چندپارتی تهیونگ

Part9

خلاصه نشستن و شروع کردن به حرف زدن ات زیاد حرف نمیزد و فقط به تهیونگ و مینجی نگاه می‌کرد سئوال های زیادی تو ذهنش میچرخیدن
مگه من چیم از دختره کم تره که تهیونگ منو دوست نداره؟
مگه چه گناهی کردم که عاشقت شدم کیم تهیونگ؟؟
چرا بهم توجه نمیکنی؟؟
با صدای نامجون از تو خیالاتش بیرون اومد
نامجون:خب..تهیونگ گفتی که قراره با هم نامزد نمیخواین تاریخ رو بهمون بگین؟؟
تهیونگ به مینجی نگاه میکنه:بگم عزیزم
مینجی:آره بگو مشکلی نیست چاگی
تهیونگ:شنبه ی این هفته منو مینجی میخواییم با هم ازدواج کنیم
مینجی:مگه نگفتی اول نامزد میکنیم
تهیونگ:تا دو هفته ی دیگه که صبر ندارم
مینجی:میخنده
بعد از کلی خنده و بگو بخند تهیونگ مینجی رو میرسونه خونه ی خودش
ات:بچه ها من میرم بخوابم
جین:ساعت ۱۰ شبه ها!!!.تو که همیشه تا ساعت ۱ و نیم دو بیدار بودی
ات:امروز یکم خسته ترم میرم بخوابم
جیهوپ:مطمئنی حالت خوبه؟
ات:آره عالیم:)
ات ویو:رفتم تو اتاقم خودمو رو تخت انداختم
ات همه چیز تموم شد اونا دو روز دیگه دارن ازدواج میکنن تو هم دیگه نمیتونی به تهیونگ برسی.....عشق تو یه طرفست هق....هق...... وبا گریه هاش به خواب میره