برادر غیرتی من
پارت ۱۳
ته : نه نگو که ا/ت زنگ بزن دکتر
ا/ت : اوکی
که مامانم زنگ زد به دکتر و دکتر بعد ۲۰ مین اومد و یون رو معاینه کرد
دکتر : حالشون خوبه خوب شد زود فهمیدین وگرنه از بینمون میرفت
دکتر: آقای کیم میشه یه لحظه بیاین
ته : باشه
که بابام با دکتر از اتاق بیرون رفت
ته : دکتر میدونم یون نشونه ی بیماری که ناعلاج هست توش پیدا شده
دکتر : از کجا میدونید
ته : یه علاعمی داره که توی یون دیدم
دکتر : ایشون زنده میمونن ولی نباید بهشون ضربه ی محکم وارد بشه
ته : باشه دکتر
و دکتر رفت و یون بعد یه هفته به هوش اومد ولی
با هیچ کس حرف نمیزد و همش تو فکر بود
یونا : ما رفتیم
ا/ت : مواظب خودتو باشید
یونا : باشه
تو راه بودیم که آیو اومد پیش ما
آیو : سلام یون به هوش اومدی
که به نشونه ی آره سرشو تکون داد
یونا : چند ماه دیگه به دنیا میاد
جیمین : فکر کنم ۶ ماه دیگه
آیو : سلام عزیزم
یونا : اه اه چندشا
جیمین : به هوش اومدی تو
یونا : آره دیروز صبح به هوش اومد ولی با کسی حرف نمیزنه
سوجون : عه چرا دیگه قرار نیست صداشو بشنویم
لیا: ببخشید خبر خوب شنیده نمیتونه ساکت باشه
یونا : خبر خوب
لیا : بچمون دختره
یونا : مبارکه خب زناتون رو بغل کنید که بریم
با هم رفتیم تو کلاس که یون رفت نشست
یونا : نمیای کرم بچه ها بریزیم
که به نشونه ی نه سرشو تکون داد
لیا : اوکی
اومدیم کرم بریزیم که استاد اومد
هوجو : خب بچه ها امروز یون اومده
همه : آرهه
یونا : مشکلمون این جاست که حرف نمی زنه
هوجو : بحث نکنید
و شروع به درس دادن کرد
و بعد ۲ ساعت گفت
هوجو : کتاب ها تو کیف میخوام امتحان بگیرم
همه به غیر یون : اما نگفتید
هوجو : باید بگم
و برگه هارو داد
هوجو: بخاطر این که یون نبوده نمیخواد امتحان بده
همه : چراااااااااا
یونا : شاید درس جدید رو نمیدونه
که برگه رو از دست استاد گرفت و در عرض ۲ دقیقه جواب داد
یونا : تو که نبودی هیچی نمیدونی
هوجو : ساکت نبوده ولی بیست شد
هوجو : یون برگه هارو صحیح میکنه
که به نشونه ی نه سرشو تکون داد
یونا : خب استاد یون بخاطر یه مریضی یک هفته تو کما بوده
هوجو : درست توضیح بده
یونا : یون بیماری لاعلاج داره و هیچ وقت خوب نمیشه نباید بهش فشار وارد بشه چون شاید بمیره
هوجو : پس خودت صحیح کن
یونا : چرا من
هوجو : چون جدیدا نمره هات خوب شده
یونا : باشه
در طول یک ساعت امتحان دادیم و رفتیم خونه
ته : سلام بچه ها
یونا : سلام بابا
ته : یون دی شیشمین مافیای بزرگ کره
که اصلا اهمیتی نداد و رفت تو اتاقش
بعد بیست مین رفتم در اتاقش و در زدم
یونا : یون من اومدم تو
که دیدم صورتشو فشار میده تو بالشت
سرشو بلند کرد دیدم بالشت پر خونه
یونا : داروها تو خوردی
به نشونه ی نه سرشو تکون داد
یونا : .......
