𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 پارت 9
ا/ت=وای خدای من نینا چقد تو خوشل شدی بخورمت من
مینا=توهم خوشگلی البته به خوشگلی من نمیرسی
ا/ت=ای بلا پس که تو خوشگل تری اره؟
مینا=اوهوم
علی از پله ها اومد پایین رلشت با تلفن حرف میزد اوند نشست پیش مینا و لپشو کشید هنوز با تلفن داشت حرف میزد
علی=قربونت خوبی تو منم خوبم
......
علی=امشب جایی مهمونم فردا خوبه؟
......
علی=نمیدونم حالا فردا بشه..باشه من فردا میام حتما میام
.....
علی=میام دیگه ای بابا میام برات یه هدیه خوشگل هم میخرم خب؟
......
علی=خدافس عشقم مواظب خودت باش
داشتم از تعجب شاخ در میاوردم این با کی حرف میزد؟لابد عشقش بوده اره
علی=چیشده تو فکری
ا/ت=ها نه چیزه داشتم فکر میکردم که با کی انقد لاو میترکوندی؟
علی=پس فال گوش بودی اره؟کلک😑😂
ا/ت=اومدی کنارم داری دوساعته لاو میترکونی انتظار داری گوشمو بگیرم؟خوب اگه میخوای کسی نفهمه برو یجا دیگه
ماهان=چیشده به منم بگین
ا/ت=تو کم بودی....
ماهان=شنیدم چی گفتی
ا/ت=گفتم که بشنوی اگه میخواستم نشنوی نمیگفتم
ماهان=خدایا صبر بده
دایی=خب بچه ها حاضرین؟دیر میشه ها
ا/ت=بله دایی جون منتظر شما بودیم
دایی=پس بریم دیگه منتظر چی هستین؟
در شدم بیرون و کفشامو پوشیدم یک کتون اسپرت سفید درشدم بیرون و نشستم تو ماشین علی سوار شد و ماهان هم اومد بینشون افتاده بودم و داشتم له میشدم دو تا خپل به من فشار میاوردن
ا/ت=میشه یکم درست بشینین له شدم
ماهان=من که راحتم ناراحتی پیاده شو
ا/ت=ببند دهنتو بابا
خلاصه بی توجهی کردن و تا خود خونه خاله له شدم زندایی و مینا جلو بودن دایی هم که راننده بود
رسیدیم و پیاده شدیم ماهان و هول دادم و پیاده شدم داشتم خفه میشدم
ماهان=چه مرگته یکم ارومتر
ا/ت=زر نزن ببینم
ماهان=درست صحبت کن
ا/ت=بروبابا اسکل
دایی=بچه ها بحث نکنین عه
رفتیم و دایی زنگ رو زد و رفتیم داخل
همه بودن جوونا بزرگسالا و مامان بزرگ و بابا بزرگ رفتم دستشون رو بوسیدم دلم براشون خیلی تنگ شده بود
م ب=الهی فدای دخترم بشم نوه ی قشنگم خوبی؟
ا/ت=بله مامان بزرگ عزیزم شما خوبین؟نمیدونین چقد دلم براتون تنگ شده بود
ب ب=دختر خوشگلم چقد بزرگ شده دیگه مثل قدیما پول نمیخوای از باباجونی؟
ا/ت=دیگه بزرگ شدم باید خودم پول در بیارم
م ب=افرین به دختر با عقل خودم
خاله=سلام خوشگلم خوبی
ا/ت=خوبم خاله..............
مینا=توهم خوشگلی البته به خوشگلی من نمیرسی
ا/ت=ای بلا پس که تو خوشگل تری اره؟
مینا=اوهوم
علی از پله ها اومد پایین رلشت با تلفن حرف میزد اوند نشست پیش مینا و لپشو کشید هنوز با تلفن داشت حرف میزد
علی=قربونت خوبی تو منم خوبم
......
علی=امشب جایی مهمونم فردا خوبه؟
......
علی=نمیدونم حالا فردا بشه..باشه من فردا میام حتما میام
.....
علی=میام دیگه ای بابا میام برات یه هدیه خوشگل هم میخرم خب؟
......
علی=خدافس عشقم مواظب خودت باش
داشتم از تعجب شاخ در میاوردم این با کی حرف میزد؟لابد عشقش بوده اره
علی=چیشده تو فکری
ا/ت=ها نه چیزه داشتم فکر میکردم که با کی انقد لاو میترکوندی؟
علی=پس فال گوش بودی اره؟کلک😑😂
ا/ت=اومدی کنارم داری دوساعته لاو میترکونی انتظار داری گوشمو بگیرم؟خوب اگه میخوای کسی نفهمه برو یجا دیگه
ماهان=چیشده به منم بگین
ا/ت=تو کم بودی....
ماهان=شنیدم چی گفتی
ا/ت=گفتم که بشنوی اگه میخواستم نشنوی نمیگفتم
ماهان=خدایا صبر بده
دایی=خب بچه ها حاضرین؟دیر میشه ها
ا/ت=بله دایی جون منتظر شما بودیم
دایی=پس بریم دیگه منتظر چی هستین؟
در شدم بیرون و کفشامو پوشیدم یک کتون اسپرت سفید درشدم بیرون و نشستم تو ماشین علی سوار شد و ماهان هم اومد بینشون افتاده بودم و داشتم له میشدم دو تا خپل به من فشار میاوردن
ا/ت=میشه یکم درست بشینین له شدم
ماهان=من که راحتم ناراحتی پیاده شو
ا/ت=ببند دهنتو بابا
خلاصه بی توجهی کردن و تا خود خونه خاله له شدم زندایی و مینا جلو بودن دایی هم که راننده بود
رسیدیم و پیاده شدیم ماهان و هول دادم و پیاده شدم داشتم خفه میشدم
ماهان=چه مرگته یکم ارومتر
ا/ت=زر نزن ببینم
ماهان=درست صحبت کن
ا/ت=بروبابا اسکل
دایی=بچه ها بحث نکنین عه
رفتیم و دایی زنگ رو زد و رفتیم داخل
همه بودن جوونا بزرگسالا و مامان بزرگ و بابا بزرگ رفتم دستشون رو بوسیدم دلم براشون خیلی تنگ شده بود
م ب=الهی فدای دخترم بشم نوه ی قشنگم خوبی؟
ا/ت=بله مامان بزرگ عزیزم شما خوبین؟نمیدونین چقد دلم براتون تنگ شده بود
ب ب=دختر خوشگلم چقد بزرگ شده دیگه مثل قدیما پول نمیخوای از باباجونی؟
ا/ت=دیگه بزرگ شدم باید خودم پول در بیارم
م ب=افرین به دختر با عقل خودم
خاله=سلام خوشگلم خوبی
ا/ت=خوبم خاله..............
۱۵.۸k
۲۵ آذر ۱۴۰۰