اسم: دیدار 🍷
اسم: دیدار 🍷
p²⁴
فردا صبح:
ویو ا/ت:
صبح با صدای یکی از خدمتکارا بیدار شدم
خدمتکار: صبح بخیر خانوم ، ارباب میگن برای صبحانه بیاین پایین
ا/ت: اممم..... ب.... باشه... تو برو..... منم... میام
خدمتکار: بله خانوم
ویو ا/ت:
رفتم دستشویی، صورتمو شستم و رفتم پایین که با ابهت ترسناک اقای تهیونگ مواجه شدم
ا/ت: صبح.. بخیر
تهیونگ: صبح بخیر (جدی)
صبحانتو خوردی، باید باهم بریم یه جایی
ا/ت: ک.. کجا
تهیونگ: شرکت من
ا/ت: هااا؟؟؟ برای.. چی
تهیونگ: وقتی رفتیم میفهمی
ا/ت: ب.. باشه
تهیونگ: بعد از صبحانت برو یه لباس پوشیده بپوش
(منظورش از پوشیده یعنی باز نباشه)
ویو ا/ت:
صبحانمو خوردم و رفتم طبقه ی بالا تو اتاقم و لباس پوشیدم و موهامو مرتب کردم رفتم پایین که دیدم اقای تهیونگ با یه کت و شلوار مشکی پایین منتظرم وایساده. محو تماشاش بودم که یهو گفت.....
p²⁴
فردا صبح:
ویو ا/ت:
صبح با صدای یکی از خدمتکارا بیدار شدم
خدمتکار: صبح بخیر خانوم ، ارباب میگن برای صبحانه بیاین پایین
ا/ت: اممم..... ب.... باشه... تو برو..... منم... میام
خدمتکار: بله خانوم
ویو ا/ت:
رفتم دستشویی، صورتمو شستم و رفتم پایین که با ابهت ترسناک اقای تهیونگ مواجه شدم
ا/ت: صبح.. بخیر
تهیونگ: صبح بخیر (جدی)
صبحانتو خوردی، باید باهم بریم یه جایی
ا/ت: ک.. کجا
تهیونگ: شرکت من
ا/ت: هااا؟؟؟ برای.. چی
تهیونگ: وقتی رفتیم میفهمی
ا/ت: ب.. باشه
تهیونگ: بعد از صبحانت برو یه لباس پوشیده بپوش
(منظورش از پوشیده یعنی باز نباشه)
ویو ا/ت:
صبحانمو خوردم و رفتم طبقه ی بالا تو اتاقم و لباس پوشیدم و موهامو مرتب کردم رفتم پایین که دیدم اقای تهیونگ با یه کت و شلوار مشکی پایین منتظرم وایساده. محو تماشاش بودم که یهو گفت.....
۸۲.۳k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.