شاهزاده-اهریمن پارت 31
#شاهزاده_اهریمن_پارت_31
روز جمعه ای ن ارامش داریم ن آسایش، اون صبحش ک با ویهان گذشت اینم از الان ک عمه خانوم با اون دوتا عفریته چتر شدن اینجا. من اگه میدونستم سر خرو کج میکردم میرفتم خونه عمو اینا هرچند ک اوناهم برای نهار میان ولی حداقل چندساعت ریخت این دوتا جادوگر رو نمیدیدم. الانم چی خانوما هوس فالوده بستنی کردن و کی بدبخت تر از آرمیا؟ مث زنا حامله هروقت میان اینجا هوس ی زهرماری میکنن.با این حالم تمام راه رو پیاده رفتم، ای خدا دیگه چجوری باید ب اینا بفهمونم ک ازشون متنفرم متنفــــــــر. دیگه حتی نای راه رفتن نداشتم. الهی ک همه فالودها رشته ای از دماغ های عملیتون بزنه بیرون بستنیها حناق بشه گیر کنه تو گلوتون.. اینقدر حرصی بودم ک دلم میخواست از گیس اویزونشون کنم احمق های بیخاصیت.. بعد نیم ساعت علافی بخاطر اون پدسگا رسیدم جلو در، خب انگاری عمو ایناهم اومدن ماشینشون ک اینجاست. دستمو گذاشتم رو زنگ همین طور فشار میدادم.
*زهرماااار چ مرگته؟
+: شایان درو باز کن اصلا حوصله ندارم.
شایان: ارمیاست.
+: اِااا بخداا؟ جان من راست میگی؟ آخه مردیکه نفهممم کوری چیزی هستی ک منو از صفحه این بیصاحب نمیبینی ک میگی ارمیاست اصلا مگه جز من خر دیگه ای قرار بود باشه ک میگی ارمیاست.
شایان: خفه شو الان میام درو باز میکنم. گوشیو گذاشت.. وات د فاااز چرا درو باز نکرد؟ دوباره دستمو گذاشتم رو زنگ دیدم زنگ نخورد.
+: شااایان ابله براچی آیفون از برق کشیدی بیروووون.همون لحظه در باز شد خود الدنگش هم پشت در بود.
معلوم هست چ مرگته تو؟
شایان: آرمیاااا.
+: حناق بیستو چهار ساعتههه. شایان باور کن اصلا حوصله چرت وپرتاتو ندارم.
شایان: ی دقیقه خفه بمیر تا بگم.
+: چته بنال.
شایان: دوستت اومده.
+: دوستم؟ من از کی تاحالا دوست دارم ک خودم خبر ندارم.
شایان: خودش گفت دوستته الانم تو خونه منتظرته. لعنتی اینقدر ابهت داره ک از وقتی اومده جیک کسی درنمیاد حتی عمه هم لال مونی گرفته ولی آسا و آنا بد تو کفشن. نگفته بودی از این دوستا هم داری؟ پولداری از سرو روش میباره.
+: چی میزنی؟ بنظرم یا پارکتو عوض کن یا ساقیتو. دوست پولدارم کجا بود.
شایان: خودت برو تو ببین.
باهم رفتیم سمت ورودی ک ی جفت نیم بوت هم جلوی در بود.
+: شایان این مال توع؟
شایان: آخه مشنگ بنظرت من وسعم میرسه همچین ناناسی رو بگیرم؟ این مال دوست جنابعالیه.
یعنی چی اخه؟ من از کی تاحالا دوست دارم ک پول دار باشه بیاد خودشو دوست من معرفی کنه؟
+: میگم شایان، طرف نگفت کیه؟
شایان: چرا اتفاقا گفت اسمشو ولی یادم نمیاد چی گفت فقط میدونم مث این کره ای ها یه هان آخر اسمش داشت.
هان؟؟؟ نکنه ی وقت... ن ن آیهان عوضی اگه اون باشه خودم می کشمــــــش...
