p23
از زبان ات
بلند شدم دوییدم سمتش. و به پاش گرفتم سعی کردم خودمو برسونم به سرش
یونگی : پسرا...ببینین
کوک : ا...ات
جین : خونش با خون پدر تهیونگ الوده شده. برا همین ومپایر شد
جیوو : *لبخند*
خودمو بهش رسوندم و موهاشو گرفتم و روبه رو چشمش شدم که با گرد شدن چشمش متوجه شدم شوکه شده
ات : ته ته تمومش کن. من حالم خوبه
تهیونگ : ا...ات چرا تو...
ات : چرا؟ نمیدونم...من فقد میخواستم جیوو رو نجات بدم. اشکالی نداره. حالا من کنارتم...همه چی مرتبه.
اونگوم رو از عمارت پرت کرد بیرون و کیلومترا دور شد...و برگشت به حالت عادیش ولی اون بال های سیاهش نرفتن
ات : امم..ته
تهیونگ : خانواده من همشون بال های سیاه دارن چون هیولای درونشونو ازاد کردن و روش تسلط پیدا کردن و این اولین باره من بود.میدونی...اینقدری عصبی شدم که حس کردم دنیا رو سرم خراب شده..ولی...
ات : ؟
تهیونگ : ولی همون دنیا دوباره گزاشت ارامشمو بدست بیارم( جدیدا پسرمون استعداد درخشانی تو مخ زنی پیدا کرده 😂)
ات : *لبخند*میدونی این بال هات هم بد نیستن ها شبیه فرشته ها شدی...فقد سیاه
جیوو : اتتتتتتتت
برگشتم جیوو اومد بغلم کرد
جیوو : پدصگگگگگ گربه کوچولوی مننننننننن هقققققق زنده اییییی ینی مرده اییییی نه احم اصن میدونی...مرده متحرکیم
ات : حالا چند وقت پیش موش بودم حالا شدم گربه؟ 😐
جیوو : با این دوتا دندون خون اشامیت شبیه پیشی ناز و گوگولیا شدی ولی نمیفهمم چطور ومپایر شدی
ات : خونم با خون پدر تهیونگ الوده شد
نامجون : پدر ات فقد از طریق قطع شدن سرش میمیره. وگرنه با یه سوراخ بزرگ به شکمش هم میتونه دوباره خودشو ترمیم کنه. با این حال، دیگه نیازی نیس نگرانت باشیم. کسی نمیدونه از کی ومپایر شدی ولی اگ اونگوم تا الان نمرده باشه. ممکنه به خانواده کیم بگه
تهیونگ : به هر حال جانشین پدرم منم. و تو خانوادم عشق بین ومپایر و انسان ممنوعس. ولی حالا که ات ومپایره...میتونم حس امنیتی داشته باشم *لبخند*
یونگی : ک اینطور حالا پاشین عمارت رو تمیز کنین بعد هر گوهی خواستین بخورین
جیوو : چرا وسط صحنه احساسی میرینی ب احساساتمون 🗿
یونگی : چون حال میده
ات : *لبخند*
بلند شدم دوییدم سمتش. و به پاش گرفتم سعی کردم خودمو برسونم به سرش
یونگی : پسرا...ببینین
کوک : ا...ات
جین : خونش با خون پدر تهیونگ الوده شده. برا همین ومپایر شد
جیوو : *لبخند*
خودمو بهش رسوندم و موهاشو گرفتم و روبه رو چشمش شدم که با گرد شدن چشمش متوجه شدم شوکه شده
ات : ته ته تمومش کن. من حالم خوبه
تهیونگ : ا...ات چرا تو...
ات : چرا؟ نمیدونم...من فقد میخواستم جیوو رو نجات بدم. اشکالی نداره. حالا من کنارتم...همه چی مرتبه.
اونگوم رو از عمارت پرت کرد بیرون و کیلومترا دور شد...و برگشت به حالت عادیش ولی اون بال های سیاهش نرفتن
ات : امم..ته
تهیونگ : خانواده من همشون بال های سیاه دارن چون هیولای درونشونو ازاد کردن و روش تسلط پیدا کردن و این اولین باره من بود.میدونی...اینقدری عصبی شدم که حس کردم دنیا رو سرم خراب شده..ولی...
ات : ؟
تهیونگ : ولی همون دنیا دوباره گزاشت ارامشمو بدست بیارم( جدیدا پسرمون استعداد درخشانی تو مخ زنی پیدا کرده 😂)
ات : *لبخند*میدونی این بال هات هم بد نیستن ها شبیه فرشته ها شدی...فقد سیاه
جیوو : اتتتتتتتت
برگشتم جیوو اومد بغلم کرد
جیوو : پدصگگگگگ گربه کوچولوی مننننننننن هقققققق زنده اییییی ینی مرده اییییی نه احم اصن میدونی...مرده متحرکیم
ات : حالا چند وقت پیش موش بودم حالا شدم گربه؟ 😐
جیوو : با این دوتا دندون خون اشامیت شبیه پیشی ناز و گوگولیا شدی ولی نمیفهمم چطور ومپایر شدی
ات : خونم با خون پدر تهیونگ الوده شد
نامجون : پدر ات فقد از طریق قطع شدن سرش میمیره. وگرنه با یه سوراخ بزرگ به شکمش هم میتونه دوباره خودشو ترمیم کنه. با این حال، دیگه نیازی نیس نگرانت باشیم. کسی نمیدونه از کی ومپایر شدی ولی اگ اونگوم تا الان نمرده باشه. ممکنه به خانواده کیم بگه
تهیونگ : به هر حال جانشین پدرم منم. و تو خانوادم عشق بین ومپایر و انسان ممنوعس. ولی حالا که ات ومپایره...میتونم حس امنیتی داشته باشم *لبخند*
یونگی : ک اینطور حالا پاشین عمارت رو تمیز کنین بعد هر گوهی خواستین بخورین
جیوو : چرا وسط صحنه احساسی میرینی ب احساساتمون 🗿
یونگی : چون حال میده
ات : *لبخند*
۷۷.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.