اونی چان/پارت 10
پارت 10
از زبان دازای
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
شب بود و روی مبل نشسته بودیم.یهو حال ایمیکو بد شد و شروع کرد نفس نفس زدن.سریع بلندش کردم بدنش سرد بود.سوییچ ماشینو برداشتم و دویدم سمت ماشین.ادرس خونه ی یوسانو سانو داشتم .ایمیکو روگذاشتم صندلی بغل راننده و رفتم شمت خونه ی یوسانوسان
(درینگگگگگگگ)
یوسانو:اومدمممم
یوسانو:عه دازای تویی؟چیکار داری این وقت شب؟
ایمیکو رو بهش نشون دادم و قیافش جدی شد.اونو برد وخوابوند روی تخت و به من گفت برم بیرون(منحرفای خاله/=)
نشستم روی مبل.خیلی استرس داشتم.یهو چش شده بود؟کلی سوال بود که ذهنمو درگیر کرده بود
-یو..یوسانو سان!
یوسانو:حالش بهتره.امشبو بهتره اینجا بمونه.فردا باهام میاد اژانس.
-با...باشه پس من میرم.
یوسانو:شب بخیر
اخه یوسنو سان چطور انتظار داشت من خوابم ببره.کاش میتونستم پیشش باشم.داشتم رانندگی میکردم که کنار بار یه موتور اشنا رو دیدم.ماشینو پارک کردم و وارد بار شدم.چویا اونجا بود و معلوم بود که هنوز مست نکرده.
*دازای تمههه..
-ایمیکو حالش بد شد بردمش پیش یوسانو سان و امشبو اونجا موند معلوم نیست هم چشه
ساکت شد.قشنگ معلوم بود که جا خورده.
*امشب تنهایی؟
-اره
*پس من میام پیشت میخوابم.(اخی چقدر منحرف شدید..)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت
گومن اگ بد شد
از زبان دازای
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
شب بود و روی مبل نشسته بودیم.یهو حال ایمیکو بد شد و شروع کرد نفس نفس زدن.سریع بلندش کردم بدنش سرد بود.سوییچ ماشینو برداشتم و دویدم سمت ماشین.ادرس خونه ی یوسانو سانو داشتم .ایمیکو روگذاشتم صندلی بغل راننده و رفتم شمت خونه ی یوسانوسان
(درینگگگگگگگ)
یوسانو:اومدمممم
یوسانو:عه دازای تویی؟چیکار داری این وقت شب؟
ایمیکو رو بهش نشون دادم و قیافش جدی شد.اونو برد وخوابوند روی تخت و به من گفت برم بیرون(منحرفای خاله/=)
نشستم روی مبل.خیلی استرس داشتم.یهو چش شده بود؟کلی سوال بود که ذهنمو درگیر کرده بود
-یو..یوسانو سان!
یوسانو:حالش بهتره.امشبو بهتره اینجا بمونه.فردا باهام میاد اژانس.
-با...باشه پس من میرم.
یوسانو:شب بخیر
اخه یوسنو سان چطور انتظار داشت من خوابم ببره.کاش میتونستم پیشش باشم.داشتم رانندگی میکردم که کنار بار یه موتور اشنا رو دیدم.ماشینو پارک کردم و وارد بار شدم.چویا اونجا بود و معلوم بود که هنوز مست نکرده.
*دازای تمههه..
-ایمیکو حالش بد شد بردمش پیش یوسانو سان و امشبو اونجا موند معلوم نیست هم چشه
ساکت شد.قشنگ معلوم بود که جا خورده.
*امشب تنهایی؟
-اره
*پس من میام پیشت میخوابم.(اخی چقدر منحرف شدید..)
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت
گومن اگ بد شد
۸.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.