روز جمعه ای ن ارامش داریم ن آسایش، اون صبحش ک با ویهان گذشت اینم از الان ک عمه خانوم با اون دوتا عفریته چتر شدن اینجا. من اگه میدونستم سر خرو کج میکردم میرفتم خونه عمو اینا هرچند ک اوناهم برای نهار میان ولی حداقل چندساعت ریخت این دوتا جادوگر رو نمیدیدم. الانم چی خانوما هوس فالوده بستنی کردن و کی بدبخت تر از آرمیا؟ مث زنا حامله هروقت میان اینجا هوس ی زهرماری میکنن.با این حالم تمام راه رو پیاده رفتم، ای خدا دیگه چجوری باید ب اینا بفهمونم ک ازشون متنفرم متنفــــــــر. دیگه حتی نای راه رفتن نداشتم. الهی ک همه فالودها رشته ای از دماغ های عملیتون بزنه بیرون بستنیها حناق بشه گیر کنه تو گلوتون.. اینقدر حرصی بودم ک دلم میخواست از گیس اویزونشون کنم احمق های بیخاصیت.. بعد نیم ساعت علافی بخاطر اون پدسگا رسیدم جلو در، خب انگاری عمو ایناهم اومدن ماشینشون ک اینجاست. دستمو گذاشتم رو زنگ همین طور فشار میدادم.
*زهرماااار چ مرگته؟
+: شایان درو باز کن اصلا حوصله ندارم.
شایان: ارمیاست.
+: اِااا بخداا؟ جان من راست میگی؟ آخه مردیکه نفهممم کوری چیزی هستی ک منو از صفحه این بیصاحب نمیبینی ک میگی ارمیاست اصلا مگه جز من خر دیگه ای قرار بود باشه ک میگی ارمیاست.
شایان: خفه شو الان میام درو باز میکنم. گوشیو گذاشت.. وات د فاااز چرا درو باز نکرد؟ دوباره دستمو گذاشتم رو زنگ دیدم زنگ نخورد.
+: شااایان ابله براچی آیفون از برق کشیدی بیروووون.همون لحظه در باز شد خود الدنگش هم پشت در بود.
معلوم هست چ مرگته تو؟
شایان: آرمیاااا.
+: حناق بیستو چهار ساعتههه. شایان باور کن اصلا حوصله چرت وپرتاتو ندارم.
شایان: ی دقیقه خفه بمیر تا بگم.
+: چته بنال.
شایان: دوستت اومده.
+: دوستم؟ من از کی تاحالا دوست دارم ک خودم خبر ندارم.
شایان: خودش گفت دوستته الانم تو خونه منتظرته. لعنتی اینقدر ابهت داره ک از وقتی اومده جیک کسی درنمیاد حتی عمه هم لال مونی گرفته ولی آسا و آنا بد تو کفشن. نگفته بودی از این دوستا هم داری؟ پولداری از سرو روش میباره.
+: چی میزنی؟ بنظرم یا پارکتو عوض کن یا ساقیتو. دوست پولدارم کجا بود.
شایان: خودت برو تو ببین.
باهم رفتیم سمت ورودی ک ی جفت نیم بوت هم جلوی در بود.
+: شایان این مال توع؟
شایان: آخه مشنگ بنظرت من وسعم میرسه همچین ناناسی رو بگیرم؟ این مال دوست جنابعالیه.
یعنی چی اخه؟ من از کی تاحالا دوست دارم ک پول دار باشه بیاد خودشو دوست من معرفی کنه؟
+: میگم شایان، طرف نگفت کیه؟
شایان: چرا اتفاقا گفت اسمشو ولی یادم نمیاد چی گفت فقط میدونم مث این کره ای ها یه هان آخر اسمش داشت.
هان؟؟؟ نکنه ی وقت... ن ن آیهان عوضی اگه اون باشه خودم می کشمــــــش...
۳.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.