عظق و نفرت پارت۱۶♡
عظق و نفرت پارت۱۶♡
ویو صبح
ویو مینسو
ساعت ۹بود بلند شدم رفتم حمام یه ارایش کیوت و ملایم کردم یه لباس خشگل و ساده پوشیدم و رفتم بیرون رفتم داخل فروشگاه ها و...
پایان ویو
ویو راوی
ساعت ۱٠
_و&بعد از صبحانه رفتن خرید
پایان ویو راوی
+ببینم پی مینسو کجاست
کوک: نمیدونم نیستش فکر کنم رفته بیرون
+ببینم پسرم میونتون شکرابه
کوک: نه خیلی هم خوبه
+به من دروغ نگو
کوک: عاح خب اره دیروز بهش گفتم نرو برای برند ولی گوش نداد و رفت
+حق با مینسوعه بجای اینکه حواست به لی جیون باشه باید بیشتر تشویقظ کنی
کوک: اما من خوشم نمیاد همش با لی جیون باشه حس بدی بهش دارم من دوست ندارم با مردای دیگه حرف بزنه
+وای پسر غیرتی به بابات رفت ژمنم یه زمانی اینجوری بودم اما نباید اینکارو کنی الان تقصیر توعه باید از مینسو عذر خواهی کنی چون تو جوری رفتار میکنی که انگار بهش اعتماد نداشتی
کوک: درسته بهش فکر نکرده بود اه ایش
+باشه اشکالی نداره اما باید از دلش دراری
کوک: باشه پدر من دیگه برم سیر شدم نوش جونتون
ویو مینسو
چند تا لباس گرفتم و یه لباس برای کوک که میدونم خیلی دوستش داشت یه لباس لش سیاه
داشتم همینجوری تو فروشگاه چرخ میزدم که سومین و مادر کوک را دیدم
پایان ویو
مینسو: انیو شما هم که اینجایید
&اره اینجاییم
_اره با دخترم اومدیم خرید
مینسو: اوهوم خوش بگذره من دیگه میرم خونه
ویو مینسو
داشتم همینجوری میرفتم سمت خونه خیلی دلم برای یونا تنگ شده بود که یتو دیدم یونا زنگ میزنه با ذوق گوشیو برداشتم
پایان ویو
مینسو: سلام گاو جذاب چه عجب یادی به من کردی
یونا: سلام خشگل خر خیلی دلم برات تنگ شده من تا نیم ساعت دیگه یمرسم سئول نمیخوای بیای استقبالم
مینسو: چییی(جیغ و ذوق) وای من خیلی خوشحالم چرا بهم. نگفتی زودتر ببین من الان میام خدافز
یونا:(خنده) باشه خدافز
+او پسرم کجا
کوک: قراره وینا بیاد سئول تهیونگ ازم خواست با هم بریم
+باشه خوش بگذره
ادامه دارد...
ویو صبح
ویو مینسو
ساعت ۹بود بلند شدم رفتم حمام یه ارایش کیوت و ملایم کردم یه لباس خشگل و ساده پوشیدم و رفتم بیرون رفتم داخل فروشگاه ها و...
پایان ویو
ویو راوی
ساعت ۱٠
_و&بعد از صبحانه رفتن خرید
پایان ویو راوی
+ببینم پی مینسو کجاست
کوک: نمیدونم نیستش فکر کنم رفته بیرون
+ببینم پسرم میونتون شکرابه
کوک: نه خیلی هم خوبه
+به من دروغ نگو
کوک: عاح خب اره دیروز بهش گفتم نرو برای برند ولی گوش نداد و رفت
+حق با مینسوعه بجای اینکه حواست به لی جیون باشه باید بیشتر تشویقظ کنی
کوک: اما من خوشم نمیاد همش با لی جیون باشه حس بدی بهش دارم من دوست ندارم با مردای دیگه حرف بزنه
+وای پسر غیرتی به بابات رفت ژمنم یه زمانی اینجوری بودم اما نباید اینکارو کنی الان تقصیر توعه باید از مینسو عذر خواهی کنی چون تو جوری رفتار میکنی که انگار بهش اعتماد نداشتی
کوک: درسته بهش فکر نکرده بود اه ایش
+باشه اشکالی نداره اما باید از دلش دراری
کوک: باشه پدر من دیگه برم سیر شدم نوش جونتون
ویو مینسو
چند تا لباس گرفتم و یه لباس برای کوک که میدونم خیلی دوستش داشت یه لباس لش سیاه
داشتم همینجوری تو فروشگاه چرخ میزدم که سومین و مادر کوک را دیدم
پایان ویو
مینسو: انیو شما هم که اینجایید
&اره اینجاییم
_اره با دخترم اومدیم خرید
مینسو: اوهوم خوش بگذره من دیگه میرم خونه
ویو مینسو
داشتم همینجوری میرفتم سمت خونه خیلی دلم برای یونا تنگ شده بود که یتو دیدم یونا زنگ میزنه با ذوق گوشیو برداشتم
پایان ویو
مینسو: سلام گاو جذاب چه عجب یادی به من کردی
یونا: سلام خشگل خر خیلی دلم برات تنگ شده من تا نیم ساعت دیگه یمرسم سئول نمیخوای بیای استقبالم
مینسو: چییی(جیغ و ذوق) وای من خیلی خوشحالم چرا بهم. نگفتی زودتر ببین من الان میام خدافز
یونا:(خنده) باشه خدافز
+او پسرم کجا
کوک: قراره وینا بیاد سئول تهیونگ ازم خواست با هم بریم
+باشه خوش بگذره
ادامه دارد...
۵.۶k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.