فیک shadow of death پارت⁴⁶
تهیونگ « دست لونا رو گرفتم....حتی بدترم شده بود....هوپی بدتر شده....
جیهوپ « شک بزرگی بهش وارد شده....باید آرامبخش بهش تزریق کنم
جیمین « میبرمش عمارت خودم
تهیونگ « چوی و ربکا؟؟
جیمین « فرستادمشون بره.....نگاهی به لونا کردم.....دست تهیونگ رو محکم گرفته بود و خودشو مچاله کرده بود...رسیدیم عمارت و لونا رو خیلی آروم از تهیونگ جدا کردم و بردمش توی اتاق خودم....جیهوپ بهش آرامبخش تزریق کرد و بهتر شد... به صورت غرق در خوابش نگاه میکردم که در اتاقم زده شد....
جیمین « بیا داخل
تهیونگ « چطوره؟
جیمین « بهتر شده.... اما باید استراحت کنه
تهیونگ « رفتم سمت لونا و دستش رو گرفتم....جیمین تو مراقبش هستی؟
جیمین « اره چطور؟
تهیونگ « میخوام اون زنو پیدا کنم
جیمین « ضروریه؟
تهیونگ « دیدی که چطور لونا رو ترسونده.....اون یه زنگ خطره....مشکلی پیش نمیاد
جیمین « خیلی خب لطفا مراقب باش....هر چی لازم داشتی بهم بگو
تهیونگ « حتما ممنون.....از جیمین خداحافظی کردم و رفتم دنبال اون زن....دوست نداشتم دوباره نزدیک لونا بشه و حالش بد بشه....
لونا « با تابش نور خورشید به چشمام اونا رو باز کردم.....نمیدونم چرا اینقدر گیج بودم.....به پهلو چرخیدم که با چهره جیمین اونم توی فاصله کم روبه روم شدم.....اولش ترسیدم اما بعدش محوش شدم.....حتی توی خواب هم جذاب بود.....اومدم به صورتش دست بزنم که دستم رو گرفت و فاصله بینمون رو پر کرد.....
جیمین « بیدار شدی؟
لونا « اوم...چرا اینقدر گیجم؟
جیمین « از دیشب چیزی یادت نمیاد؟
لونا « کمی که فکر کردم تازه فهمیدم چه اتفاقی اوفتاده.....
جیمین « حالت چهره اش تغییر کرد و متوجه شدم همه چی یادش اومده.....هی لونا منو ببین....الان جات امنه
لونا « نگاهی به اطراف کردم......چرا اینجا اینقدر شبیه اتاق جیمینه؟؟؟
جیمین « قرص و لیوان روی میز کنار تخت رو برداشتم و بهش دادم.....بیا اینو بخور....بعدشم الان توی اتاق منی....اینقدر به مخت فشار نیار
لونا « چییییییی؟؟؟؟ الان چوی و...
جیمین « لونا! به نظرت اگه اونا اینجا بودن تو رو میوردم اینجا؟؟؟
لونا « نه
جیمین « آفرین پس دختر خوبی باش اینقدر جیغ جیغ نکن....قرصت رو بخور
لونا « قرص رو خوردم و بعدش اومدم از سر جام بلند شم که مچ دستم رو گرفت....برگشتم و سوالی نگاهش کردم
جیمین « کجا به سلامتی؟؟
لونا « توقع نداری بشینم همینجا که....
جیمین « اتفاقا اگه پاتو بزاری بیرون سخت تنبیه میشی لونا! گفتم نگی نگفتی!
لونا « جیمینننننن
جیمین « رفتم سمت کمد لباسیم و لباس هامو در اوردم.....
لونا « دیدم داره لباساشو عوض میکنه و اصلا به اینکه من توی اتاق هستم توجه نمیکنه...برای همین خزیدم زیر پتو و چشمام رو با دستم گرفتم.....
