وقتی عاشق مدیرت میشی *۳۹* کمبود اینترنت
کوک:تو...ن...نه امکان نداره
کوک دید که نصفه خونه با بادکنکای صورتی...و نصف خونه با بادکناکای آبی تزئین شده...یه کیک صورتی و آبی و روی میزه...
و یه بادکنک که جنسیت بچه چیه...و بدتر از اون...چند تا فامیل هست...
سوریا بخاطر اینکه کسی حرفاشون رو نفهمه کوک رو برد تو اتاقش...
کوک:آدم هم دعوت کردی....سوریا تو باید سقطش کنی(عصبانی)
سوریا:واقعا انقدر ظالمی...تو الان یه پدری
کوک:خودم نخواستم که پدر بشم(عصبانی)
سوریا:تو الان پدری و باید از بچت مراقبت کنی
کوک:بچه ای که از تو مادرش باشی اگر به مادرش بره ظلمه...بهت دوباره میگم باید سقط کنی(عصبانی)
سوریا:نمیکنم ولی نمیزارم بی پدر بمونه
کوک:من نمیخوام پدرش باشم چون نمیخوام باتو باشم...تو قرص تحریک کننده ریختی تو نوشیدنیم و الان شده این...من وقتی خودم اون قسمتو نخوام...پچه رو نمیخوام(عصبانی)
سوریا:فکر نکن بچت بی پدر میمونه
کوک:برام مهم نیست..من نمیخوام پدرش باشم
سوریا:درسته پی پدر نمیمونه ولی پدر واقعیش تویی
کوک:برام مهم نیست(عصبانی)
سوریا:الان بریم پایین
کوک:نمیام
سوریا:خواهش میکنم(بغض)
و سوریا کوک رو کشید پایین و خب کوک مجبور شد بمکنه تا مراسم کوفتی تموم شه...باورتون میشه...
۳ ساعت بعد
یون جی ویو
کوک هنوز نیومده...حوصلم سر رفت....داشتم فکر میکردم که یهو کسی درو زد.. فکر کنم کوکه
کوک ویو
با عصبانیت رسیدم خونه...ماشین پارک کردم و رفتم تو خونه
یون جی ویو
کوک با گریه آرم رفت تو اتاقش...رفتم تو اتاقش
یون جی:عشقم چی شده(ترسیده)
کوک:یون جی...باورم نمیشه...خیلی عوضیه...اون کارو کرد..الانم من باید جواب گو باشم..
یون جی:چیشده(ترسیده)
کوک:یون جی...سوریا بخاطر اینکه با من رابطه داشته باشه میدونی تو نوشیدنیم قرص ریخت دیگه
یون جی:آره خب میدونم...
کوک:سوریا...از من به زور حامله شده
یون جی:...........
کپی ممنوع❌
شرط ۴۰ لایک و ۳۰ کامنت
کوک دید که نصفه خونه با بادکنکای صورتی...و نصف خونه با بادکناکای آبی تزئین شده...یه کیک صورتی و آبی و روی میزه...
و یه بادکنک که جنسیت بچه چیه...و بدتر از اون...چند تا فامیل هست...
سوریا بخاطر اینکه کسی حرفاشون رو نفهمه کوک رو برد تو اتاقش...
کوک:آدم هم دعوت کردی....سوریا تو باید سقطش کنی(عصبانی)
سوریا:واقعا انقدر ظالمی...تو الان یه پدری
کوک:خودم نخواستم که پدر بشم(عصبانی)
سوریا:تو الان پدری و باید از بچت مراقبت کنی
کوک:بچه ای که از تو مادرش باشی اگر به مادرش بره ظلمه...بهت دوباره میگم باید سقط کنی(عصبانی)
سوریا:نمیکنم ولی نمیزارم بی پدر بمونه
کوک:من نمیخوام پدرش باشم چون نمیخوام باتو باشم...تو قرص تحریک کننده ریختی تو نوشیدنیم و الان شده این...من وقتی خودم اون قسمتو نخوام...پچه رو نمیخوام(عصبانی)
سوریا:فکر نکن بچت بی پدر میمونه
کوک:برام مهم نیست..من نمیخوام پدرش باشم
سوریا:درسته پی پدر نمیمونه ولی پدر واقعیش تویی
کوک:برام مهم نیست(عصبانی)
سوریا:الان بریم پایین
کوک:نمیام
سوریا:خواهش میکنم(بغض)
و سوریا کوک رو کشید پایین و خب کوک مجبور شد بمکنه تا مراسم کوفتی تموم شه...باورتون میشه...
۳ ساعت بعد
یون جی ویو
کوک هنوز نیومده...حوصلم سر رفت....داشتم فکر میکردم که یهو کسی درو زد.. فکر کنم کوکه
کوک ویو
با عصبانیت رسیدم خونه...ماشین پارک کردم و رفتم تو خونه
یون جی ویو
کوک با گریه آرم رفت تو اتاقش...رفتم تو اتاقش
یون جی:عشقم چی شده(ترسیده)
کوک:یون جی...باورم نمیشه...خیلی عوضیه...اون کارو کرد..الانم من باید جواب گو باشم..
یون جی:چیشده(ترسیده)
کوک:یون جی...سوریا بخاطر اینکه با من رابطه داشته باشه میدونی تو نوشیدنیم قرص ریخت دیگه
یون جی:آره خب میدونم...
کوک:سوریا...از من به زور حامله شده
یون جی:...........
کپی ممنوع❌
شرط ۴۰ لایک و ۳۰ کامنت
۱۶.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.