name:belife
part:10
تهیونگ: سوریون...بهت نگفتم بس کن؟؟؟...هااا؟؟؟ موقعی که ازت شکایت کردم میفهمی...
اون دختر شوکه به تهیونگ خیره شدو داد زد : چی میگییی؟؟؟تهیونگ اون داره دروغ میگههه..ته...تهیو...
با فرو رفتن سوزن توی دستش سرش کم کم رو به پایین افتاد و از هوش رفت
مرد لبخند بزرگی زد و گفت : ممنونم از همکاریتون
تهیونگ دستش رو روی موهای دختر توی بغلش کشید و سرش رو تکون داد.
بعداز بسته شدن در اروم صورتش رو بین دستاش گرفت و سرش رو بوسید: ببخشید که نفهمیدم .... خوبی؟
سوریون که به نقشه اش گرفته بود اروم سری تکون داد و با خودش عهد بست تا اخلاقای ا.ت رو داشته باشه تا تهیونگ بهش شک نکنه.
تهیونگ لبخندی زد و محکم تر بغلش کرد.
(تهیونگ نمینه این ا.ت نیست)
***
سه ماهی بود که توی اون اتاق نشسته بود.
دیوارای اونجا تغییر کردن ولی وضعیت اون هنوز نه.
با باز شدن در اتاق پرستاری سمتش اومد و بازوش رو گرفت اروم لب زد : بیا...باید بری بازجویی
ا.ت اروم دمپاییای ابی روشنی که با لباسش یه رنگ بود رو پوشید و سمت صندلی وسط اتاق رفت.
روی یکیشون نشست و منتظر موند.
پرستارش اروم با چند ضربه به شونه چپش توجهش رو جلب کرد.
ا.ت : هوم؟
پرستارش لب زد : من باید برم ولی یادت باشه...حمله نمیکنی وگرنه مجبوریم بهت ارام بخش بزنیم
ا.ت سری تکون داد و به رو به روش خیره شد
هوسوک پرونده رو گرفت و وارد اتاق شد.
ا.ت با دیدن هوسوک سریع از جاش بلند شد که دست پرستارش روی شونه اش باعث شد بشینه : یادت باشه چی گفتم
ا.ت سریع ....
(برای اونایی که نفهمیدن ، اونی که توی بیمارستان برای دکتر تعریف میکرد درواقع سوریون بوده که خودشو جای ا.ت زده و دکتر هم باور کرده . دکتر هم با چند نفر میرن و سوریون و میبرن اونجا چون سوریون بهشون گفته که خودش ا.ته . در واقع الان جدی ا.ت داخل تیمارستانه و اونی که برش گردوندن سوریون بوده .)
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#جیمین#جونگکوک#تهیونگ#جیمین#جین#شوگا#نامجون#جیهوپ#ویسگون#رمان
تهیونگ: سوریون...بهت نگفتم بس کن؟؟؟...هااا؟؟؟ موقعی که ازت شکایت کردم میفهمی...
اون دختر شوکه به تهیونگ خیره شدو داد زد : چی میگییی؟؟؟تهیونگ اون داره دروغ میگههه..ته...تهیو...
با فرو رفتن سوزن توی دستش سرش کم کم رو به پایین افتاد و از هوش رفت
مرد لبخند بزرگی زد و گفت : ممنونم از همکاریتون
تهیونگ دستش رو روی موهای دختر توی بغلش کشید و سرش رو تکون داد.
بعداز بسته شدن در اروم صورتش رو بین دستاش گرفت و سرش رو بوسید: ببخشید که نفهمیدم .... خوبی؟
سوریون که به نقشه اش گرفته بود اروم سری تکون داد و با خودش عهد بست تا اخلاقای ا.ت رو داشته باشه تا تهیونگ بهش شک نکنه.
تهیونگ لبخندی زد و محکم تر بغلش کرد.
(تهیونگ نمینه این ا.ت نیست)
***
سه ماهی بود که توی اون اتاق نشسته بود.
دیوارای اونجا تغییر کردن ولی وضعیت اون هنوز نه.
با باز شدن در اتاق پرستاری سمتش اومد و بازوش رو گرفت اروم لب زد : بیا...باید بری بازجویی
ا.ت اروم دمپاییای ابی روشنی که با لباسش یه رنگ بود رو پوشید و سمت صندلی وسط اتاق رفت.
روی یکیشون نشست و منتظر موند.
پرستارش اروم با چند ضربه به شونه چپش توجهش رو جلب کرد.
ا.ت : هوم؟
پرستارش لب زد : من باید برم ولی یادت باشه...حمله نمیکنی وگرنه مجبوریم بهت ارام بخش بزنیم
ا.ت سری تکون داد و به رو به روش خیره شد
هوسوک پرونده رو گرفت و وارد اتاق شد.
ا.ت با دیدن هوسوک سریع از جاش بلند شد که دست پرستارش روی شونه اش باعث شد بشینه : یادت باشه چی گفتم
ا.ت سریع ....
(برای اونایی که نفهمیدن ، اونی که توی بیمارستان برای دکتر تعریف میکرد درواقع سوریون بوده که خودشو جای ا.ت زده و دکتر هم باور کرده . دکتر هم با چند نفر میرن و سوریون و میبرن اونجا چون سوریون بهشون گفته که خودش ا.ته . در واقع الان جدی ا.ت داخل تیمارستانه و اونی که برش گردوندن سوریون بوده .)
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو#جیمین#جونگکوک#تهیونگ#جیمین#جین#شوگا#نامجون#جیهوپ#ویسگون#رمان
۱۶.۸k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.