بهترین اتفاق زندگیم
پارت10
مدیر: شماها چرا لباس مشکی پوشیدید
یجی: تو یکی خفه(سرد)
مدیر: با چه جرعتی (میاد یجی رو بزنه)
سوجون: اقای مدیر بسه ولشون کنید( داد )
مدیر بعد از اینکه معلوم اومد بیاین سر کلاس
مدیر: باشه من با اقای جانگ میام ولی شماهم اجازه ندارید دیگه اینطوری با من رفتار کنید
بادیگارد: بانو یجی
یجی: چته
بادیگارد: شما نباید به حرف این مدیر گوش کنید
سلام اقای جی من پارک رونا هستم بادیگارد بزرگترین دانشگاه کره
مدیر: سلام
رونا: بیاین بریم بیرون حرف بزنیم
یجی: لازم نکرده بعدا خودم بهش میگم شما برو
.رونا رفت..مدیر هم رفت..بچه ها هم رفتن کلاس.
ماکیا:یوجو جنی یجی تسلی...
یوجو: لازم نکرده برید بشینین استاد الان میاد
.رفتن نشستن مدیر و هانجی اومدن.
همه: سلام استاد سلام مدیر جی
مدیر: سلام به همتون چرا همه شما مشکی پوشیدید اقای جانگ چرا شما مشکی پوشیدی
هانجی: اقای جی راستش
یوجو: من دارم میرم
هانجی: کجا
یوجو: جایی که این حرفا رو نشونم
دوست ندارم درباره بشنوم
یجی: داداش یه لحظه صبر کن
شروع مکالمه
هانا: سلام یجی کاری داشتی
یجی: هانا سریع برو جیا رو از مهدکودک بردار بیا دانشگاه
هانا: فکر خوبیه منم امروز کاری ندارم جیا هم مهدکودکش تمام شده
پاپان مکالمه
یوجو: چیه یجی
یجی: یوجو بیا بشین کارت دارم
یوجو: باشه
نشست
یجی: داداشی هانا و جیا دارن میان(اروم)
یوجو: اوکی(اروم)
مدیر: چی شده همه مشکی پوشیدید(داد)
هانا: ساکت شو(داد)
جیا: مرسی خاله هانا که منو اوردی میخواستم اینجا رو ببینم
مدیر: شما
هانا: جانگ هانا هستم
جیا: جئون جیا هستم
یوجو: افرین جیا بیا اینجا ممنون هانا
مدیر: چرا شماها مشکی پوشیدید
هانا: اقای مدیر من جانگ هانا خواهر جانگ هانجی هستم مادر پدرمون دیروز مردن یا بهتره بگم که هواپیما برگشت به سئول سقوط کرده
جیا: اقای مدیر من جئون جیا تک فرزند جئون جونگکوک هستم پدر مادر منم تو همون هواپیما بودن و منم اینارو از دست دادم تازه من پنج سالمه
یجی: من کیم یجی و خواهرم کیم جنی و برادرم کیم یوجو هم مادر پدرمون تو همون هواپیما بودن
مدیر: تسلیت میگم من اینو نمی دونستم ارباب
بچه های کلاس: ارباب (تعجب)
مدیر: خودشون میگن
هانجی: مافیا یک کره و رئیس اولین شرکت کره
هانا: مافیا سوم کره و معاون بزرگترین شرکت کره
یوجو: مافیا دوم کره و رئیس دومین بزرگترین شرکت کره
یجی: مافیای چهارم کره و رئیس بزرگترین دانشگاه کره
جنی: مافیا پنجم کره و معاون دومین شرکت بزرگ کره
جیا:رئیس سومین شرکت کره و مافیا ششم کره
همه: برگام
هانا: یوجو ما اومدیم دنبالت ببریمت شیرموز بخری
یوجو: هورااااااا
سوجون: یوجو چندتا سوال میپرسم جواب بده
یوجو: اوکی ولی سریع
سوجون:
از کی متنفری?
یوجو: خودم
سوجون:
ازدواج کردی?
