عنوان:اردو کلاسی ۳
عنوان:اردو کلاسی ۳
متن:𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓
ا/ت نگاهشو به شوتو داد و گفت : شوتو،میتونم......بپرسم که چرا سوالاتی مثل عاشق شدن ازم پرسیدی البته ناراحت نشدم ....فقط ......خواستم بدونم....همین :)
شوتوبا لحن همیشگی و استرسی گفت : خب راستش.....
که اوراراکا گفت بچه ها بیاین اتیش روشن کردیم بیاین ا/ت و شوتو بیااااااایییینننننننن زوووودددد
شوتو و ا/ت خندیدن و به سمت اوراراکا و جمع بچه ها رفتن ا/ت کنار شوتو احساس امنیت خواصی داشت و شوتو هم از کنار بودن در کنار ا/ت احساس ارامش میکرد و لذت میبرد ❤🤍
بچه ها دور اتیش جمع شدن و نشستن و هرکی یه چی میگفت در مورد داستان ترسناک و جرعت حقیقت که ببینن کدوم رای بیشتری میاره تا شروع به خوشگذرونی کنند و مثل اینکه جرعت و حقیقت رای بیشتری داشت و باکوگو دوباره اعصابش ریده بود، و میزد سر کیریشما ( اخه چه ربطی به اون بدبخت داره 😂)
همه دور اتیش بودن و اشیدو بازی رو شروع کرد و به ا/ت اشاره کرد : جرعت یا حقیقت ا/ت چان؟؟؟
ا/ت: ام... ح... حقیقت؟
اشیدو :( خنده شیطانی) خوبه عالیه خب...! بگو کیو دوست داری و هر روز بهش فکر میکنی؟؟؟
ا/ت عرق میریخت و فکر میکر اگر بگه قراره دوستیشون با شوتو بهم بخوره و گفت : ام... م.. م.. میشه ن.. نگم
اشیدو با تعجب گفت : هوم؟؟؟.... نه دیگه چرا نه زود باش بگو...!!!
به شوتو نگاهی کرد و لبخند شوتو رو دید و نا خدا گاه گفت: شوتو...!!!
شوتو تعجب کرد و کمی خجالت کشیدم و حرفی نزد و به ا/ت نگاه کرد و اشیدو برای عوض کردن موضوع گفت : خ... خب با.. باکوگو تو بگو جرعت یا حقیقت...؟؟؟
ا/ت هنوز محو چیزی که گفته بود و نگاه سنگین کسی اونو اذیت میکرد سرشو بالا گرفت ولی دیگه اون شخص انگار نگاش نمیکرد
ا/ت بلند شد و گفت : من..... من.... من میرم توی... چادر!!!!
اینم تمام شد ❤🤍
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون بیاد🤍🤍🤍
دوستون دارم کیوتام بای بای❤🤍❤🤍
(≚ᄌ≚)ℒℴѵℯ❤
برای پارت بعد❤🤍۵تا لایک ❤❤۳تا کامنت🤍🤍
متن:𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟓
ا/ت نگاهشو به شوتو داد و گفت : شوتو،میتونم......بپرسم که چرا سوالاتی مثل عاشق شدن ازم پرسیدی البته ناراحت نشدم ....فقط ......خواستم بدونم....همین :)
شوتوبا لحن همیشگی و استرسی گفت : خب راستش.....
که اوراراکا گفت بچه ها بیاین اتیش روشن کردیم بیاین ا/ت و شوتو بیااااااایییینننننننن زوووودددد
شوتو و ا/ت خندیدن و به سمت اوراراکا و جمع بچه ها رفتن ا/ت کنار شوتو احساس امنیت خواصی داشت و شوتو هم از کنار بودن در کنار ا/ت احساس ارامش میکرد و لذت میبرد ❤🤍
بچه ها دور اتیش جمع شدن و نشستن و هرکی یه چی میگفت در مورد داستان ترسناک و جرعت حقیقت که ببینن کدوم رای بیشتری میاره تا شروع به خوشگذرونی کنند و مثل اینکه جرعت و حقیقت رای بیشتری داشت و باکوگو دوباره اعصابش ریده بود، و میزد سر کیریشما ( اخه چه ربطی به اون بدبخت داره 😂)
همه دور اتیش بودن و اشیدو بازی رو شروع کرد و به ا/ت اشاره کرد : جرعت یا حقیقت ا/ت چان؟؟؟
ا/ت: ام... ح... حقیقت؟
اشیدو :( خنده شیطانی) خوبه عالیه خب...! بگو کیو دوست داری و هر روز بهش فکر میکنی؟؟؟
ا/ت عرق میریخت و فکر میکر اگر بگه قراره دوستیشون با شوتو بهم بخوره و گفت : ام... م.. م.. میشه ن.. نگم
اشیدو با تعجب گفت : هوم؟؟؟.... نه دیگه چرا نه زود باش بگو...!!!
به شوتو نگاهی کرد و لبخند شوتو رو دید و نا خدا گاه گفت: شوتو...!!!
شوتو تعجب کرد و کمی خجالت کشیدم و حرفی نزد و به ا/ت نگاه کرد و اشیدو برای عوض کردن موضوع گفت : خ... خب با.. باکوگو تو بگو جرعت یا حقیقت...؟؟؟
ا/ت هنوز محو چیزی که گفته بود و نگاه سنگین کسی اونو اذیت میکرد سرشو بالا گرفت ولی دیگه اون شخص انگار نگاش نمیکرد
ا/ت بلند شد و گفت : من..... من.... من میرم توی... چادر!!!!
اینم تمام شد ❤🤍
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون بیاد🤍🤍🤍
دوستون دارم کیوتام بای بای❤🤍❤🤍
(≚ᄌ≚)ℒℴѵℯ❤
برای پارت بعد❤🤍۵تا لایک ❤❤۳تا کامنت🤍🤍
۵.۶k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.