دختری از جنس جاسوس(پارت46)
بعد از مشورت مامان باباها بچه ها با شیش تا بادیگار برگشتن خونه
(فردا جمعه)
همشون داشتن با کد مورس به هم پیام میفرستادن
انیا:حالا چیکار کنیم(مورس)
دامیان:باید بپیچونیمشون(مورس)
لوکا:دقیقا(مورس)
بکی:بادیگاردا بیاین اینجا
بادیگارد:بله خانم
بکی:مارو میبرین بیرون
بادیگارد:حتما
یکی از بادیگاردا همشون رو برد شهربازی
دنیل:ما میخوایم بریم چرخ و فلک
بادیگارد:برید
همشون سوار چرخ فلک شدن
دامیان:با شمارش من همه میپریم پایین
لوکا:پاهامون به فنا میره که
انیا:برای یه پلیس مخفی کار سختی نیس
لوکا و مگی و دنیل:چی؟؟
ذهن انیا:گند زدم
بکی:باشه باشه من یه قاتلم
انیا:چی نه؟
دامیان:دیگه فهمیدن منم یه پلیس مخفیم
لوکا:خب منم هستم
دنیل:منم کاراگاهم
مگی:منم جاسوسم
انیا:خب منم جاسوسم
همون موقع یکی از دشمناشون با حرفاشون هویتشون رو فهمید
دامیان:بیخیال این حرفا
انیا:بپرید
همه پریدن پایین
ذهن بادیگارد:اونا بچه ها نیستن
انیا:بچه ها بادیگارد فهمید
دنیل ذهنش رو کنترل کرد و دورش کرد
اون دشمنشون هم دنبالشون کرد
دشمنشون:گمشون کردم
وقتی بچه ها داشتن قدم میزدن رئیس انیا زنگ زد
سیلویا:همین الان با دوستات بیا سازمان
(سازمان)
سیلویا:شما شیش نفر گند زدید
انیا:چرا؟
سیلویا:یکی از دشمناتون هویتتون رو فهمیده
دامیان:حتما تو چرخ و فلک از حرفامون شنیده
سیلویا:احمقا مگه بهتون نگفتم توی محل های عمومی درباره ی شغلتون حرف نزنین
رئیس بکی:بکی بهت گفت قاتل سایه ای نداره
رئیس دامیان و لوکا:بهتون گفتم پلیس مخفی اسمش روشه پلیسیه که مخفیه
رئیس دنیل:کاراگاه چیزای مخفی رو کشف میکنه و مخفی میمونه مخصوصا کاراگاهی که مثل تو برای دولت کار میکنه
سیلویا:همین الان برید و اون عوضی رو پیدا کنید
انیا:چشم
بالاخره بعد کلی گشت زدن پیداش کردن
دشمنشون:هه شما احمقا
انیا:حرف بزن تو کی هستی
دشمنشون:عمرا بگم
انیا:بکی دست به کار شو
دامیان:نه بهش اسیب نزنین
لوکا:دنیل نسبت به مدارکش ببین چیکارست
دنیل همه جیباش رو چک کرد و اخر یه مدرک پیدا کرد و گفت…
دنیل:این مدرک برای اعضای سازمان سیای امریکاست
لوکا:زود باش بگو برای چی شما امریکایی ها جنگ میخواید
دشمنشون:نمیگم
مگی:انگار راه دیگه ای نیس بکی دستش
بکی رفت سمتش خنجرش رو محکم کرد تو بازوی اون یارو
دشمنشون:باشه ا……لان می……گم
انیا:زود باش اگه نمیخوای پات رو سوراخ کنه
دشمنشون:باشه باشه زمانی که غرب و شرق وارد جنگ شدن وستالیسی ها از ما صلاح میخریدن
مگی:حالا چه ربطی به جنگ داره
دشمنشون:ما بازم میخوایم با شروع جنگ از صلاحا پول دربیاریم برای همین دنبال جنگ شماییم
بکی:عوضیای اشغال پول پرست
و تا اومد خنجر رو توی قلبش بکنه و بکشتش سیلویا اومد
سیلویا:بسه نکشیدش بهش نیاز داریم
