اجبار به عشق ... part 10
کل عمارت در سکوت فرو رفته بود
بازم خوابش نمیبرد تمام کارش شده بود فکر کردن به پسرک
علاقه ای به جلب توجه نداشت و نمیخواست شخصی بهش توجه کنه
نه تشنه ی توجه بود نه محبت
ولی دلش میخواست اگه تهیونگ پسر عموی واقعیش نیست
بره و حقیقتو فاش کنه
زمین زدن اون به نظرش جالب میومد
صبح اولین کاری که کرد لباسش را پوشید و پیاده به سمت آزمایش گاه راه افتاد
هه یونگ : سلام
... : سلام ... بفرمایید چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
هه یونگ : آزمایش دی ان ای ... از این لیوان ها میشه آزمایش دقیق گرفت؟
... : شخص مورد نظرتون چیزی از درون لیوان نوشیدن ؟
هه یونگ : بله
... : خب پس بفرمایید اینجا تا براتون آزمایش رو انجام بدیم
هه یونگ : ممنون ... چقدر طول میکشه ؟
... : کم کم یه دو روز
هه یونگ : ممنون
... : خواهش میکنم
اون مکان را ترک کرد و این دفعه به سمت دانشگاه راه افتاد
پسرک مثل همیشه خواب بود و با نوازش شدن موهاش توسط مادرش بیدار شد
تهیونگ : اوووومممم ... کی صبح شد ؟ * خواب آلود
مامانش : یا بچه نمیخوای بیدار بشی ؟ ... ساعت ۱۰ شده
تهیونگ : تا ۲ یه عالمه وقت هست
مامانش : تا ساعت ۲ ظهر میخوای بخوابی ؟
تهیونگ : نه تا ... ۲ شب * خواب آلود و چشماشو بسته
مامانش : عجب ... بچه بیدار شو یکم باب اسفنجی ببین
تهیونگ : مامان تو تو بچگی کی دیدی من باب اسفنجی نگاه کنم ؟ ... همش داشتم بوسه های پرنسسارو نگاه میکردم ... از باب اسفنجی بدم میاد ... چندشه * خواب آلود
( این فیکه و قصد توهین به انمیشن ها رو ندارم )
مامانش : خوبه تو پرنسسا چیزای دیگه نشوم نمیدادن
تهیونگ : مثلا چی ؟
مامانش : عام ... هیچی بگیر بخواب
تهیونگ : من که میدونم منظورت چیه
مامانش : راسی چرا با هه یونگ گرم گرفته بودی ؟ ... میخوای عروسم بشه ؟ ... دختر خوبیه
تهیونگ : نمیدونم ... احساس میکنم یه بو هایی برده ... نمیدونم قصدش از نزدیک شدن به من چیه
مامانش: هه یونگ دختر خوبیه
تهیونگ : هوم ... باش ... حالا میزاری برم به ادامه ی خواب پرنسسیم برسم ؟
مامانش : اوووو ... باشه عزیزم
...
لایک : ۲۰
کامنت : ۱۰
بازم خوابش نمیبرد تمام کارش شده بود فکر کردن به پسرک
علاقه ای به جلب توجه نداشت و نمیخواست شخصی بهش توجه کنه
نه تشنه ی توجه بود نه محبت
ولی دلش میخواست اگه تهیونگ پسر عموی واقعیش نیست
بره و حقیقتو فاش کنه
زمین زدن اون به نظرش جالب میومد
صبح اولین کاری که کرد لباسش را پوشید و پیاده به سمت آزمایش گاه راه افتاد
هه یونگ : سلام
... : سلام ... بفرمایید چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
هه یونگ : آزمایش دی ان ای ... از این لیوان ها میشه آزمایش دقیق گرفت؟
... : شخص مورد نظرتون چیزی از درون لیوان نوشیدن ؟
هه یونگ : بله
... : خب پس بفرمایید اینجا تا براتون آزمایش رو انجام بدیم
هه یونگ : ممنون ... چقدر طول میکشه ؟
... : کم کم یه دو روز
هه یونگ : ممنون
... : خواهش میکنم
اون مکان را ترک کرد و این دفعه به سمت دانشگاه راه افتاد
پسرک مثل همیشه خواب بود و با نوازش شدن موهاش توسط مادرش بیدار شد
تهیونگ : اوووومممم ... کی صبح شد ؟ * خواب آلود
مامانش : یا بچه نمیخوای بیدار بشی ؟ ... ساعت ۱۰ شده
تهیونگ : تا ۲ یه عالمه وقت هست
مامانش : تا ساعت ۲ ظهر میخوای بخوابی ؟
تهیونگ : نه تا ... ۲ شب * خواب آلود و چشماشو بسته
مامانش : عجب ... بچه بیدار شو یکم باب اسفنجی ببین
تهیونگ : مامان تو تو بچگی کی دیدی من باب اسفنجی نگاه کنم ؟ ... همش داشتم بوسه های پرنسسارو نگاه میکردم ... از باب اسفنجی بدم میاد ... چندشه * خواب آلود
( این فیکه و قصد توهین به انمیشن ها رو ندارم )
مامانش : خوبه تو پرنسسا چیزای دیگه نشوم نمیدادن
تهیونگ : مثلا چی ؟
مامانش : عام ... هیچی بگیر بخواب
تهیونگ : من که میدونم منظورت چیه
مامانش : راسی چرا با هه یونگ گرم گرفته بودی ؟ ... میخوای عروسم بشه ؟ ... دختر خوبیه
تهیونگ : نمیدونم ... احساس میکنم یه بو هایی برده ... نمیدونم قصدش از نزدیک شدن به من چیه
مامانش: هه یونگ دختر خوبیه
تهیونگ : هوم ... باش ... حالا میزاری برم به ادامه ی خواب پرنسسیم برسم ؟
مامانش : اوووو ... باشه عزیزم
...
لایک : ۲۰
کامنت : ۱۰
۱۲.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.