لونا « هوییییی مستر پارک من توی اتاقم هاااا
جیمین « مشکلی نیست...
جیهوپ « شک بزرگی بهش وارد شده....باید آرامبخش بهش تزریق کنم
جیمین « میبرمش عمارت خودم
تهیونگ « چوی و ربکا؟؟
جیمین « فرستادمشون بره.....نگاهی به لونا کردم.....دست تهیونگ رو محکم گرفته بود و خودشو مچاله کرده بود...رسیدیم عمارت و لونا رو خیلی آروم از تهیونگ جدا کردم و بردمش توی اتاق خودم....جیهوپ بهش آرامبخش تزریق کرد و بهتر شد... به صورت غرق در خوابش نگاه میکردم که در اتاقم زده شد....
جیمین « بیا داخل
تهیونگ « چطوره؟
جیمین « بهتر شده.... اما باید استراحت کنه
تهیونگ « رفتم سمت لونا و دستش رو گرفتم....جیمین تو مراقبش هستی؟
جیمین « اره چطور؟
تهیونگ « میخوام اون زنو پیدا کنم
جیمین « ضروریه؟
تهیونگ « دیدی که چطور لونا رو ترسونده.....اون یه زنگ خطره....مشکلی پیش نمیاد
جیمین « خیلی خب لطفا مراقب باش....هر چی لازم داشتی بهم بگو
تهیونگ « حتما ممنون.....از جیمین خداحافظی کردم و رفتم دنبال اون زن....دوست نداشتم دوباره نزدیک لونا بشه و حالش بد بشه....
لونا « با تابش نور خورشید به چشمام اونا رو باز کردم.....نمیدونم چرا اینقدر گیج بودم.....به پهلو چرخیدم که با چهره جیمین اونم توی فاصله کم روبه روم شدم.....اولش ترسیدم اما بعدش محوش شدم.....حتی توی خواب هم جذاب بود.....اومدم به صورتش دست بزنم که دستم رو گرفت و فاصله بینمون رو پر کرد.....
جیمین « بیدار شدی؟
لونا « اوم...چرا اینقدر گیجم؟
جیمین « از دیشب چیزی یادت نمیاد؟
لونا « کمی که فکر کردم تازه فهمیدم چه اتفاقی اوفتاده.....
جیمین « حالت چهره اش تغییر کرد و متوجه شدم همه چی یادش اومده.....هی لونا منو ببین....الان جات امنه
لونا « نگاهی به اطراف کردم......چرا اینجا اینقدر شبیه اتاق جیمینه؟؟؟
جیمین « قرص و لیوان روی میز کنار تخت رو برداشتم و بهش دادم.....بیا اینو بخور....بعدشم الان توی اتاق منی....اینقدر به مخت فشار نیار
لونا « چییییییی؟؟؟؟ الان چوی و...
جیمین « لونا! به نظرت اگه اونا اینجا بودن تو رو میوردم اینجا؟؟؟
لونا « نه
جیمین « آفرین پس دختر خوبی باش اینقدر جیغ جیغ نکن....قرصت رو بخور
لونا « قرص رو خوردم و بعدش اومدم از سر جام بلند شم که مچ دستم رو گرفت....برگشتم و سوالی نگاهش کردم
جیمین « کجا به سلامتی؟؟
لونا « توقع نداری بشینم همینجا که....
جیمین « اتفاقا اگه پاتو بزاری بیرون سخت تنبیه میشی لونا! گفتم نگی نگفتی!
لونا « جیمینننننن
جیمین « رفتم سمت کمد لباسیم و لباس هامو در اوردم.....
لونا « دیدم داره لباساشو عوض میکنه و اصلا به اینکه من توی اتاق هستم توجه نمیکنه...برای همین خزیدم زیر پتو و چشمام رو با دستم گرفتم.....
لونا « هوییییی مستر پارک من توی اتاقم هاااا
جیمین « مشکلی نیست...
۱۰۵.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.