پارادوکس من . پارت 6
----------------🌾🌝---------------
بیخیال غذا شدم و از جام بلند شدم و جلوی آینه قدی ای که داخل اتاق بود ایستادم کش موهام باز شده بود
به سمت کمد قهوه ای رنگی که اونجا بود رفتم و درش و باز کردم
چندتا هودی ، تیشرت ، شلوار ، کیف ، کفش داخل کمد مرتب چیده شده بودن
دستم و روی دستگیره ی در گذاشتم و به امید اینکه قفل نیست پایین کشیدمش و در و باز کردم
پام که از اتاق بیرون گذاشتم با دیدن چیدمان و عظمت عمارت که نه قصری که داخلشم چشمام از حدقه بیرون زد
اینجا بی نظیره ، محو تماشای اطراف بودم که صدای دخترونه و دلنشینی به گوشم رسید:
+عه خانم بیدار شدید؟صبحانتون و خوردید؟چیزی کم نبود؟
به دخترک با پوست سبزه و چشمای درشت سیاه نگاه کردم:
_با منی؟
سری تکون داد و آروم گفت:
+بله خانم
لبخندی زدم :
_آره خوردم دستت درد نکنه عزیزم
مکثی کردم و ادامه دادم:
_میشه بهم نگی خانم و اینطوری رسمی باهام برخورد نکنی؟اذیت میشم راحت باش لطفا...
------------------------------------
بیخیال غذا شدم و از جام بلند شدم و جلوی آینه قدی ای که داخل اتاق بود ایستادم کش موهام باز شده بود
به سمت کمد قهوه ای رنگی که اونجا بود رفتم و درش و باز کردم
چندتا هودی ، تیشرت ، شلوار ، کیف ، کفش داخل کمد مرتب چیده شده بودن
دستم و روی دستگیره ی در گذاشتم و به امید اینکه قفل نیست پایین کشیدمش و در و باز کردم
پام که از اتاق بیرون گذاشتم با دیدن چیدمان و عظمت عمارت که نه قصری که داخلشم چشمام از حدقه بیرون زد
اینجا بی نظیره ، محو تماشای اطراف بودم که صدای دخترونه و دلنشینی به گوشم رسید:
+عه خانم بیدار شدید؟صبحانتون و خوردید؟چیزی کم نبود؟
به دخترک با پوست سبزه و چشمای درشت سیاه نگاه کردم:
_با منی؟
سری تکون داد و آروم گفت:
+بله خانم
لبخندی زدم :
_آره خوردم دستت درد نکنه عزیزم
مکثی کردم و ادامه دادم:
_میشه بهم نگی خانم و اینطوری رسمی باهام برخورد نکنی؟اذیت میشم راحت باش لطفا...
------------------------------------
۱.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.