فیک مرد جذاب من. پارت ۶
(اسلاید اول لباس لونا
اسلاید دوم لباس کوک)
ویو لونا
یهو دیدم ازونا یه لباس خیلی کوتاه برام انتخاب کرده
لونا:این چیه خررررر خیلی کوتاهههههه
ازونا: حرف نباشه خیلیم خوشگلهههه عررررررر
پاشو برو آرایش کن و موهات هم خشک کن بدووو
لونا: باشه رفتممم
رفتم موهامو خشک کردم و یه آرایش خیلی کم رنگ خوشکل کردم
لباسام هم پوشیدم
ازونا:وایی خیلی خوشکل شدیییی بمیرییی الهیییی عررر
لونا:........اوک من برم
ازونا:مراقب به خودت باش اوک
لونا: چشم سرورممممم
ازونا و لونا:😂😂😂
ویو کوک
دیدم لونا اونجا ایستاده یه علامتی بهش دادن اومد سوار ماشین شد
چند دقیقه بعد
کوک:وقتی که رسیدیم میدونی ک باید چکار کنی هوم؟
لونا: آره میدونم نقش دوست دخترت رو بازی میکنم..
کوک:خوبه.........رسیدیم پیاده شو اینقدر هم خودت رو نگیر مهربون تر باش باهام اوک
لونا: اوک عشقم(با لبخند الکی) خوبه..
کوک:اهوم.
ویو لونا
پیاده شدیم دست همو گرفتیم رفتیم خونه ی مادر کوک
البته خونه نبود که قصر بود
مامان کوک:کوک این دختره کیه؟؟؟
کوک:ما قراره باهم ازدواج کنیم
لونا:بله........چیییی؟؟؟؟
کوک:آره عشقم قراره ازدواج کنیم مگه این آرزوی تو نبود... هوم؟؟
لونا:اممممم .... اره عشقم اما....
کوک:شییشششش اما بی اما باشه...... خوب مامان ما میریم بالا که برنامه ریزی کنیم عروسی کیه اوک
مامان کوک:باشه(با نفرت)
رفتیم بالا تو اتاق کوک چه بزرک بود که یهو کوک......
ویو کوک
کارام دست خودم نبود یهو لبام و گذاشتم رو لباش و بوسیدمش.......
ویو لونا
که یهو کوم بوسیدم شوکه شدم هر چقدر سعی کردم از خودم دورش کنم نمیتونستم لامصب چه قدرتی داشت
اما........
در خماری بمانیدددد
بقیش پارت بعدددد
لایک و کامنت یادت نره کوکی کوچولووووو♥️♥️♥️🍪🍪🍪🍪
اسلاید دوم لباس کوک)
ویو لونا
یهو دیدم ازونا یه لباس خیلی کوتاه برام انتخاب کرده
لونا:این چیه خررررر خیلی کوتاهههههه
ازونا: حرف نباشه خیلیم خوشگلهههه عررررررر
پاشو برو آرایش کن و موهات هم خشک کن بدووو
لونا: باشه رفتممم
رفتم موهامو خشک کردم و یه آرایش خیلی کم رنگ خوشکل کردم
لباسام هم پوشیدم
ازونا:وایی خیلی خوشکل شدیییی بمیرییی الهیییی عررر
لونا:........اوک من برم
ازونا:مراقب به خودت باش اوک
لونا: چشم سرورممممم
ازونا و لونا:😂😂😂
ویو کوک
دیدم لونا اونجا ایستاده یه علامتی بهش دادن اومد سوار ماشین شد
چند دقیقه بعد
کوک:وقتی که رسیدیم میدونی ک باید چکار کنی هوم؟
لونا: آره میدونم نقش دوست دخترت رو بازی میکنم..
کوک:خوبه.........رسیدیم پیاده شو اینقدر هم خودت رو نگیر مهربون تر باش باهام اوک
لونا: اوک عشقم(با لبخند الکی) خوبه..
کوک:اهوم.
ویو لونا
پیاده شدیم دست همو گرفتیم رفتیم خونه ی مادر کوک
البته خونه نبود که قصر بود
مامان کوک:کوک این دختره کیه؟؟؟
کوک:ما قراره باهم ازدواج کنیم
لونا:بله........چیییی؟؟؟؟
کوک:آره عشقم قراره ازدواج کنیم مگه این آرزوی تو نبود... هوم؟؟
لونا:اممممم .... اره عشقم اما....
کوک:شییشششش اما بی اما باشه...... خوب مامان ما میریم بالا که برنامه ریزی کنیم عروسی کیه اوک
مامان کوک:باشه(با نفرت)
رفتیم بالا تو اتاق کوک چه بزرک بود که یهو کوک......
ویو کوک
کارام دست خودم نبود یهو لبام و گذاشتم رو لباش و بوسیدمش.......
ویو لونا
که یهو کوم بوسیدم شوکه شدم هر چقدر سعی کردم از خودم دورش کنم نمیتونستم لامصب چه قدرتی داشت
اما........
در خماری بمانیدددد
بقیش پارت بعدددد
لایک و کامنت یادت نره کوکی کوچولووووو♥️♥️♥️🍪🍪🍪🍪
۴.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۳