Chess photography
one part
/ویو تهیونگ/
با صدای زنگ گوشیم از خواب پا میشم و میرم سمت حموم
بعد از یه دوش 15 مینی میام بیرون لباس میپوشم و
سویچ ماشینو ورمیدارم و سوارش میشم
بعد از ده مین به محل مسابقه میرسم
از بین صدای همهمه ها فقد یچیزیو میفهمم
_چرا نمیاد اگه اون بفهمه صد در صد براش گرون تموم میشه
بی توجه بهشون وارد سالن میشم و تو جام میشینم
صدای همهمه جمعیت وقتی منو میبینن بیشتر میشه حریف امروزم طبق گفته های بقیه شخصی به اسم سوها بود پارک سوها
میگفتن رغیب قدریه ولی میدونستم دوباره میبرم
چند دیقه بعد فردی که به احتمال زیاد سوها بود روبروم نشست
برعکس من که لباس رسمی داشتم یه تیشرت و شلوار راحتی پوشیده بود مزخرفه اون احمق بود
با نیشخند بهم نگاه میکنه
_اماده باختن هستی؟
+میتونم ببینیم پایان بازی چیمیشه
و بعد سکوت میکنیم
یکم که میگذره از رو حرفا میفهمم فیلم بردار هنوز نیومده برای همین باید منتظر بمونیم
/فلش بک به دوساعت بعد/
عصبی و بی تحمل میخواستم محل مسابقرو ترک کنم که یه پسر بانمک همراه با دوربینش وارد سالن میشه و با نفس نفسو آروم زمزمه میکنه
_متاسفم که دیر کردم یه مشکلی برام پیش اومده بود واقعا متاسفم
سرشو بلند میکنه و با افتادن چشمش به سوها بدنش لرز خفیفی میکنه و اینبار به من نگاه میکنه
چه چشمای قشنگی داشت
اهمیتی نداشت که دیر کرده فقط بهم وقت آماده شدن داده بود
یکم که نفس میگیره شروع مسابقه رو اعلام میکنن
/فلش بک به یک ساعت بعد/
یساعت از بازی گذشته بود و سوها از من جلوتر بود داشتم با خونسردی به ادامه بازی میرسیدم اون بلخره خسته میشد و حالا نوبت من بود
سردرگم بنظر میرسید که مهره اسبو حرکت میدم و باهاش مهره فیلشو میزنم
بعد از چند مین سردرگم تر میشه و من دونه دونه مهره هاشو میزنم
و در آخر کار مهره اصلیم تموم میکنم
با پوزخند بهش نگاه میکنم
_گفته بودم جوجه رو آخر پاییز میشمرن نه؟
با عصبانیت بی توجه به من از جاش بلند میشه و میره بیرون بعدش اون پسرم که فهمیدم اسمش جونگکوکه میره بیرون تا استراحت کنه
بهم زنگ میزنن و برای جواب دادن به تلفن منم میرم بیرون که با دیدن صحنه رو به روم
ناباور بهشون خیره میشم
+تفاله بدرد نخور گفته بودم حواست باشه من برنده بشم گفته بودم یا نهههههه«با داد»
تیشرت جونگکوکو پاره میکنه و با کمربندش ضربه محکمی بهش میزنه
که تن کوک کبود میشه
جوری لبشو گاز میگیره که ازش خون میاد تلفونو قطع میکنم و با عصبانیت میرم سمتش
جونگکوکو بلند میکنم و لبامو محکم رو لباش میکوبم و میمکم
با تعجب و چشمای باز بهم خیره میشه که به موهاش چنگی میزنم تا همراهیم کنه یکم بعد از جدا میشم و رو به سوها میگم
_به اموال من دست نزن مردک بدرد نخور
میدونم کسشر شد🤡🙏
/ویو تهیونگ/
با صدای زنگ گوشیم از خواب پا میشم و میرم سمت حموم
بعد از یه دوش 15 مینی میام بیرون لباس میپوشم و
سویچ ماشینو ورمیدارم و سوارش میشم
بعد از ده مین به محل مسابقه میرسم
از بین صدای همهمه ها فقد یچیزیو میفهمم
_چرا نمیاد اگه اون بفهمه صد در صد براش گرون تموم میشه
بی توجه بهشون وارد سالن میشم و تو جام میشینم
صدای همهمه جمعیت وقتی منو میبینن بیشتر میشه حریف امروزم طبق گفته های بقیه شخصی به اسم سوها بود پارک سوها
میگفتن رغیب قدریه ولی میدونستم دوباره میبرم
چند دیقه بعد فردی که به احتمال زیاد سوها بود روبروم نشست
برعکس من که لباس رسمی داشتم یه تیشرت و شلوار راحتی پوشیده بود مزخرفه اون احمق بود
با نیشخند بهم نگاه میکنه
_اماده باختن هستی؟
+میتونم ببینیم پایان بازی چیمیشه
و بعد سکوت میکنیم
یکم که میگذره از رو حرفا میفهمم فیلم بردار هنوز نیومده برای همین باید منتظر بمونیم
/فلش بک به دوساعت بعد/
عصبی و بی تحمل میخواستم محل مسابقرو ترک کنم که یه پسر بانمک همراه با دوربینش وارد سالن میشه و با نفس نفسو آروم زمزمه میکنه
_متاسفم که دیر کردم یه مشکلی برام پیش اومده بود واقعا متاسفم
سرشو بلند میکنه و با افتادن چشمش به سوها بدنش لرز خفیفی میکنه و اینبار به من نگاه میکنه
چه چشمای قشنگی داشت
اهمیتی نداشت که دیر کرده فقط بهم وقت آماده شدن داده بود
یکم که نفس میگیره شروع مسابقه رو اعلام میکنن
/فلش بک به یک ساعت بعد/
یساعت از بازی گذشته بود و سوها از من جلوتر بود داشتم با خونسردی به ادامه بازی میرسیدم اون بلخره خسته میشد و حالا نوبت من بود
سردرگم بنظر میرسید که مهره اسبو حرکت میدم و باهاش مهره فیلشو میزنم
بعد از چند مین سردرگم تر میشه و من دونه دونه مهره هاشو میزنم
و در آخر کار مهره اصلیم تموم میکنم
با پوزخند بهش نگاه میکنم
_گفته بودم جوجه رو آخر پاییز میشمرن نه؟
با عصبانیت بی توجه به من از جاش بلند میشه و میره بیرون بعدش اون پسرم که فهمیدم اسمش جونگکوکه میره بیرون تا استراحت کنه
بهم زنگ میزنن و برای جواب دادن به تلفن منم میرم بیرون که با دیدن صحنه رو به روم
ناباور بهشون خیره میشم
+تفاله بدرد نخور گفته بودم حواست باشه من برنده بشم گفته بودم یا نهههههه«با داد»
تیشرت جونگکوکو پاره میکنه و با کمربندش ضربه محکمی بهش میزنه
که تن کوک کبود میشه
جوری لبشو گاز میگیره که ازش خون میاد تلفونو قطع میکنم و با عصبانیت میرم سمتش
جونگکوکو بلند میکنم و لبامو محکم رو لباش میکوبم و میمکم
با تعجب و چشمای باز بهم خیره میشه که به موهاش چنگی میزنم تا همراهیم کنه یکم بعد از جدا میشم و رو به سوها میگم
_به اموال من دست نزن مردک بدرد نخور
میدونم کسشر شد🤡🙏
۸۵۲
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.