یوجو: اره
همه: یا جد مدیر
مدیر:
مدیر: شماها چرا لباس مشکی پوشیدید
یجی: تو یکی خفه(سرد)
مدیر: با چه جرعتی (میاد یجی رو بزنه)
سوجون: اقای مدیر بسه ولشون کنید( داد )
مدیر بعد از اینکه معلوم اومد بیاین سر کلاس
مدیر: باشه من با اقای جانگ میام ولی شماهم اجازه ندارید دیگه اینطوری با من رفتار کنید
بادیگارد: بانو یجی
یجی: چته
بادیگارد: شما نباید به حرف این مدیر گوش کنید
سلام اقای جی من پارک رونا هستم بادیگارد بزرگترین دانشگاه کره
مدیر: سلام
رونا: بیاین بریم بیرون حرف بزنیم
یجی: لازم نکرده بعدا خودم بهش میگم شما برو
.رونا رفت..مدیر هم رفت..بچه ها هم رفتن کلاس.
ماکیا:یوجو جنی یجی تسلی...
یوجو: لازم نکرده برید بشینین استاد الان میاد
.رفتن نشستن مدیر و هانجی اومدن.
همه: سلام استاد سلام مدیر جی
مدیر: سلام به همتون چرا همه شما مشکی پوشیدید اقای جانگ چرا شما مشکی پوشیدی
هانجی: اقای جی راستش
یوجو: من دارم میرم
هانجی: کجا
یوجو: جایی که این حرفا رو نشونم
دوست ندارم درباره بشنوم
یجی: داداش یه لحظه صبر کن
شروع مکالمه
هانا: سلام یجی کاری داشتی
یجی: هانا سریع برو جیا رو از مهدکودک بردار بیا دانشگاه
هانا: فکر خوبیه منم امروز کاری ندارم جیا هم مهدکودکش تمام شده
پاپان مکالمه
یوجو: چیه یجی
یجی: یوجو بیا بشین کارت دارم
یوجو: باشه
نشست
یجی: داداشی هانا و جیا دارن میان(اروم)
یوجو: اوکی(اروم)
مدیر: چی شده همه مشکی پوشیدید(داد)
هانا: ساکت شو(داد)
جیا: مرسی خاله هانا که منو اوردی میخواستم اینجا رو ببینم
مدیر: شما
هانا: جانگ هانا هستم
جیا: جئون جیا هستم
یوجو: افرین جیا بیا اینجا ممنون هانا
مدیر: چرا شماها مشکی پوشیدید
هانا: اقای مدیر من جانگ هانا خواهر جانگ هانجی هستم مادر پدرمون دیروز مردن یا بهتره بگم که هواپیما برگشت به سئول سقوط کرده
جیا: اقای مدیر من جئون جیا تک فرزند جئون جونگکوک هستم پدر مادر منم تو همون هواپیما بودن و منم اینارو از دست دادم تازه من پنج سالمه
یجی: من کیم یجی و خواهرم کیم جنی و برادرم کیم یوجو هم مادر پدرمون تو همون هواپیما بودن
مدیر: تسلیت میگم من اینو نمی دونستم ارباب
بچه های کلاس: ارباب (تعجب)
مدیر: خودشون میگن
هانجی: مافیا یک کره و رئیس اولین شرکت کره
هانا: مافیا سوم کره و معاون بزرگترین شرکت کره
یوجو: مافیا دوم کره و رئیس دومین بزرگترین شرکت کره
یجی: مافیای چهارم کره و رئیس بزرگترین دانشگاه کره
جنی: مافیا پنجم کره و معاون دومین شرکت بزرگ کره
جیا:رئیس سومین شرکت کره و مافیا ششم کره
همه: برگام
هانا: یوجو ما اومدیم دنبالت ببریمت شیرموز بخری
یوجو: هورااااااا
سوجون: یوجو چندتا سوال میپرسم جواب بده
یوجو: اوکی ولی سریع
سوجون:
از کی متنفری?
یوجو: خودم
سوجون:
ازدواج کردی?
یوجو: اره
همه: یا جد مدیر
مدیر:
۲.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.