تک پارتی جونگکوک
تک پارتی وقتی حامله ای و بچتون دختره
جونگکوک
ات ویو:دیگه شب شده بوده و من و جونگکوک شام خورده بودم حدودا ساعت نه و نیم ده اینا بود که به جونگکوک پیشنهاد دادم فیلم ببینیم
ات:کوکی نظرت چیه یه فیلمی با هم دیگه ببینیم؟!
جونگکوک:قبوله کوچولو خانوم
ات ویو:وسطای فیلم دیدن بودم که نمیدونم چی شد کم کم لا پلکام بسته شدن و خوابم برد
جونگکوک ویو:وسطای فیلم یهو سر ات رو روی شونه هام حس کردم بهش نگاه کردم دیدم خوابیده. تلویزیون رو خاموش کردم و آروم بغلش کردم و بردم تو اتاق چند دیقه بهش زل زده بودم که بیدار شد
جونگکوک:کوچولو خانوم وسط فیلم خوابت برد
ات:آره نمیدونم چی شد یهو خوابم برد
جونگکوک:حتما دخترمون خوابش میاومده
ات:شاید
جونگکوک:ات میخوام درباره ی برنامه هایی که بچه بدنیا اومد حرف بزنیم نظرت چیه؟!
ات:اوهوم حتما
جونگکوک:خب شروع میکنم...اول اینکه وقتی سه سالش شد باید بره کلاس زبان....بعدش چهار ساله شد کلاس تکواندو....بعدش که پنج ساله شد هز زبانی که دوست داره بره...بعدش کلاس کامپیوتر.....ای وای کلاس بوکس رو یادم رفت...بعدش کلاس کامپیوتر.....بعدش هم کلاس
که ات وسط حرف کوک پرید
ات:وااااا بچه رو میخوای بکشی با این همه کلاس؟!
جونگکوک:خب...نه مهارت یاد میگیره داشتم میگفتم بعد از کلاس کامپیوتر...کلاس دفاع شخصی.....بعدش تیر اندازی
ات:چه خبر اونم برا یه بچه هفت هشت ساله؟!
حونگکوک:هنوزم مونده
ات:نظرت چیه الان بخوابیم فردا باز حرف بزنیم؟!
جونگکوک:خیلی ذوق دارم ات
ات:منم همینطور
جونگکوک:خیلی دوست دارم بغلش کنم و بوش کنم و توی بازوهام بغلش کنم
ات:چه پدر خوبی مطمئنم تا دخترمون تو رو داره هیچی کم نداره
جونگکوک:منم مطمئنم دخترم با داشتن مامان خوبی مثل تو چیزی کم نداره
ات:مرسی که توی زندگیم هستی
جونگکوک:این منم که باید از این ممنون باشم ستارم
حالا بخواب و پیشونی ات رو بوس میکنه و میره سمت شکم ات
جونگکوک:دختر خوشگلم تو هم خوب بخوابی سعی کن مامانی رو اذیت نکنی من منتظرتم و شکم ات رو هم بوس میکنه و کنار هم میخوابن
امیدوارم خوشتون بیاد💫
جونگکوک
ات ویو:دیگه شب شده بوده و من و جونگکوک شام خورده بودم حدودا ساعت نه و نیم ده اینا بود که به جونگکوک پیشنهاد دادم فیلم ببینیم
ات:کوکی نظرت چیه یه فیلمی با هم دیگه ببینیم؟!
جونگکوک:قبوله کوچولو خانوم
ات ویو:وسطای فیلم دیدن بودم که نمیدونم چی شد کم کم لا پلکام بسته شدن و خوابم برد
جونگکوک ویو:وسطای فیلم یهو سر ات رو روی شونه هام حس کردم بهش نگاه کردم دیدم خوابیده. تلویزیون رو خاموش کردم و آروم بغلش کردم و بردم تو اتاق چند دیقه بهش زل زده بودم که بیدار شد
جونگکوک:کوچولو خانوم وسط فیلم خوابت برد
ات:آره نمیدونم چی شد یهو خوابم برد
جونگکوک:حتما دخترمون خوابش میاومده
ات:شاید
جونگکوک:ات میخوام درباره ی برنامه هایی که بچه بدنیا اومد حرف بزنیم نظرت چیه؟!
ات:اوهوم حتما
جونگکوک:خب شروع میکنم...اول اینکه وقتی سه سالش شد باید بره کلاس زبان....بعدش چهار ساله شد کلاس تکواندو....بعدش که پنج ساله شد هز زبانی که دوست داره بره...بعدش کلاس کامپیوتر.....ای وای کلاس بوکس رو یادم رفت...بعدش کلاس کامپیوتر.....بعدش هم کلاس
که ات وسط حرف کوک پرید
ات:وااااا بچه رو میخوای بکشی با این همه کلاس؟!
جونگکوک:خب...نه مهارت یاد میگیره داشتم میگفتم بعد از کلاس کامپیوتر...کلاس دفاع شخصی.....بعدش تیر اندازی
ات:چه خبر اونم برا یه بچه هفت هشت ساله؟!
حونگکوک:هنوزم مونده
ات:نظرت چیه الان بخوابیم فردا باز حرف بزنیم؟!
جونگکوک:خیلی ذوق دارم ات
ات:منم همینطور
جونگکوک:خیلی دوست دارم بغلش کنم و بوش کنم و توی بازوهام بغلش کنم
ات:چه پدر خوبی مطمئنم تا دخترمون تو رو داره هیچی کم نداره
جونگکوک:منم مطمئنم دخترم با داشتن مامان خوبی مثل تو چیزی کم نداره
ات:مرسی که توی زندگیم هستی
جونگکوک:این منم که باید از این ممنون باشم ستارم
حالا بخواب و پیشونی ات رو بوس میکنه و میره سمت شکم ات
جونگکوک:دختر خوشگلم تو هم خوب بخوابی سعی کن مامانی رو اذیت نکنی من منتظرتم و شکم ات رو هم بوس میکنه و کنار هم میخوابن
امیدوارم خوشتون بیاد💫
۱۶.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.