Sweet sin
Sweet sin
Season2
Part³
( زمان حال ) ۹ جولای 18:30
اومده بودن که تو این خونه آرامش داشته باشن برای چند روز.. خونه ای وسط جنگل.
ولی آرامشی درکار بود؟ قطعا نه.
جونگکوک از مردش دروغ بزرگی رو پنهون میکرد. چیزی که تهیونگ ازش متنفر بود. دورغ و پنهون کاری!
جونگکوک بیش از حد معمول توی حموم مونده بود و این تهیونگ رو خیلی نگران کرده بود. ذاتا از لحظه ای که به خونه قدم گذاشته بود عجیب تر از همیشه برخورد میکرد و این تهیونگ ر. اذیت میکرد چون عادت نداشت پسرشو اونجوری ببینه.
جلوی در حموم ایستاده بود و تقه ای به در زد و اسم جونگکوک رو به نرمی و با نگرانی صدا کرد. جوابی از جونگکوک شنیده نشد و این بیشتر نگرانش کرد. قلبش بدجوری شروع به تپیدن کرده بود پس با ترس و عرقی که روی ستون فقراتش یهویی نشسته بود در رو باز کرد.
با دیدن جونگکوک که داخل وان خوابش برده زود به سمتش قدم برداشت و برای مطمعن شدن ازش نبضشو چک کرد و وقتی حرکت خون داخل رگ گردنشو زیر دستش حس کرد نفس عمیقی کشید و روی زمین نشست و به لبه وان تکیه داد.
_ کِی قلبمو اینجوری بهت باختم لعنتی؟
جونگکوک خوابیده رو مخاطب قرار داد و لبخند تلخی زد.
_تنها کسی که باهام صادقه تویی. از بچگیم همه بهم دروغ گفتن.
جونگکوک توی وان تکونی خورد و تهیونگ زود بلند شد. دیگه باید جونگکوک رو بیدار میکرد چون آب به حد کافی سرد شده بود و مطمعننا اگه بیشتر توی اون آب میموند سرما میخورد و این اصلا خوب نبود که اون چند روزی که برای تفریح و دور از غم و استرس بودن رو با سرماخوردگی جونگکوک بگذرونن و نتونن از زیبایی ها و آرامش جنگل بزرگ بهرهمند بشند.
پس آروم جونگکوک رو صدا زد و جونگکوک چشماشو باز کرد. چند بار پلک زد تا دید بهتری داشته باشه. بعد با دیدن تهیونگ ترسید و عقب کشید و تازه متوجه شد که داخل وانه و آب بشدت سرد شده.
_ت..ته
از سرمای وان بدنش میلرزید پس تهیونگ زود اونو از داخل وان بیرون کشید و زیر شیر آب ایستاد و اب گرم رو باز کرد.
_ل..لباسات..خ..خیس میشن
_ششش.. مهم نیست. الان باید تورو گرم کنم پس هیچی نگو.
تهیونگ متوجه رفتار عجیب جونگکوک شده بود ولی نمیخواست اونو زیر فشار قراره بده و پسرش اذیت بشه.. پس درمورد رفتار عجیبش ازش هیچ سوالی نپرسید.
jeon.v
Season2
Part³
( زمان حال ) ۹ جولای 18:30
اومده بودن که تو این خونه آرامش داشته باشن برای چند روز.. خونه ای وسط جنگل.
ولی آرامشی درکار بود؟ قطعا نه.
جونگکوک از مردش دروغ بزرگی رو پنهون میکرد. چیزی که تهیونگ ازش متنفر بود. دورغ و پنهون کاری!
جونگکوک بیش از حد معمول توی حموم مونده بود و این تهیونگ رو خیلی نگران کرده بود. ذاتا از لحظه ای که به خونه قدم گذاشته بود عجیب تر از همیشه برخورد میکرد و این تهیونگ ر. اذیت میکرد چون عادت نداشت پسرشو اونجوری ببینه.
جلوی در حموم ایستاده بود و تقه ای به در زد و اسم جونگکوک رو به نرمی و با نگرانی صدا کرد. جوابی از جونگکوک شنیده نشد و این بیشتر نگرانش کرد. قلبش بدجوری شروع به تپیدن کرده بود پس با ترس و عرقی که روی ستون فقراتش یهویی نشسته بود در رو باز کرد.
با دیدن جونگکوک که داخل وان خوابش برده زود به سمتش قدم برداشت و برای مطمعن شدن ازش نبضشو چک کرد و وقتی حرکت خون داخل رگ گردنشو زیر دستش حس کرد نفس عمیقی کشید و روی زمین نشست و به لبه وان تکیه داد.
_ کِی قلبمو اینجوری بهت باختم لعنتی؟
جونگکوک خوابیده رو مخاطب قرار داد و لبخند تلخی زد.
_تنها کسی که باهام صادقه تویی. از بچگیم همه بهم دروغ گفتن.
جونگکوک توی وان تکونی خورد و تهیونگ زود بلند شد. دیگه باید جونگکوک رو بیدار میکرد چون آب به حد کافی سرد شده بود و مطمعننا اگه بیشتر توی اون آب میموند سرما میخورد و این اصلا خوب نبود که اون چند روزی که برای تفریح و دور از غم و استرس بودن رو با سرماخوردگی جونگکوک بگذرونن و نتونن از زیبایی ها و آرامش جنگل بزرگ بهرهمند بشند.
پس آروم جونگکوک رو صدا زد و جونگکوک چشماشو باز کرد. چند بار پلک زد تا دید بهتری داشته باشه. بعد با دیدن تهیونگ ترسید و عقب کشید و تازه متوجه شد که داخل وانه و آب بشدت سرد شده.
_ت..ته
از سرمای وان بدنش میلرزید پس تهیونگ زود اونو از داخل وان بیرون کشید و زیر شیر آب ایستاد و اب گرم رو باز کرد.
_ل..لباسات..خ..خیس میشن
_ششش.. مهم نیست. الان باید تورو گرم کنم پس هیچی نگو.
تهیونگ متوجه رفتار عجیب جونگکوک شده بود ولی نمیخواست اونو زیر فشار قراره بده و پسرش اذیت بشه.. پس درمورد رفتار عجیبش ازش هیچ سوالی نپرسید.
jeon.v
۷۲۳
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.