★ دوپارتی کوکونوی و اینوپی★
★دو پارتی★
★غرق در سیاهی چشمانت★
★کاپل:کوکونوی و اینوپی★
(ویو:آتش سوزی خونه اینوپی)
کوکو:آ...آکانه سانننننن
اینوپی:سرفه...آکانه توی آتیشه یکی نجاتش بدهههه
کوکو:اینوپی...مقصر تویی...تو اکانه رو کشتی
اینوپی:چرت و پرت نگو من با این سنم....من قاتل نیستم
کوکو:چرا تو قاتلی...تو کسی که عاشقش بودمو کشتی...
اینوپی:و...ولی من قاتل نيستم...منم عاشق..هیچی..
کوکو:هوم...عاشق کی؟...عاشق خواهرت؟... خنده داره
اینوپی:هه مگه دیوونم که عاشق خواهرم باشم؟...من عاشق
*اکانه رو آوردن*
کوکو:فعلا خفه شو
کوکو:اکانه...اکانه...بیدار شو...تروخدا
ناشناس:برای زنده موندنش پول لازمه...
کوکو:من پول و آماده میکنم
*دو روز بعد*
اینوپی:سلام
کوکو:حرفت و بزن
اینوپی:اکانه مرده...
کوکو:دروغ نگو...
اینوپی:دورغ نیست اون واقعا مرده!
کوکو:فقط بمیر اینوپی..ببینمت زندت نمیذارم
(ویو 7 سال بعد)
اینوپی:امروز رقص میله داشتم..
خیلی لباسای کوتاهی بهم دادن..چند روز پیش هم تهدید
شدم که اگه رقص هام بدتر بشه...منو به عنوان برده میخرن..
الان باید برم رو صحنه...هوففف من ارومم
وایییی چقدر آدم اومده...وسطای رقص بودم
که یه نفر برام آشنا میومد و توی قسمت ویژه بود...
هوفف...ولش کن توهم زدم حتما...رسیدم به رقص میله که
شروع کردن به جیغ و دست زدن.....
داشتم از استیج خارج میشدم که یهو یکی گفت
ناشناس:سلام...اینوپی...یا بهتره بگم هر*زه کوچولو...من بهت هشدار دادم
اینوپی:ت...تو...اینجا چیکار میکنی (اسمش)...
___________
★برای پارت بعد ۵ لایک★
★غرق در سیاهی چشمانت★
★کاپل:کوکونوی و اینوپی★
(ویو:آتش سوزی خونه اینوپی)
کوکو:آ...آکانه سانننننن
اینوپی:سرفه...آکانه توی آتیشه یکی نجاتش بدهههه
کوکو:اینوپی...مقصر تویی...تو اکانه رو کشتی
اینوپی:چرت و پرت نگو من با این سنم....من قاتل نیستم
کوکو:چرا تو قاتلی...تو کسی که عاشقش بودمو کشتی...
اینوپی:و...ولی من قاتل نيستم...منم عاشق..هیچی..
کوکو:هوم...عاشق کی؟...عاشق خواهرت؟... خنده داره
اینوپی:هه مگه دیوونم که عاشق خواهرم باشم؟...من عاشق
*اکانه رو آوردن*
کوکو:فعلا خفه شو
کوکو:اکانه...اکانه...بیدار شو...تروخدا
ناشناس:برای زنده موندنش پول لازمه...
کوکو:من پول و آماده میکنم
*دو روز بعد*
اینوپی:سلام
کوکو:حرفت و بزن
اینوپی:اکانه مرده...
کوکو:دروغ نگو...
اینوپی:دورغ نیست اون واقعا مرده!
کوکو:فقط بمیر اینوپی..ببینمت زندت نمیذارم
(ویو 7 سال بعد)
اینوپی:امروز رقص میله داشتم..
خیلی لباسای کوتاهی بهم دادن..چند روز پیش هم تهدید
شدم که اگه رقص هام بدتر بشه...منو به عنوان برده میخرن..
الان باید برم رو صحنه...هوففف من ارومم
وایییی چقدر آدم اومده...وسطای رقص بودم
که یه نفر برام آشنا میومد و توی قسمت ویژه بود...
هوفف...ولش کن توهم زدم حتما...رسیدم به رقص میله که
شروع کردن به جیغ و دست زدن.....
داشتم از استیج خارج میشدم که یهو یکی گفت
ناشناس:سلام...اینوپی...یا بهتره بگم هر*زه کوچولو...من بهت هشدار دادم
اینوپی:ت...تو...اینجا چیکار میکنی (اسمش)...
___________
★برای پارت بعد ۵ لایک★
۳.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.