part 13
سرتاسر اون حیاط نه چندان بزرگ رو از نظر گذروند و وقتی تهیونگ رو ندید،به سمت حیاط پشتی رفت.با قدمای آهستهای وارد شد و تهیونگ رو دید که همونطور که به سیگارش پک میزد،به دیوار تکیه داده بود.
تهیونگ بی توجه به ورود جونگکوک،به کشیدن سیگار مشغول شد و جونگکوک بعد از قورت دادن بزاقش،نزدیک مرد رفت_میتونیم حرف بزنیم؟
تهیونگ چشماش رو بهش دوخت و کوک ادامه داد_میخواستم ازتون تشکر کنم..به خاطر دیروز
تهیونگ سیگارشو زیر پاهاش له کرد و دست به جیبش برد.جونگکوک بدون نگاه کردن بهش گفت_هم بابت بالشت و پتو و...هم به خاطر قضیهی بیهوش شدن
_اینطوری تشکر میکنی؟
جونگکوک با تعجب سرشو بالا آورد و پوزخندی که روی لب تهیونگ بود رو دید_بله؟!
_ما با جبران کردن از هم تشکر میکنیم
جونگکوک هل کرده گفت_چ..چیکار کنم..براتون؟
تهیونگ چشمش رو به دیوار پشت کوک داد و چهره متفکرانه به خودش گرفت_امممم
به جونگکوک نگاه کرد و ابرو بالا انداخت_میتونی یه چیزی بهم بدی
جونگکوک منتظر ایستاد اما تهیونگ نزدیک اومد جوری که سینش به سینهی کوک برخورد کرد.جونگکوک،ترسیده یک قدم عقب رفت_چی...
اما قبل از تموم شدن حرفش لبهای تهیونگ رو روی لباش و دستش رو پشتگردنش احساس کرد.با چشمای گشاد شده به چشمای نافذ تهیونگ نگاه کرد.
بدون اینکه اتصال لباشون قطع بشه،مکی به لبای جونگکوک زد و جالب اینجا بود که جونگکوک عقبنشینی نمیکرد؛شاید هم توی شُک بود!
همونطور که به چشمای گرد مشکی جونگکوک از نزدیک نگاه میکرد،مک آروم دیگهای به لبش زد و سعی کرد طعم لباشو به خاطر بسپاره.آروم ازش جدا شد و بدون اینکه دستشو از روی گردنش برداره به لبای براق از بزاق خودش نگاه کرد. واو! خواستنی بود!
چشمای جونگکوک هنوز به حالت عادی برنگشته بود و لباش نیمهباز بودن.تهیونگ دستشو برداشت و کمی عقب رفت و با لبخند کجی گفت_حالا میتونم بگم خواهش میکنم
از حیاط پشتی خارج شد و جونگکوک دستشو روی لباش گذاشت و بزاقشو قورت داد.اون مرد الان چیکار کرد؟؟!
[ اما این اولین بوسشون بود و یک بوسهی یک طرفه..! ]
تهیونگ بی توجه به ورود جونگکوک،به کشیدن سیگار مشغول شد و جونگکوک بعد از قورت دادن بزاقش،نزدیک مرد رفت_میتونیم حرف بزنیم؟
تهیونگ چشماش رو بهش دوخت و کوک ادامه داد_میخواستم ازتون تشکر کنم..به خاطر دیروز
تهیونگ سیگارشو زیر پاهاش له کرد و دست به جیبش برد.جونگکوک بدون نگاه کردن بهش گفت_هم بابت بالشت و پتو و...هم به خاطر قضیهی بیهوش شدن
_اینطوری تشکر میکنی؟
جونگکوک با تعجب سرشو بالا آورد و پوزخندی که روی لب تهیونگ بود رو دید_بله؟!
_ما با جبران کردن از هم تشکر میکنیم
جونگکوک هل کرده گفت_چ..چیکار کنم..براتون؟
تهیونگ چشمش رو به دیوار پشت کوک داد و چهره متفکرانه به خودش گرفت_امممم
به جونگکوک نگاه کرد و ابرو بالا انداخت_میتونی یه چیزی بهم بدی
جونگکوک منتظر ایستاد اما تهیونگ نزدیک اومد جوری که سینش به سینهی کوک برخورد کرد.جونگکوک،ترسیده یک قدم عقب رفت_چی...
اما قبل از تموم شدن حرفش لبهای تهیونگ رو روی لباش و دستش رو پشتگردنش احساس کرد.با چشمای گشاد شده به چشمای نافذ تهیونگ نگاه کرد.
بدون اینکه اتصال لباشون قطع بشه،مکی به لبای جونگکوک زد و جالب اینجا بود که جونگکوک عقبنشینی نمیکرد؛شاید هم توی شُک بود!
همونطور که به چشمای گرد مشکی جونگکوک از نزدیک نگاه میکرد،مک آروم دیگهای به لبش زد و سعی کرد طعم لباشو به خاطر بسپاره.آروم ازش جدا شد و بدون اینکه دستشو از روی گردنش برداره به لبای براق از بزاق خودش نگاه کرد. واو! خواستنی بود!
چشمای جونگکوک هنوز به حالت عادی برنگشته بود و لباش نیمهباز بودن.تهیونگ دستشو برداشت و کمی عقب رفت و با لبخند کجی گفت_حالا میتونم بگم خواهش میکنم
از حیاط پشتی خارج شد و جونگکوک دستشو روی لباش گذاشت و بزاقشو قورت داد.اون مرد الان چیکار کرد؟؟!
[ اما این اولین بوسشون بود و یک بوسهی یک طرفه..! ]
۴۰۰
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.