@rose scenario
شب شده بود و دیگه همه به خونه هاشون رفته بودن و فقط من و اون مونده بودیم، میخواستم برم پرونده ها رو تحویلش بدم که دیدم داره با تلفن حرف میزنه کنجکاو شدم و پشت در موندم و به حرفاش گوش میکردم که یجا پام لغزید و سرم خورد ب در با خودم فک کردم که حتما نشنیده و ب گوش دادن ب حرفاش ادامه دادم که شنیدم میگف آره بیبی نگران نباش یکم دیگه میام پیشت بعدش قطع کرد.
چرا ناراحت شدم مگه رابطه من و اون تموم نشده پس چرا باید ناراحت شم؟ خواستم برم که یهو در باز شد و سریع به داخل کشیده شدم و محکم کوبیده شدم ب دیوار از ترس گفتم ببخشید رئیس میخواستم اینارو بدم بهتون که اومد نزدیک تر تا جایی که نفسای داغش رو رو صورتم حس میکردم بای پوزخند گفت یعنی بیبی من حسودی نکرده؟ گفتم تو از کجا .. ک بعد ساکت شدم اومد دم گوشم با صدای بمش گفت تو کاری میکنی من از خود بی خود بشم و بعد شروع کرد به محکم
بوسیدنت...
چرا ناراحت شدم مگه رابطه من و اون تموم نشده پس چرا باید ناراحت شم؟ خواستم برم که یهو در باز شد و سریع به داخل کشیده شدم و محکم کوبیده شدم ب دیوار از ترس گفتم ببخشید رئیس میخواستم اینارو بدم بهتون که اومد نزدیک تر تا جایی که نفسای داغش رو رو صورتم حس میکردم بای پوزخند گفت یعنی بیبی من حسودی نکرده؟ گفتم تو از کجا .. ک بعد ساکت شدم اومد دم گوشم با صدای بمش گفت تو کاری میکنی من از خود بی خود بشم و بعد شروع کرد به محکم
بوسیدنت...
۸۲۶
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.