تک پارتی شوگا
برای اخرین بار خودمو نگاه کردم لباس عروس توریمو مرتب کردم و رفتم لب ساحل . ات ویو┉┉ آه یادش بخیر 1 سال دقیقا همچینروزی با شوگا اشنا شدم اون روزم مثل امروز بهترین روز زندگیم بود.
فلش بک ┅┅ 1سال پیش
ات ویو╼╼ اه وای خدا لیا بگم چیکارت کنه اخه قرار از پیش تعیین شده به چه دردم میخوره کتمو مرتب کردم و کیفمو برداشتم و راه افتادم .
کافه ﹍﹍
رسیدم در کافه را باز کردم و نشستم شخص زیبایی وارد شد چقد خوشگل بود وای . کراش زدم روش. امد نشست روبه روم گفتم شما؟
دستشو دراز کرد و بهم گفت : سلام من شوگا امروز باهاتون قرار داشتم گفتم اها بله « راوی »
دخترک قصه انقد محو پسر شده بود که زمانو یادش رفت موقع رفتن شد دختر خدافظ کرد وقتی داشت میرفت پسر دستشو گرفت
شوگا : خانم ات ؛ کارتشو سمتم دراز کرد میشه بازم همدیگه راببینیم - ات ویو-
وای خیلی ذوق کردم ولی نشون ندادم گفتم حتما
*و از اون به بعد توی 1 سال عاشق هم شدند تا اینکه شوگا به ات پیشنهاد ازدواج دادو...*
حال ╾╾
روی شن های ساحل بودم دستی روی شونم نشست لبخندی زدم اون شوگا بود
شوگا : دست ات را گرفتم -دست ات را بوسید - وبا خنده گفتم لیدی افتخار همراهی میدی
ات : بله مستر
و باهم روی شن های ساحل راه رفتیم
دستمو روی شونه شوگا گذاشتم و گفتم وقتش نیس گفت وقتشه
«دخترک و پسرک همو بوسیدند و تا ابد شاد زندگی کردند »
#جمهوری- اسلامی - ایران
اسلاید 2 صحنه کیس
اسلاید 3 لباس ات اول فیک
فلش بک ┅┅ 1سال پیش
ات ویو╼╼ اه وای خدا لیا بگم چیکارت کنه اخه قرار از پیش تعیین شده به چه دردم میخوره کتمو مرتب کردم و کیفمو برداشتم و راه افتادم .
کافه ﹍﹍
رسیدم در کافه را باز کردم و نشستم شخص زیبایی وارد شد چقد خوشگل بود وای . کراش زدم روش. امد نشست روبه روم گفتم شما؟
دستشو دراز کرد و بهم گفت : سلام من شوگا امروز باهاتون قرار داشتم گفتم اها بله « راوی »
دخترک قصه انقد محو پسر شده بود که زمانو یادش رفت موقع رفتن شد دختر خدافظ کرد وقتی داشت میرفت پسر دستشو گرفت
شوگا : خانم ات ؛ کارتشو سمتم دراز کرد میشه بازم همدیگه راببینیم - ات ویو-
وای خیلی ذوق کردم ولی نشون ندادم گفتم حتما
*و از اون به بعد توی 1 سال عاشق هم شدند تا اینکه شوگا به ات پیشنهاد ازدواج دادو...*
حال ╾╾
روی شن های ساحل بودم دستی روی شونم نشست لبخندی زدم اون شوگا بود
شوگا : دست ات را گرفتم -دست ات را بوسید - وبا خنده گفتم لیدی افتخار همراهی میدی
ات : بله مستر
و باهم روی شن های ساحل راه رفتیم
دستمو روی شونه شوگا گذاشتم و گفتم وقتش نیس گفت وقتشه
«دخترک و پسرک همو بوسیدند و تا ابد شاد زندگی کردند »
#جمهوری- اسلامی - ایران
اسلاید 2 صحنه کیس
اسلاید 3 لباس ات اول فیک
۱.۵k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.