(فردا جمعه)
همشون داشتن با کد مورس به هم پیام میفرستادن
انیا:حالا چیکار کنیم(مورس)
دامیان:باید بپیچونیمشون(مورس)
لوکا:دقیقا(مورس)
بکی:بادیگاردا بیاین اینجا
بادیگارد:بله خانم
بکی:مارو میبرین بیرون
بادیگارد:حتما
یکی از بادیگاردا همشون رو برد شهربازی
دنیل:ما میخوایم بریم چرخ و فلک
بادیگارد:برید
همشون سوار چرخ فلک شدن
دامیان:با شمارش من همه میپریم پایین
لوکا:پاهامون به فنا میره که
انیا:برای یه پلیس مخفی کار سختی نیس
لوکا و مگی و دنیل:چی؟؟
ذهن انیا:گند زدم
بکی:باشه باشه من یه قاتلم
انیا:چی نه؟
دامیان:دیگه فهمیدن منم یه پلیس مخفیم
لوکا:خب منم هستم
دنیل:منم کاراگاهم
مگی:منم جاسوسم
انیا:خب منم جاسوسم
همون موقع یکی از دشمناشون با حرفاشون هویتشون رو فهمید
دامیان:بیخیال این حرفا
انیا:بپرید
همه پریدن پایین
ذهن بادیگارد:اونا بچه ها نیستن
انیا:بچه ها بادیگارد فهمید
دنیل ذهنش رو کنترل کرد و دورش کرد
اون دشمنشون هم دنبالشون کرد
دشمنشون:گمشون کردم
وقتی بچه ها داشتن قدم میزدن رئیس انیا زنگ زد
سیلویا:همین الان با دوستات بیا سازمان
(سازمان)
سیلویا:شما شیش نفر گند زدید
انیا:چرا؟
سیلویا:یکی از دشمناتون هویتتون رو فهمیده
دامیان:حتما تو چرخ و فلک از حرفامون شنیده
سیلویا:احمقا مگه بهتون نگفتم توی محل های عمومی درباره ی شغلتون حرف نزنین
رئیس بکی:بکی بهت گفت قاتل سایه ای نداره
رئیس دامیان و لوکا:بهتون گفتم پلیس مخفی اسمش روشه پلیسیه که مخفیه
رئیس دنیل:کاراگاه چیزای مخفی رو کشف میکنه و مخفی میمونه مخصوصا کاراگاهی که مثل تو برای دولت کار میکنه
سیلویا:همین الان برید و اون عوضی رو پیدا کنید
انیا:چشم
بالاخره بعد کلی گشت زدن پیداش کردن
دشمنشون:هه شما احمقا
انیا:حرف بزن تو کی هستی
دشمنشون:عمرا بگم
انیا:بکی دست به کار شو
دامیان:نه بهش اسیب نزنین
لوکا:دنیل نسبت به مدارکش ببین چیکارست
دنیل همه جیباش رو چک کرد و اخر یه مدرک پیدا کرد و گفت…
دنیل:این مدرک برای اعضای سازمان سیای امریکاست
لوکا:زود باش بگو برای چی شما امریکایی ها جنگ میخواید
دشمنشون:نمیگم
مگی:انگار راه دیگه ای نیس بکی دستش
بکی رفت سمتش خنجرش رو محکم کرد تو بازوی اون یارو
دشمنشون:باشه ا……لان می……گم
انیا:زود باش اگه نمیخوای پات رو سوراخ کنه
دشمنشون:باشه باشه زمانی که غرب و شرق وارد جنگ شدن وستالیسی ها از ما صلاح میخریدن
مگی:حالا چه ربطی به جنگ داره
دشمنشون:ما بازم میخوایم با شروع جنگ از صلاحا پول دربیاریم برای همین دنبال جنگ شماییم
بکی:عوضیای اشغال پول پرست
و تا اومد خنجر رو توی قلبش بکنه و بکشتش سیلویا اومد
سیلویا:بسه نکشیدش بهش نیاز داریم
۳.۸k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.