part³ وقتی ازدواج کردید ولی سرطان ریه...
ادامه ویو ماسان*
چند تا پرونده جلوم باز شد ... اسمارو نگاه کردم ... سوهو . جنی . جیسو. جکسون . آیو. بکهیون.... میخواستم چیزی بگم که اون یارو جدیده نذاشت ...
هوسوک *: هدفای ما اینانن؟؟؟ اینا خیلی قوین این گروه بزرگترین گروه خلافکاری تو نیویورکه...
نیشخندی زدم و بدون اینکه نگاش کنم و سرم تو پرونده ها بود بهش گفتم
ماسان*: اره .. سخته اگه بخوای پلیس باشی بین دزدا ... ولی اگه بین دزدا ی شاه دزد باشی کارت راحت میشه ...
پرونده رو گذاشتم رو میز و بلند شدم رفتم اونطرف پیششون که اومد نزدیکم و رو به روم ایستاد و نگام کرد رسما داشت منو میخورد سرمو پایین انداختم صدامو صاف کردم و سرمو بلند کردم و گفتم *
ماسان * : عه عم .. چیه دوساعته اینجا وایسادی ؟
کوک *: هیونگ خوردیش با نگات بیا اینور ...
و همه زدن زیر خنده اخمام رفت تو هم کیفمو برداشتم و رفتم سمت در بدون اینکه بهشون نگاه کنم گفتم *
ماسان *: قبوله .. فردا ساعت ۹ بیاید به آدرس....
رفتم بیرون از اتاق و دستی توی موهای کوتاهم کشیدم رفتم سوار آسانسور شدم و رفتم پارکینگ *
ویو هوسوک *:
اون دختر چی تو چشماش بود فکم قفل شد نمیتونستم کاری کنم و چیزی بگم فقط نگاش میکردم که اون حرف زد (همون حرفا ) و بعد رفت سرمو به اطراف تکون دادم تا از افکارم بیام بیرون
کوک *: هیونگ برو مخشو بزن
جیمین *: البته اخلاقش سگیه بنظرم به دردت نمیخوره
تهیونگ *: چرا میخورن بهم ولی شیپ پر خطرین
و شروع کردن خندیدن
هوسوک *: ببندید دهناتونو...
اون سه تا هنوز داشتن چرت و پرت میبافتن بهشون اهمیت ندادم و رفتم از اتاق بیرون سوار آسانسور شدم و رفتم پایین که دیدم ماسان داره غر غر میکنه خنده ی آرومی کردم و رفتم پشت سرش وایسادم *
ویو ماسان * :
حس کردم یکی داره نگام میکنه اهمیت ندادم این ماشین فاکی درش باز نمیشد بازیش گرفته کثافت همینطوری داشتم غر میزدم که بوی عطر سردی اومد اسلحمه از تو جاش دراوردم و تو صدم ثانیه گرفتم زیر گلوش و...
چند تا پرونده جلوم باز شد ... اسمارو نگاه کردم ... سوهو . جنی . جیسو. جکسون . آیو. بکهیون.... میخواستم چیزی بگم که اون یارو جدیده نذاشت ...
هوسوک *: هدفای ما اینانن؟؟؟ اینا خیلی قوین این گروه بزرگترین گروه خلافکاری تو نیویورکه...
نیشخندی زدم و بدون اینکه نگاش کنم و سرم تو پرونده ها بود بهش گفتم
ماسان*: اره .. سخته اگه بخوای پلیس باشی بین دزدا ... ولی اگه بین دزدا ی شاه دزد باشی کارت راحت میشه ...
پرونده رو گذاشتم رو میز و بلند شدم رفتم اونطرف پیششون که اومد نزدیکم و رو به روم ایستاد و نگام کرد رسما داشت منو میخورد سرمو پایین انداختم صدامو صاف کردم و سرمو بلند کردم و گفتم *
ماسان * : عه عم .. چیه دوساعته اینجا وایسادی ؟
کوک *: هیونگ خوردیش با نگات بیا اینور ...
و همه زدن زیر خنده اخمام رفت تو هم کیفمو برداشتم و رفتم سمت در بدون اینکه بهشون نگاه کنم گفتم *
ماسان *: قبوله .. فردا ساعت ۹ بیاید به آدرس....
رفتم بیرون از اتاق و دستی توی موهای کوتاهم کشیدم رفتم سوار آسانسور شدم و رفتم پارکینگ *
ویو هوسوک *:
اون دختر چی تو چشماش بود فکم قفل شد نمیتونستم کاری کنم و چیزی بگم فقط نگاش میکردم که اون حرف زد (همون حرفا ) و بعد رفت سرمو به اطراف تکون دادم تا از افکارم بیام بیرون
کوک *: هیونگ برو مخشو بزن
جیمین *: البته اخلاقش سگیه بنظرم به دردت نمیخوره
تهیونگ *: چرا میخورن بهم ولی شیپ پر خطرین
و شروع کردن خندیدن
هوسوک *: ببندید دهناتونو...
اون سه تا هنوز داشتن چرت و پرت میبافتن بهشون اهمیت ندادم و رفتم از اتاق بیرون سوار آسانسور شدم و رفتم پایین که دیدم ماسان داره غر غر میکنه خنده ی آرومی کردم و رفتم پشت سرش وایسادم *
ویو ماسان * :
حس کردم یکی داره نگام میکنه اهمیت ندادم این ماشین فاکی درش باز نمیشد بازیش گرفته کثافت همینطوری داشتم غر میزدم که بوی عطر سردی اومد اسلحمه از تو جاش دراوردم و تو صدم ثانیه گرفتم زیر گلوش و...
۸.۱k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.