برادر غیرتی من
فصل ۲ پارت ۹
یون : چیه
هانول : چرا نمیای توی آب
یون : من از آب بدم میاد
یونا : دروغه میترسه
یون : هر هر کجا از آب میترسم روز یه بار میرم حموم
یونا : راست میگی
یون : تو چند سال از هوجو بزرگ تری
هانول: من شیش سال بزرگ ترم
یونا : ۲۴ سالته
هانول : آره کوچولو
یونا : من کوچولو نیستم
که یون رفت توی یه سایه نشست
جیمین : سلام بچه ها
یونا و لیا و آیو : سلام باز به هم رسیدیم
سوجون : عه دانش آموز جدید
هانول : سلام
آیو : هانی
هانول : هانول
لیا : هانی سلام
یونا : شما همو میشناسین
هانول : مامانامون دوستن
یجی : سلام دخترا
جیمین : یون کو
هوجو: اونجاست باهاشون رفتم به سمت یون
سوجون: یون یون
یون : هوم چته
هوجو : کجایی
یون : اون دنیا ............. آخ
ته : بچه ها بیاین اینجا
رفتیم اونجا
یون : هوم
ات : بعد چندتا توافق یون و هوجو باهم ازدواج میکنن
یون : او چرا اون وقت نظر ما مهم نیست
ته : نه اصلا مهم نیست
یون : خب دلیل
هوسوک : هیچ دلیلی ندارع
هوجو : خب
یون : چرت و پرت همش تو زندگی بقیه دخالت کنین این دنیا عدالت ندارع
ات : نه
یون : از شما نظر خواستم
که هانول پشت سر یون ظاحر شد
یون : اوکی هرجور راحتین
هانول: یون داداشم خوبه ها
جیمین : پس مبارکه
هوجو : چته
یون : هیچی
ویوی یون
همه رفتن ناهار خورد ولی من باهاشون نرفتم
آخه چرا من یونا هم بود آخه من مگه اون مردک اون وو نمرد
بعد ناهار جرعت حقیقت باز کردیم
که یونا باید ازم سوال میپرسید
یونا : از کی بیشتر خوشت میاد
یون : هیچکس
یون : کی میخواد از من سوال بپرسه
همه : ما
یون : خب شروع کنید
هانول : از چی بیشتر میترسی
یون : نابودی کتابا
یونا : منو دوست داری
یون : نه
سوجون : بهترین شخصیت رویات کی بوده
یون : ......
بلند شدم رفتم
جیمین : باید جواب بدی
یون : یادم نمیاد هیچی از اون رویا بهترین فردش چطوری تموم شد
هوجو : از دیدن دوباره ی اون رویا میترسی
وایسادم
همه : چی شد
یون : همش رویا رویا
لیا : لی یون تو از دوباره دیدن اون رویا میترسی
یون : نه
یون : ( سرفه ی خون )
یونا : یه آهنگ دارم مناسب الان
هانول و یونا : بزار اون بره میخواد بپره یه روزی میوفته اون تو تله کسی نمیمونه دورو برش برمیگرده بلخره
یون : ساکت
هانول : یون بیا
یون : چته
انداختم تو آب
یونا : هانول
هانول : حله
موهامو باز کردن
هانول و یونا : یک دو سه
پرتم کردن تو بغل هوجو
یون : یونا اون بی صاحابو بده
یونا : یه شرت داره
یون : بنال
یونا : هوجو رو ببوسی
یون : لازم ندارم
لیا : عهههههههههه
آیو : باید
جیمین : هوجو رو
سوجون : ببوسی
یون : نمیخوام
هوجو : به چه دلیل باید منو ببوسه
یونا : ساکت
لیا : خودمون اینکارو انجام میدیم
هانول : من میدونم شما همو دوس دارید
یون : نچ من رفتم
جیمین : کجا
یون : اون دنیا
سوجون : .........
✨🐾
یون : چیه
هانول : چرا نمیای توی آب
یون : من از آب بدم میاد
یونا : دروغه میترسه
یون : هر هر کجا از آب میترسم روز یه بار میرم حموم
یونا : راست میگی
یون : تو چند سال از هوجو بزرگ تری
هانول: من شیش سال بزرگ ترم
یونا : ۲۴ سالته
هانول : آره کوچولو
یونا : من کوچولو نیستم
که یون رفت توی یه سایه نشست
جیمین : سلام بچه ها
یونا و لیا و آیو : سلام باز به هم رسیدیم
سوجون : عه دانش آموز جدید
هانول : سلام
آیو : هانی
هانول : هانول
لیا : هانی سلام
یونا : شما همو میشناسین
هانول : مامانامون دوستن
یجی : سلام دخترا
جیمین : یون کو
هوجو: اونجاست باهاشون رفتم به سمت یون
سوجون: یون یون
یون : هوم چته
هوجو : کجایی
یون : اون دنیا ............. آخ
ته : بچه ها بیاین اینجا
رفتیم اونجا
یون : هوم
ات : بعد چندتا توافق یون و هوجو باهم ازدواج میکنن
یون : او چرا اون وقت نظر ما مهم نیست
ته : نه اصلا مهم نیست
یون : خب دلیل
هوسوک : هیچ دلیلی ندارع
هوجو : خب
یون : چرت و پرت همش تو زندگی بقیه دخالت کنین این دنیا عدالت ندارع
ات : نه
یون : از شما نظر خواستم
که هانول پشت سر یون ظاحر شد
یون : اوکی هرجور راحتین
هانول: یون داداشم خوبه ها
جیمین : پس مبارکه
هوجو : چته
یون : هیچی
ویوی یون
همه رفتن ناهار خورد ولی من باهاشون نرفتم
آخه چرا من یونا هم بود آخه من مگه اون مردک اون وو نمرد
بعد ناهار جرعت حقیقت باز کردیم
که یونا باید ازم سوال میپرسید
یونا : از کی بیشتر خوشت میاد
یون : هیچکس
یون : کی میخواد از من سوال بپرسه
همه : ما
یون : خب شروع کنید
هانول : از چی بیشتر میترسی
یون : نابودی کتابا
یونا : منو دوست داری
یون : نه
سوجون : بهترین شخصیت رویات کی بوده
یون : ......
بلند شدم رفتم
جیمین : باید جواب بدی
یون : یادم نمیاد هیچی از اون رویا بهترین فردش چطوری تموم شد
هوجو : از دیدن دوباره ی اون رویا میترسی
وایسادم
همه : چی شد
یون : همش رویا رویا
لیا : لی یون تو از دوباره دیدن اون رویا میترسی
یون : نه
یون : ( سرفه ی خون )
یونا : یه آهنگ دارم مناسب الان
هانول و یونا : بزار اون بره میخواد بپره یه روزی میوفته اون تو تله کسی نمیمونه دورو برش برمیگرده بلخره
یون : ساکت
هانول : یون بیا
یون : چته
انداختم تو آب
یونا : هانول
هانول : حله
موهامو باز کردن
هانول و یونا : یک دو سه
پرتم کردن تو بغل هوجو
یون : یونا اون بی صاحابو بده
یونا : یه شرت داره
یون : بنال
یونا : هوجو رو ببوسی
یون : لازم ندارم
لیا : عهههههههههه
آیو : باید
جیمین : هوجو رو
سوجون : ببوسی
یون : نمیخوام
هوجو : به چه دلیل باید منو ببوسه
یونا : ساکت
لیا : خودمون اینکارو انجام میدیم
هانول : من میدونم شما همو دوس دارید
یون : نچ من رفتم
جیمین : کجا
یون : اون دنیا
سوجون : .........
✨🐾
۵.۸k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.