پارت ۲ Stealing under the pretext of love
چرا به دنیا میاییم؟ خدا هم ... استخفرالله دلش میخواد عذاب کشیدنمونو ببینه؟ تو رو جون هر کسی دوست داری ما رو بیخیال شو از رو زمین ورمون دار دیگه حوصله این زندگی نکبتی رو ندارم اگه لیا نبود خودمو تا حالا خلاص کرده بودم به خاطر اون مجبورم.... رفتم طرف تشکا لاشو باز کردم و کیف پولیمو برداشتم همش ۲۰۰ تومن بازم باید با سهون بریم دزدی دلم نمیخواست دزد بشم ولی چاره ی دیگه ای نداشتم هیچ کاری پیدا نکردم سواد مواد درست و حسابی هم نداشتم تا دیپلم هم با هزار جور قایم موشک بازی و دردسر گذروندم هر جایی هم که میرفتم باید کامپیوتر بلد میبودم که من حتی خاموش و روشن کردنشم بلد نبودم هر چی میکشم از دست این بی پولیه....
لیا=آبجی
مایا=هوم؟
لیا=مدیرمون گفت به بابات بگو بیاد مدرسه
مایا=چرا؟ درس نخوندی؟
لیا=چرا خوندم اتفاقا همشو خیلی خوب شدم
مایا=پس چیکار داره؟
لیا=نمیدونم
مایا=میخواستی بگی ما بابا نداریم
لیا=گفتم
مایا=خب...
لیا=گفت به یه بزرگتر بگم بیاد
مایا=خیلی خب فردا میرم ببینم چیکار داره
سهون ؟.... سهون کدوم گوری هستی؟ پاتوق همیشگی سهون سر کوچه میدون بود ولی امروز پیداش نشده همینطور صداش میزدم که یکی پشت سرم گفت=چی میگی تو؟ کوچه رو گذاشتی رو سرت ؟ سرم رو به طرفش گردوندم
مایا=کدوم گوری هستی دو ساعته دارم صدات میکنم
سهون=سر گور تو... بگو بینم چی میگی؟
مایا=یه... یه مورد نداری بریم خالیش کنیم؟
سهون=عه... تو که گفتی دیگه دزدی نمیکنی!
مایا=اونوقت نفهمیدم چه زری زدم حالا داری یا نه؟
سهون=آره یه مورد توپ دارم خونه اش پر عتیقه هس بالاشهره هگه چیش اصله...
مایا=امشب بریم؟
سهون=اوکی بریم اگا چقدر لازم داری؟...
مایا=۲۰۰ تومن برای کرایه خونه و یکم خرت و پرت برای خونه بخرم و یه روپوش هم برای لیا بیچاره گناه داره با مانتوی پاره میره مدرسه دوست ندارم بچه ها مسخره اش کنن
سهون=۳۰۰ تومن پیشمه میخوای؟
مایا=خیر لازم نکرده
سهون=مثل اینکه ها...
پوزخندی تحویلش دادم و گفتم=کاش نبودیم حیف که چاره ای ندارم
سهون=خواستی بیای ساعت ۱۱ اینجا باش
مایا=اوکی
حدودای ۱۰ بود که لیا بالاخره خوابید یواش از کنارش بلند شدم مثل همیشه موهامو کاملا جمع کردم و با یه گیره بالا بستمش و کلاه مشکی ام رو سرم گذاشتم یه تونیک و شلوار مشکی هم پوشیدم و اومدم بیرون همسایه ها خواب بودن آخه اکثرا وسیله سرگرمی نداشتن مثل ماهواره و این چیزا شبکه های ایرانی هم که قربونش برم هیچس پخش نمیکرد ...
آروم از دوتا پله ی اتاقم اومدم پایین و وارد حیاط شدم کتوکیای کهنه ام رو پوشیدم و پاورچین پاورچین از حیاط گذشتم کوچه تاریک و ظلمات بود...یه کوچه تنگ و تاریک که این موقع شب فقط صدای دعوای گربه ها رو میشد توش شنید سریع از کوچه گذشتم ........
لیا=آبجی
مایا=هوم؟
لیا=مدیرمون گفت به بابات بگو بیاد مدرسه
مایا=چرا؟ درس نخوندی؟
لیا=چرا خوندم اتفاقا همشو خیلی خوب شدم
مایا=پس چیکار داره؟
لیا=نمیدونم
مایا=میخواستی بگی ما بابا نداریم
لیا=گفتم
مایا=خب...
لیا=گفت به یه بزرگتر بگم بیاد
مایا=خیلی خب فردا میرم ببینم چیکار داره
سهون ؟.... سهون کدوم گوری هستی؟ پاتوق همیشگی سهون سر کوچه میدون بود ولی امروز پیداش نشده همینطور صداش میزدم که یکی پشت سرم گفت=چی میگی تو؟ کوچه رو گذاشتی رو سرت ؟ سرم رو به طرفش گردوندم
مایا=کدوم گوری هستی دو ساعته دارم صدات میکنم
سهون=سر گور تو... بگو بینم چی میگی؟
مایا=یه... یه مورد نداری بریم خالیش کنیم؟
سهون=عه... تو که گفتی دیگه دزدی نمیکنی!
مایا=اونوقت نفهمیدم چه زری زدم حالا داری یا نه؟
سهون=آره یه مورد توپ دارم خونه اش پر عتیقه هس بالاشهره هگه چیش اصله...
مایا=امشب بریم؟
سهون=اوکی بریم اگا چقدر لازم داری؟...
مایا=۲۰۰ تومن برای کرایه خونه و یکم خرت و پرت برای خونه بخرم و یه روپوش هم برای لیا بیچاره گناه داره با مانتوی پاره میره مدرسه دوست ندارم بچه ها مسخره اش کنن
سهون=۳۰۰ تومن پیشمه میخوای؟
مایا=خیر لازم نکرده
سهون=مثل اینکه ها...
پوزخندی تحویلش دادم و گفتم=کاش نبودیم حیف که چاره ای ندارم
سهون=خواستی بیای ساعت ۱۱ اینجا باش
مایا=اوکی
حدودای ۱۰ بود که لیا بالاخره خوابید یواش از کنارش بلند شدم مثل همیشه موهامو کاملا جمع کردم و با یه گیره بالا بستمش و کلاه مشکی ام رو سرم گذاشتم یه تونیک و شلوار مشکی هم پوشیدم و اومدم بیرون همسایه ها خواب بودن آخه اکثرا وسیله سرگرمی نداشتن مثل ماهواره و این چیزا شبکه های ایرانی هم که قربونش برم هیچس پخش نمیکرد ...
آروم از دوتا پله ی اتاقم اومدم پایین و وارد حیاط شدم کتوکیای کهنه ام رو پوشیدم و پاورچین پاورچین از حیاط گذشتم کوچه تاریک و ظلمات بود...یه کوچه تنگ و تاریک که این موقع شب فقط صدای دعوای گربه ها رو میشد توش شنید سریع از کوچه گذشتم ........
۱۷.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.