پارت³
پارت³
*از زبان نویسنده
پارک جیمین:بفرمایید قربان با من کاری داشتید
-اره،پارک باید یه پرستار برای هوسوک بگیریم
پارک:زن باشه یا مرد
-فرقی نداره فقط کسی باشه که بتونم بهش اعتماد کنم
پارک:بله قربان تا امشب این موضوع و حل میکنم
-میتونی بری
*پرش زمانی به ¹ ساعت بعد
پارک جیمین به سرعت سمت اتاق اقای جانگ دوید و بعد تقهای به در با شتاب وارد شد و گفت:
اقای جانگ،پسرتون.....*نفس نفس
-چیشده پارک پسرم چی*با نگرانی
پارک:پسرتون میخواد خوک***ی کنه
-چی....معطل چی هستی پارک بجم ماشین روشن کن
جناب جانگ به همرا دستیارش پارک جیمین به سمت آپارتمان هوسوک رفتن و اینجا شروع ماجرا بود.....
*از زبان جونگ هو(پدر جیهوپ)
پارک با سرعت زیادی به سمت آپارتمان جیهوپ روند و بعد دو دقیقه به اونجا رسیدیم با عجله از ماشین پیاده شدم و پا تند کردم سمت اونجا همه مردم جمع شده بودن و داشتن فیلمبرداری میکنن
نگاهم به بالا کشیده بود
هوسوک،تنها پسر و فرزند من سالیان سال که هوسوک با من قهر ولی من که باهاش قهر نیستم هرچیم بشه من پدر اونم و اون پسرم
جلوتر که رفتم صدای کسی میومد،صدای دختری که با شجاعت و عصبانیت داشت فریاد میکشید و حرف میزد جلوتر رفتم تا بهتر حرفاش و متوجه بشم دختره(ات) داشت میگفت:
ات:-خفه شین،ببندین دهناتون
تاحالا فکر کردین که ممکنه بهش تهمت زده باشن
اون یه آیدل و رقیب و دشمن زیاد داره
شاید براش پاپوش دوختن هاااااا
همتون جانگ هوسوک میشناسید آیدلی که زندگی هزاران نفر و نجات داده،آیدلی که امید هزاران نفر شده،آیدلی که چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی به همه کمک کرده
بعد شما چیکار کردید،با بیرحمی بهش تهمت زدید ،با بیرحمی تمام دارید آرزوی مرگش میکنید
مگه شماها نبودید تا دیروز میگفتید تا اخر باهاتیم جانگ هوسوک،مگه شماها نبودید که میگفتید هرچیم بشه باهاتیم حالا چی شد هاااا........
-پارک بیا اینجا
جیمین:بفرمایید قربان
-این دختره،درباره این دختره تحقیق کن تا امشب میخوام
جیمین:چشم قربان
دوباره به جیهوپ نگاه کردم انگار پشیمون شده
پشیمونی از صورتش داد میزد
*از زبان نویسنده
پارک جیمین:بفرمایید قربان با من کاری داشتید
-اره،پارک باید یه پرستار برای هوسوک بگیریم
پارک:زن باشه یا مرد
-فرقی نداره فقط کسی باشه که بتونم بهش اعتماد کنم
پارک:بله قربان تا امشب این موضوع و حل میکنم
-میتونی بری
*پرش زمانی به ¹ ساعت بعد
پارک جیمین به سرعت سمت اتاق اقای جانگ دوید و بعد تقهای به در با شتاب وارد شد و گفت:
اقای جانگ،پسرتون.....*نفس نفس
-چیشده پارک پسرم چی*با نگرانی
پارک:پسرتون میخواد خوک***ی کنه
-چی....معطل چی هستی پارک بجم ماشین روشن کن
جناب جانگ به همرا دستیارش پارک جیمین به سمت آپارتمان هوسوک رفتن و اینجا شروع ماجرا بود.....
*از زبان جونگ هو(پدر جیهوپ)
پارک با سرعت زیادی به سمت آپارتمان جیهوپ روند و بعد دو دقیقه به اونجا رسیدیم با عجله از ماشین پیاده شدم و پا تند کردم سمت اونجا همه مردم جمع شده بودن و داشتن فیلمبرداری میکنن
نگاهم به بالا کشیده بود
هوسوک،تنها پسر و فرزند من سالیان سال که هوسوک با من قهر ولی من که باهاش قهر نیستم هرچیم بشه من پدر اونم و اون پسرم
جلوتر که رفتم صدای کسی میومد،صدای دختری که با شجاعت و عصبانیت داشت فریاد میکشید و حرف میزد جلوتر رفتم تا بهتر حرفاش و متوجه بشم دختره(ات) داشت میگفت:
ات:-خفه شین،ببندین دهناتون
تاحالا فکر کردین که ممکنه بهش تهمت زده باشن
اون یه آیدل و رقیب و دشمن زیاد داره
شاید براش پاپوش دوختن هاااااا
همتون جانگ هوسوک میشناسید آیدلی که زندگی هزاران نفر و نجات داده،آیدلی که امید هزاران نفر شده،آیدلی که چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی به همه کمک کرده
بعد شما چیکار کردید،با بیرحمی بهش تهمت زدید ،با بیرحمی تمام دارید آرزوی مرگش میکنید
مگه شماها نبودید تا دیروز میگفتید تا اخر باهاتیم جانگ هوسوک،مگه شماها نبودید که میگفتید هرچیم بشه باهاتیم حالا چی شد هاااا........
-پارک بیا اینجا
جیمین:بفرمایید قربان
-این دختره،درباره این دختره تحقیق کن تا امشب میخوام
جیمین:چشم قربان
دوباره به جیهوپ نگاه کردم انگار پشیمون شده
پشیمونی از صورتش داد میزد
۱.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.