و این ب کنار من ی برادر دوقلو داشتم که مرده بود
همه: خب
هانا: اون نمرده بوده
همه: کیه
هانا: یوهان
همه: چیییییییی😳
یوهان: مگه قرار نبود اینو نگیم
هانا: حالا که همچیو فهمیدن اینم روش
هیونجین: ینی الان شما خواهر برادرین😳
نامی: واسه همین انقد شبیه همین
سویون: 😳
سوهو: میدونستمممممم دیدین گفتم اینا باید خواهر برادر میبودن(داد)
هانا: هنوز مونده، خب ما ی برادر بزرگتر داشتیم که دزدیدنش و تازه فهمیدیم که زندس و مام باید بفهمیم کیه
همه: یا خدا
هانا: اینا یی که گفتم بینه خودمون میمونه
همه: باشه
هانا: من رفتم فردا باید با ی خرگوش رو مخ سرو کله بزنم
هانا: خدافظ
همرو با کلی سوال تو ذهنشون ول کردمو رفتم خونه
***
ساعت6صب بیدار شدم اولین کاری که کردم ورزش بود بعد1ساعت ورزش کردن رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم(اسلاید1) و موهامم خشک کردم
داشتم از ادکلن به مچ دستم میزدم. که یکی از بادیگاردا اومد تو اتاق
بادیگارد: رئیس همه چی امادس میتونیم حرکت کنیم
هانا: بریم
تفنگمو از رو میز برداشتم و با بادیگارد رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
هانا: برو فرودگاه
راننده: چشم
هانا: حالا که فهمیدین قول بدین به هیچکس مخصوصا کوک چیزی نگین(جدی)
سویون: یعنی میخوای بزاری که یونا همینجوری کوکو ازت بگیر
یوهان: میگه اگه بتونه کاری کنه کوک فراموشم کنه ممنونش میشم
دیگه مجبور بودم همه چی ازجمله خواهر برادر بودنمونو هم توضیح بدم
هانا: ببینید من هنوز نمیدونم اون یارو کیه و این ب کنار من ی برادر دوقلو داشتم که مرده بود
همه: خب
هانا: اون نمرده بوده
همه: کیه
هانا: یوهان
همه: چیییییییی😳
یوهان: مگه قرار نبود اینو نگیم
هانا: حالا که همچیو فهمیدن اینم روش
هیونجین: ینی الان شما خواهر برادرین😳
نامی: واسه همین انقد شبیه همین
سویون: 😳
سوهو: میدونستمممممم دیدین گفتم اینا باید خواهر برادر میبودن(داد)
هانا: هنوز مونده، خب ما ی برادر بزرگتر داشتیم که دزدیدنش و تازه فهمیدیم که زندس و مام باید بفهمیم کیه
همه: یا خدا
هانا: اینا یی که گفتم بینه خودمون میمونه
همه: باشه
هانا: من رفتم فردا باید با ی خرگوش رو مخ سرو کله بزنم
هانا: خدافظ
همرو با کلی سوال تو ذهنشون ول کردمو رفتم خونه
***
ساعت6صب بیدار شدم اولین کاری که کردم ورزش بود بعد1ساعت ورزش کردن رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم(اسلاید1) و موهامم خشک کردم
داشتم از ادکلن به مچ دستم میزدم. که یکی از بادیگاردا اومد تو اتاق
بادیگارد: رئیس همه چی امادس میتونیم حرکت کنیم
هانا: بریم
تفنگمو از رو میز برداشتم و با بادیگارد رفتیم بیرون سوار ماشین شدیم
هانا: برو فرودگاه
راننده: چشم
۳.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.