کامنت ها بشود ۶۰ تا
ته : نه نگو که ا/ت زنگ بزن دکتر
ا/ت : اوکی
که مامانم زنگ زد به دکتر و دکتر بعد ۲۰ مین اومد و یون رو معاینه کرد
دکتر : حالشون خوبه خوب شد زود فهمیدین وگرنه از بینمون میرفت
دکتر: آقای کیم میشه یه لحظه بیاین
ته : باشه
که بابام با دکتر از اتاق بیرون رفت
ته : دکتر میدونم یون نشونه ی بیماری که ناعلاج هست توش پیدا شده
دکتر : از کجا میدونید
ته : یه علاعمی داره که توی یون دیدم
دکتر : ایشون زنده میمونن ولی نباید بهشون ضربه ی محکم وارد بشه
ته : باشه دکتر
و دکتر رفت و یون بعد یه هفته به هوش اومد ولی
با هیچ کس حرف نمیزد و همش تو فکر بود
یونا : ما رفتیم
ا/ت : مواظب خودتو باشید
یونا : باشه
تو راه بودیم که آیو اومد پیش ما
آیو : سلام یون به هوش اومدی
که به نشونه ی آره سرشو تکون داد
یونا : چند ماه دیگه به دنیا میاد
جیمین : فکر کنم ۶ ماه دیگه
آیو : سلام عزیزم
یونا : اه اه چندشا
جیمین : به هوش اومدی تو
یونا : آره دیروز صبح به هوش اومد ولی با کسی حرف نمیزنه
سوجون : عه چرا دیگه قرار نیست صداشو بشنویم
لیا: ببخشید خبر خوب شنیده نمیتونه ساکت باشه
یونا : خبر خوب
لیا : بچمون دختره
یونا : مبارکه خب زناتون رو بغل کنید که بریم
با هم رفتیم تو کلاس که یون رفت نشست
یونا : نمیای کرم بچه ها بریزیم
که به نشونه ی نه سرشو تکون داد
لیا : اوکی
اومدیم کرم بریزیم که استاد اومد
هوجو : خب بچه ها امروز یون اومده
همه : آرهه
یونا : مشکلمون این جاست که حرف نمی زنه
هوجو : بحث نکنید
و شروع به درس دادن کرد
و بعد ۲ ساعت گفت
هوجو : کتاب ها تو کیف میخوام امتحان بگیرم
همه به غیر یون : اما نگفتید
هوجو : باید بگم
و برگه هارو داد
هوجو: بخاطر این که یون نبوده نمیخواد امتحان بده
همه : چراااااااااا
یونا : شاید درس جدید رو نمیدونه
که برگه رو از دست استاد گرفت و در عرض ۲ دقیقه جواب داد
یونا : تو که نبودی هیچی نمیدونی
هوجو : ساکت نبوده ولی بیست شد
هوجو : یون برگه هارو صحیح میکنه
که به نشونه ی نه سرشو تکون داد
یونا : خب استاد یون بخاطر یه مریضی یک هفته تو کما بوده
هوجو : درست توضیح بده
یونا : یون بیماری لاعلاج داره و هیچ وقت خوب نمیشه نباید بهش فشار وارد بشه چون شاید بمیره
هوجو : پس خودت صحیح کن
یونا : چرا من
هوجو : چون جدیدا نمره هات خوب شده
یونا : باشه
در طول یک ساعت امتحان دادیم و رفتیم خونه
ته : سلام بچه ها
یونا : سلام بابا
ته : یون دی شیشمین مافیای بزرگ کره
که اصلا اهمیتی نداد و رفت تو اتاقش
بعد بیست مین رفتم در اتاقش و در زدم
یونا : یون من اومدم تو
که دیدم صورتشو فشار میده تو بالشت
سرشو بلند کرد دیدم بالشت پر خونه
یونا : داروها تو خوردی
به نشونه ی نه سرشو تکون داد
یونا : .......
کامنت ها بشود ۶۰ تا
۶.۱k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.